eitaa logo
🇮🇷شهید مدافع‌ حرم جواد محمدی🇮🇷
2.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
56 فایل
«کانال رسمی،تحت نظارت خانواده شهید» میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم🪶 تا با یادش، روحمان جَلا گیرد✨🕊️ خادم کانال: @Shahid_javad_m
مشاهده در ایتا
دانلود
68.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶نماهنگ " عشق حسین " با نوای حاج تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین جان!💔 ما همه میریم تو میمونی... تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
📚 🖋به قلم بهزاددانشگر « زن دایی » ظهر ماه مبارک، از مسجد که آمدم بیرون، دیدم حاجی بهم زنگ زده؛ ولی من متوجه نشده ام. شماره اش را گرفتم. دیدم دارد گریه می کند. گفت خواهرم را ندیدی؟ گفتم یک لحظه توی مسجد دیدمش. گفت اگر می توانی، برو خانه شان. گفتم جواد؟ نمی توانست حرف بزند. بریده بریده گفت که جواد پیدا شده است. از مسجد تا خانه خواهر شوهرم فاصله زیادی نیست؛ اما زانوهایم پیش نمی رفت. نمی توانستم راه بروم. به جلو که نگاه میکردم، جاده ای طولانی و دراز را می دیدم که انگار قرار نبود هیچ وقت به آخرش برسم؛ به درازی همان ۲۷ روزی که تمام نمی شد و جان را به لبمان آورد؛ ولی انگار مادرش جواد را انتهای این جاده می دید و به آن ها که برای روزهای بدون جواد برنامه می ریختند، می گفت هر کاری میخواهید بکنید؛ ولی جواد میآید. تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه‌بخشنده‌خدای‌ِعاشقی‌دارم که‌می‌خواندمرا باآنکه‌میداندگنه‌کارم... :)🌿
[ یک نفر را مثل آقای خامنه‌ای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار و بناى قلبى‌اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند،پیدا نمى کنید...! ] تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
حسرت نخورید؛ یعنـی آه نکشید و داشته‌ های دیگران را با نگاهِ حسرت ننگرید! هر کسی نعمتی دارد؛ قطعا شما هم چیزهایی دارید که آرزوی دیگـران اسـت! راضی به رضای خدا باشید.. -حاج‌آقاقرائتی- تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید حاج عباس نیلفروشان در تفحص امروز پیدا شد 🔹زمان مراسم تشیع و تدفین در گلستان شهدا اصفهان متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد. تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 🖋به قلم بهزاددانشگر « همسر » بالاخره روزی که منتظرش بودیم، رسید. گفتند جنازه در راه اصفهان است. باید می رفتیم استقبال. تا به حال هر وقت از سوریه می آمد، میماندم خانه؛ اما این بار نمی شد. گفتم ما هم می آییم. فاطمه یک دسته گل خرید. میدانستم توی ذهنش چه می گذرد. آرام ایستاده بود و روبه رو را نگاه می کرد. یک لحظه دلم لرزید. مبادا فکر کرده باشد خود بابایش دارد می آید، به جنازه اش؟ از دفعه قبل برایش گفتم که آمده بودیم استقبال جنازه شهید اسحاقیان. این طوری ذهنش آماده تر میشد. هواپیما نشست و تابوت را آوردند بیرون. این همه آدم رفته بودند زیر تابوتش برای چه؟ فرودگاه شلوغ بود. تابوت روی شانه مردهایی که هق هق می کردند، دست به دست شد. دست ها دراز شده بودند طرف تابوت. میخواستند متبرک شوند. نگاه کردم به عکسش. پس من چی آقا جواد؟ تابوت را گذاشتند زمین تا ما برویم برای وداع. پاهایم سنگین شده بود. میخواستم تا کنار تابوت را بدوم؛ اما انگار پاهایم از زمین جدا نمی شد. خودم را کشاندم کنار تابوت و آنجا زانوهایم تا شد. افتادم روی تابوت. چند تا زن دیگر هم بودند. همه مان تابوت را بغل کرده بودیم؛ مثل اسب سفید عصر عاشورا و دست هایی که تن اسب را بغل زده بودند و عطر گم شده شان را از او می خواستند. این چوب ها هم این یکی دو روزه، مرکب گم شده ما بوده اند. خواستم گلایه کنم تو که می گفتی به ما دل بسته ای. پس چطور دل کندی؟ دیدم می گوید موقع شهادت چیزی نشان می دهند که راضی بشود. به جای گلایه، بهش بابت دیدن آن تصویر قشنگ تبریک گفتم. حتی گفتم بهش افتخار می کنم. تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii