🌺(بابای خوب علی اکبر و زهرا)🌺
برای بچه ها خیلی وقت میگذاشت؛
علی اکبر بادبادک خیلی دوست داشت، بابا وسایل ساخت بادبادک رو آماده کرد و باهم چندتا بادبادک ساختن. بعد بیرون میرفتن و بادبادک هارو هوا میکردن.
چند وقت بعد، علی اکبر یک بادبادک آماده هدیه گرفت. بابا قول داد که یک شب بیرون برن تا بادبادک جدید رو هوا کنن.
اما خیلی زود خبر دادن که بابا باید به سوریه بره.
شب آخر قبل از سفر بابا با اینکه خیلی هم کار داشت پسرش رو به پارک برد تا بادبادک بازی کنن. اما هوا برای بالا رفتن بادبادک مناسب نبود و هیچ بادی نمیامد.
بابا نخ بادبادک رو در دست گرفت و شروع به دویدن کرد...
پای مجروحش اذیت شد اما بادبادک کمی بالا رفت و خنده بر لبهای علی اکبر نشست و راضی شد.
بابا پایش درد گرفت اما به قولش عمل کرد.
فردای آن روز بابا به سوریه رفت و دیگر برنگشت...
حالا علی اکبر مانده با بادبادکهایی که او را به یاد بابای مهربانش میاندازد...😔😔😔
#شهیدمدافع_حرم_جواد_الله_کرم
#فرزندان_شهدا
#کانال۱۲
@shahid_javad_allahkaram
🌺(بابای خوب علی اکبر و زهرا)🌺
برای بچه ها خیلی وقت میگذاشت؛
علی اکبر بادبادک خیلی دوست داشت، بابا وسایل ساخت بادبادک رو آماده کرد و باهم چندتا بادبادک ساختن. بعد بیرون میرفتن و بادبادک هارو هوا میکردن.
چند وقت بعد، علی اکبر یک بادبادک آماده هدیه گرفت. بابا قول داد که یک شب بیرون برن تا بادبادک جدید رو هوا کنن.
اما خیلی زود خبر دادن که بابا باید به سوریه بره.
شب آخر قبل از سفر بابا با اینکه خیلی هم کار داشت پسرش رو به پارک برد تا بادبادک بازی کنن. اما هوا برای بالا رفتن بادبادک مناسب نبود و هیچ بادی نمیامد.
بابا نخ بادبادک رو در دست گرفت و شروع به دویدن کرد...
پای مجروحش اذیت شد اما بادبادک کمی بالا رفت و خنده بر لبهای علی اکبر نشست و راضی شد.
بابا پایش درد گرفت اما به قولش عمل کرد.
فردای آن روز بابا به سوریه رفت و دیگر برنگشت...
حالا علی اکبر مانده با بادبادکهایی که او را به یاد بابای مهربانش میاندازد...😔😔😔
#شهیدمدافع_حرم_جواد_الله_کرم
#فرزندان_شهدا
#کانال۱۲
@shahid_javad_allahkaram