📗#معرفی_کتاب📗
کتاب ابن مشغله حکایت یک زندگی سخت و پر فراز و نشیب است، حکایت کودکی که از همان دوران کودکی اش در پی کسب درآمد و امرار معاش است، کودکی که پدر و مادرش جدا می شوند و زیر سایه پدر خوانده ای مهربان بزرگ می شود.
ابن مشغله شرح زندگانی و علی الخصوص دنبال کار گشتن های مرحوم نادر ابراهیمی نویسنده بزرگ ایرانی است . نادر ابراهیمی ابن مشغله را در سال ۱۳۵۲ نوشته و ماجراهای آن مربوط به دورانی است که نویسنده مجبور بود به خاطر بیکاری به هر کاری تن بدهد و در عین حال ، تجربیات ارزشمندی از این در به دری ها و سرگردانی ها کسب کند .
نادر ابراهیمی که خود را " ابن مشغله " می نامد ، می نویسد : " ابن مشغله بیکار نمی ماند . همه کار می کند . همه کار ، به استثنای آنچه معیارهای نسبتا تثبیت شده اخلاقی، آنها را نادرست می نامد . "
داستان از کشیدن آب حوض توسط ابن مشغله شروع می شود و پیش می رود تا از او مردی بسازد که نماند از هر کار و هنری که در آن دستی داشته، از کار در چاپخانه گرفته تا حسابداری حجره فرش فروشی و از کار در بانک گرفته تا نقد نویسی و مقاله نویسی...
شهید: محمد علی نیکنامی
محمدعلی وصیت کرده بود: "وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند". به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند: حرم شلوغه و پیکر ایشون همانطور که با بقیه شهدا وارد می شه همراه بقیه هم خارج می شه. آن روز حدود سی تا چهل شهید را کنار ضریح قرار داده بودند. مراسم نوحه خوانی هم برگزار شد و بعد شهدا رو طواف دادند. اما وقتی نوبت محمدعلی شد متوجه ریختن قطره های خون از پایین پیکر شدیم و خدام را خبر کردیم. به خاطر اینکه آب خون روی فرش ها می ریخت از تکون دادن پیکر خودداری کردند. حدود بیست و پنج دقیقه طول کشید تا پیکر را توی دو لایه پلاستیکی قرار دادند و دیگه خونی ازش نریخت به خاطر اتفاقی که افتاد، محمدعلی نیم ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح بود و به خواسته اش که توی وصیت نامه اش گفته بود رسید.
روز عاشورا بچه در بغل، همراه زنان دیگر در یکی از خیابانهای نزدیک حرم علیبن موسی الرضا (ع) به تماشای دستههای سینهزنی ایستاده بود. ناگهان صدای گریه کودک برخاست اما دنباله صدا درنیامد. لحظاتی گذشت. دهان بچه همچنان باز بود. نفسش بند آمده بود و رنگش هر لحظه کبود و کبودتر میشد. جیغ زنها بلند شد. زنی بچه را از دست مادر قاپید و صورت کوچک او را زیر سیلی گرفت. باز خبری نشد. مادر شنید: طفلکی تمام کرد، خفه شد! رو به حرم گرداند و گفت: حاشا به غیرتت! بعد چشمهایش سیاهی رفت و به زمین افتاد. در عالم دیگر دید که در مجلس عزاداری است. کسی روی منبر نشسته و روضه میخواند. در بالای مجلس سیدی نورانی است که با دست به او اشاره میکند: پیش آی! عزاداران راه باز کردند تا رسید به نزدیکیهای آن سید نورانی، که حالا میدانست امام رضا (ع) است. امام دعایی خواند و بعد گفت: «تو نگران علی نباش!»
به صدای گریه فرزندش چشم گشود. صدای صلوات زنها بلند شد. بچه را که به بغل گرفت و بر سینهاش فشرد، اشک امانش نداد. به طرف گنبد طلایی برگشت و گفت: «آقاجان من را ببخش، بیادبی کردم.»
تا دو روز تب داشت. اما مادر هیچ نگران نبود و میدانست نگهدار علی کسی دیگر است.
امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
28.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺گزارش امشب ۲۰۳۰ و صحه گذاشتن بر بلایایی که در یکسال اخیر بر سر اسرائیل اومده
از کشته شارون اسمان و آوی هار ایون تا کشته شدن رئیس جوخه ترور در حملهی دیشب به اربیل و کشته شدن ۲ افسر موساد امروز در ابوظبی
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
روزی که پرچم امام رضا (ع)در محله ارامنه به اهتزار درآمد
خادمان حرم امام رضا (ع) روایتهای بسیاری دارند از ارادت پیروان ادیان دیگر به امام رضا (ع). دردهه کرامت و در روزهایی که فیلم موهن عنکبوت مقدس رنجورمان کرده بازگویی این خاطرات و روایتها مثل یک نسیم فرح بخش حال هر شنوندهای را خوب میکند. نوری زاده از خاطره چهارشنبههای امام رضایی در محله ارامنه میگوید؛ «برو بچههای خیریه خادمان حرم امام رضا (ع) در کنار همه کارهای خیر هر هفته چهارشنبههای امام رضایی را در یکی از محلهها برگزار میکنند حتی شده به اندازه پخت یک آبگوشت. یک سال قبل تصمیم گرفتیم بزم آبگوشت چهارشنبههای امام رضایی را در محله ارامنه برگزار کنیم. قبلاً برای ولادت حضرت مسیح با کمک کشیش «کومیتاس قره خانی» و کادر کلیسا تارگمانچاتس مقدس، خانوادههای ارامنه کم برخوردار شناسایی شده بودند و بسته ارزاق به آنها اهدا کرده بودیم. ما هر هفته پخت آبگوشت را در یکی از رستورانها انجام میدهیم و این آبگوشت را به خانه یکی از معتمدان در محله میبریم و آنجا کار توزیع آن میان خانوادههای نیازمند را انجام میدهیم تا به قول معروف غذا سرد نشود و از دهن نیفتد. ارتباطی با هیچ کدام از خانواده ارامنه نداشتیم که بخواهیم دیگ آبگوشت را به خانهشان ببریم. در این فکر بودیم که چکار کنیم که شب چهارشنبه یکی از ارامنه با ما تماس گرفت و گفت شمارهتان را از کشیش گرفتم. دیگ را به خانه من بیاورید وبقیه کارها را انجام دهید. بساط آبگوشت چهارشنبهها را به خانه این دوست ارمنی بردیم.
بچهها عادت دارند هر چهارشنبه پرچم تبرکی حرم امام رضا (ع) و پرچم یا علی (ع) و یا حسین (ع) را در محل توزیع غذا نصب میکنند و یک مولودی یا نوحه هم میگذارند. آن روز با اشاره به بچهها گفتم پرچمها را جمع کنید و صدای نوحه را خاموش کنید، ملاحظه کردم به خاطر دوست ارمنیمان. گفتم شاید دوست نداشته باشند. صاحب خانه جلو آمد و گفت پرچمها را جمع نکنید و صدای نوحه را هم بلندتر کنید. ما ارمنیها امام رضا (ع) را دوست داریم. خودش پا به پای ما شد و تا وقت اذان غذای نذری را با لباس خادمی به خانه خانوادههای نیازمند ارامنه بردیم. وقت اذان شد خواستیم در حیاط بساط نماز جماعت را راه بیندازیم دوست ارمنیمان دوباره جلو آمد و گفت چرا در حیاط؟ همین جا مراسم نماز جماعت را برگزار کنید. بچهها میگفتند انگار در این خانه حضرت مسیح از خادمان امام رضا (ع) پذیرایی میکند.»