27.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حرف اصلی بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری. ۱۴۰۳/۸/۱۷
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
🔻صلی الله علیکِ یا جبل الصبر یا عمتی المظلومة یا زینب کبری سلام الله علیها
فقط یک بار در دنیای ما لبخند زد زینب(س)
که آن هم روز میلادش در آغوش برادر بود💔
#یه_خط_روضه #شب_جمعه
#عزیز_خواهر_حسین
ایّام تولد تو ای ماه دمشق
جای همه مدافعانت خالی...
هر کس شب جمعه شهدا را یاد کند ، شهدا او را نزد اباعبدالله یاد میکنند
#یادشهداباصلوات
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شبای #زینبیه ...
منو برده از خودم
عاشق بی بی شدم
از دم تولدم ...
توی رویا میبینم
ساکن حرم شدم...
#دمشق
#حرم_حضرت_زینب
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
29.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹میگن خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو، این خانم همرنگ جماعت نشد و عزیز عالم شد
میگن با یک گل بهار نمیشه! این خانم با کاری که اسلام رو نجات داد
دیگه چی؟
ولادت حضرت زینب مبارک
#سیدکاظم_روحبخش
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
#بسم_الله
مرحوم شیخ جعفر شوشتری:
هر وقت شیطان وسوسه تان کرد
و نتوانستید حریف نفس بشوید ،
هفت مرتبه بگوئید:
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ،
لاحَولَ وَلا قُوَّة اِلّابِاللهِ العَلیِّ العَظیم
وقتی این ذکر را می گوئید ،
هفت مَلِک به کمک شما می آیند ، و آنها را دفع می کنند ...
بارها تجربه شده ، که انسان وقتی آن را میخواند احساس قوّت میکند.
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیاست جمهوری اسلامی ایران🇮🇷
با رفتوآمد اشخاص تغییر پیدا نمیکند
#میلاد_حضرت_زینب
#وعده_صادق
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
ويبقى مكانك فارغاً،
وفراغك أجمل الحاضرين...
و جای تو خالی میماند💔
و جای خالی تو زیباترین حاضرین است...
#میلاد_حضرت_زینب
#وعده_صادق
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
3.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گریههای آیتالله ناصری برای امام زمان(عج)
"یابنالحسن رو فراموش نکنید" 😭🥺
#میلاد_حضرت_زینب
#جمعه
#امام_زمان
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_191
« خاله »
هنوز بعد از دو سال و چند ماه، اصلاً نمی توانم کنار بیایم. به غیر از پنجشنبه و دوشنبه، هر موقع که دلم بگیرد، می روم سر مزارش. آن اوایل که هر شب آنجا بودیم. بهمان می گفتند مگر آنجا چادر زده اید؟ می گفتیم همه چیزمان آنجاست. خیلی که دلم هوایش را بکند، می آید به خوابم. خیلی هم را می خواستیم. انگار حالا هم همین طور است. هنوز من را می خواهد. هر موقع که بهش بگویم، می آید به خوابم. یک روز، ساعت ۲ بعد از ظهر رفتم سر مزارش. یک یاسین خواندم و گفتم دلم خیلی هوایت را کرده؛ آن قدر که هرچه می آیم اینجا، دلم آرام نمی گیرد. همان شب خوابش
را دیدم.
دیدم از در حیاط آمد تو. خب ماشاء الله قدش بلند بود. همیشه باید روی یک بلندی می ایستادم تا بهش برسم. به دو تا پله آخری که رسیدم، گفت خاله، نیا پایین. سرش را گذاشت روی سینه ام و گفت هرچه می خواهی گریه کن؛ اما نیا آنجا گریه کن. خواب شیرینی بود؛ آن قدر که تا مدت ها شیرینی اش را حس می کردم. توی خواب هم بغلم کرده بود و فشارم می داد. گفت خاله، دلت آرام شد؟ بوسش کردم و گفتم خاله، دیر به دیر می آیی! گفت دیر می آیم؛ ولی عوضش خوب می آیم.
وقتی می خواست از در حیاط برود بیرون، برگشت و گفت خاله،
سير شدی؟
گفتم خاله، خیلی به دلم چسبید. خیلی دلم هوایت را کرده بود. بهم گفت حالا دیگر اجازه دارم بروم؟ گفتم برو، به سلامت.
این قدر که این خواب برایم شیرین بود، فقط می خندیدم و خوش حال بودم. بچه ها می گفتند دیوانه شده ای مامان؟ چرا می خندی؟
همین دوشنبه عصر، سرخاکش بودم. یک نفر خرما آورده بود. دهنم آفت زده بود و نمی توانستم بخورم. وقتی می خواستم برگردم، گفتم شاید
ناراحت بشود. یک خرما برداشتم و خوردم؛ اما دهنم را خیلی سوزاند. همان شب، خواب دیدم که مهمانی داریم و همه جای خانه خرما بود. دیس های خیلی بزرگ پر از خرما توی خانه چیده بودند و کارتن های پر از خرما می آوردند توی خانه و خالی می کردند. مهمانی که تمام شد، گفتند مکه ای ها دارند می آیند. من و خواهرم رفتیم درِ خانه. پسر عموی جواد آمد و گفت برای چه اینجا ایستاده اید؟ گفتیم جواد دارد از مکه میآید. همین که جمعیت آمد، جواد را دیدیم. توی آن همه مرد، از همه بلندتر بود. از سینه به بالایش پیدا بود. توی خواب، یاد حرف های خواهرم افتادم که وقتی جواد شهید شده بود و پیکرش برنگشته بود، می گفت کی می شود امام زمان(ع) ظهور کند و من جواد را توی صف یاران امام زمان (ع) ببینم. همان تسبیح سبزش را که همیشه دستش بود، تاب می داد و به طرف ما نی آمد.
از خواب که پریدم، گریه ام افتاد. یاد روزهایی افتادم که صدای قهقهه اش توی خانه می پیچید و خودش را برایم لوس می کرد. نمی دانم چرا داغ جواد برایم سرد نمی شود. سرم را گذاشتم روی زمین و به روزی فکر کردم که دوباره در صف یاران امام زمان(ع) می بینمش.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii