📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_58
«همسر برادر »
برادر دومی ام خیلی با آقا جواد رابطه داشت و صمیمی بودند .
بعد از شهادتش میخواست لوزه اش را عمل کند ؛ ولی خیلی بزرگ شده بود .
دکتر گفته بود عملش سخت است . بعد از عملش ، برایمان تعریف کرد که به هوش می آمدم و از هوش می رفتم .
لحظه ای چشمانم را باز کردم و دیدم آقا جواد بالای سَرم آمده . بهم گفت خودت را جمع کن!
گرفتی خوابیدی؟
برادرم به آقا جواد گفته بود حالم خوب نیست .
اینجا چه کار میکنی؟
اجازه دادند بیایی داخل؟
گفت پدرت کارت داشت .
مرا فرستاد و گفت برو به مجتبی سری بزن .
پدرمان به رحمت خدا رفته است .
هنوز هم برادرم هر وقت این خاطره را تعریف می کند ، گریه اش می گیرد . هنوز هم حواسش به خانواده ما هست ؛ مثل بقیه .
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii