⚘اَلسَّـــــلامُ عَلَیْــکَ یــــا اَباعَبْدِاللهِ الْحُسَیـــْن(؏)⚘
💠 ثبت نام تور زمینی کربلای معلی همزمان با اربعین حسینی 🌴
✳️ خدمات سفر
📍 اتوبوس اسکانیا در خاک ایران وعراق 🚌
همراه با زیارتهای دوره ای
🌴 کاظمین
🌴 سید محمد
🌴 سامرا
🌴 مساجد سهله کوفه حنانه کمیل، دوطفلان مسلم و حر
🌴پیاده روی از نجف به کربلا
قیمت : ۴ میلیون ۸۰۰ هزار تومان
🗓تاریخ حرکت : ۲۴ مرداد ماه
برگشت : ۶ شهریور ماه از کربلا
☎️ #جهت ثبت نام با شماره ( ۰۹۱۳۵۷۷۱۳۰۶ ) تماس بگیرید💐
غذا واسکان در طول مسیر در مواکب موجود میباشد
ثبت نام در سامانه سماح برای هر زائر به همراه بیمه ستاد اربعین الزامیست
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_149
« خاله »
حال خودم هم دست کمی از شوهرم نداشت هم نگران حال شوهرم بودم هم فکرم مشغول جواد بود ، بغضی توی گلویم گير کرده بود و داشت خفه ام می کرد ، زنگ زدم به دخترم و گفتم یک نفر را بفرست اینجا من دارم خفه میشوم ، شوهرش را فرستاد . برادرم که بهم زنگ زد حال شوهرم را بپرسد گفتم دادا یکی را بفرست دنبال من اگر خودم بیایم میروم زیر ماشین و یک بلایی سر خودم می آورم حالم خیلی بد بود .
پسر برادرم آمد و رفتیم خانه خواهرم حال مادرش خیلی بد بود من و سجاد بردیمش کلینیک خانواده چند آمپول و سرم بهش زدند حالت بیهوشی و خواب پیدا کرده بود. آمدم توی راهرو دیدم سجاد ایستاده است .گفت خاله بیا تا به خودت هم سرم بزنیم. حالت خیلی بد است گفتم نه گفت پس برو توی ماشین دراز بکش من پیش مامان هستم سرحال که شدی بیا توی ماشین . که نشسته بودم با جواد حرف میزدم بهش گفتم جواد فقط ازت میخواهم بهمان توانایی بدهی که بتوانیم تحمل کنیم. دیدم آمد توی ماشین بالای سرم اصلاً فکر نمیکردم که خواب باشم مثل واقعیت بود چشمهایم باز بود همان طور که عقب ماشین دراز کشیده بودم توی صورتم زد و گفت چرا اینجا خوابیدی؟ مثل همیشه قهقهه میزد و می خندید . گفتم حال مادرت بد است. آوردیمش دکتر. واقعاً داشتم
باهاش صحبت میکرد م؛ مثل بیداری مثل آن وقتها که سرش را می آورد پایین تا بوسش کنم ،
گفتم پس تو اینجا چه کار میکنی؟ حواسش به خواهرم بود گفت مادرم تنهاست پاشو برو بالای سرش ، بلند شدم فکر میکنم حتی خودش من را بالای سرتخت مادرش آورد در ماشین را توی پارکینگ باز گذاشته بودم. بعد که سجاد رفته بود گفت ،خاله در ماشین باز بود گفتم من نمیدانم کی من را اینجا آورد. اصلاً زبانم یاری نداشت که بگویم جواد آمد و من را بلند کرد. جواد اینجا بود دلم میخواست فریاد بزنم و بگویم جواد اینجا بود. بالای سرش که آمدم دیدم چشمهای مادرش باز است. گفت پس کو؟ گفتم کی؟ گفت جواد اینجا بود من هم زبانم بند آمده بود که بگویم بالای سر من هم آمده بود و من را تا اینجا آورد چیزی نگفتم و فقط گریه کردم .
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
سنگریزه ریز است و ناچیز؛
اما اگر در جوراب یا کفش باشد،
ما را از راه رفتن باز میدارد...
در زندگی هم؛ بعضی مسائل ریزند و ناچیز...
اما مانع حرکت به سمت خوبی ها و آرامش ما میشوند!
بی احترامی یا نامهربانی به والدین؛
نگاه تحقیرآمیز به فقرا؛
تکبر و فخرفروشی به مردم؛
منت گذاشتن هنگام کمک کردن؛
نپذیرفتن عذر خطای دوستان؛
بخشی از سنگریزه های مسیر تکامل ما هستند!
سنگریزه ها را بموقع کنار بگذاریم تا از زندگی لذت ببریم و تبدیل به قلوه سنگ ها نشن...👌
#تلنگر #اربعین #امام_حسین
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
#بسم_الله
♥️ امیرالمومنین علی علیه السلام:
مَن رَجاكَ فَلا تُخَيِّب أمَلَهُ
🌸کسی را که به تو امید دارد، ناامید نکن
📚غررالحکم حدیث 422
حسنی هستم و از حشر چه باکی دارم
که سر و کار غلامان حسن با زهراست 💚🖤
#شهادت_امام_حسن_ع_تسلیت_باد❤️🩹
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فایل با کیفیت
شهید جواد محمدی
جهت چاپ برای اربعین