🇮🇷شهید مدافع حرم جواد محمدی🇮🇷
#بسم_الله قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاء🌅 وقتی که دلت تنگ می شود به #آسمان نگاه کن ..
#بسم_الله
وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍۢ فَلَا رَآدَّ لِفَضْلِ
اگر خدا خیری برای تو بخواهد
هیچکسی نمیتونه لطف خدا رو از تو برگردونه...
شهادت نردبان آسمان بود
رزمندگان لشکر ویژه ۲۵ کربلا مازندران در مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور در قالب گردانها و گروههای مختلف؛
با توجه به شرایط جنگی، زندگی متفاوتی را با مردمی که در شهر زندگی میکردند، داشتند.
در تصویری که میبینید تعدادی از رزمندگان ساروی کلبهای زیبا و به یاد ماندنی با یک نردبان چوبی در بالای درخت ساختند، و عکسی یادگاری گرفتند.
چند تن از این عزیزان بشهادت رسیدند و این عکس معروف شد به عکس نردبان شهادت.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
‹ پاداشی که برای زائر اربعین
سینه به سینه از اولیاء رسیده
و برای هیچ عملی ذکر نشده
این است که زائر اربعین
حتماً عاقبت بخیر میشود.. ›
#استادفاطمینیا
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
انسان اگر برای وقتش برنامه ریزی نڪرد
شیطان برایش برنامه ریزی میڪــنــد
غیبتها،تهمتها،حرفهایِ بیمزه و لهو
همه اینها نتیجه بیبرنامگی است!
#آیتاللهحائریشیرازی
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
🔹 قیافه ات به ریاست جمهوری نمیخوره !
🔹 سنگر
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
تماس آخر قبل از سفری برای همیشه....
قراربود آن روز ظهر به خانه برگرده. به دخترش قول داده بود که بره پیشش.
مجبور شد بخاطر کار، اون روز را بمونه.بهم گفت فلانی تلفن کجاس حتما باید باخونه تماس بگیرم وبه دختر وخانمم بگم امروزا موندگارم تا انشاا... کار که تموم شد فردا برم خونه.زنگ زد خونه و باکلی قربون صدقه بهشون قول داد فردا بره خونه چندروزی هم مرخصی بگیره و توی این ایام سوگواری آخرماه صفر پیششون بمونه.....
رفت محلشون...چه رفتنی...چه موندنی....دیگه بابا سرکار نمیره.....
(روایت از همکار شهید مدافع امنیت سرهنگ پاسدار مختار مرشدی در روز حادثه)
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_156
« مادر »
خانه مان از آن روز دیگر خالی نماند صبح تا شب مردم می آمدند بهمان تسلیت بگویند برایمان از خدا طلب صبر میکردند من اما نگاهم به تابلوی عکس جواد بود که زده بود به دیوار عکسش را بزرگ کرده و قاب کرده بودند ، توی عکسش هم لبخند میزد گفتم کجایی جوادم؟ کجایی که دوباره با حرفهایت آرامم کنی . تا قبل از این هروقت دمغ بودم هر وقت از چیزی ناراحت بودم هر وقت آشوب بودم می آمدی و می نشستی کنارم از این در و آن در حرف میزدی و حرف میزدی تا بفهمی من چه ام شده که دلداری ام بدهی و آرامم کنی حالا خودت کمکم کن ناشکری
نکنم .
گاهی هم دست میگذاشتم روی سینه ام سلام میدادم به حضرت زینب و جایی را که قلبم بود فشار می دادم و از خانم میخواستم کمکم کنند تا بتوانم صبر کنم ، تا یکی دو روز توجه مان به غریبه و آشناهایی بود که
می آمدند دیدنمان بعد هم فکر میکردم خب راه دور است تا جنازه جوادم بیاید زمان میبرد بعد یک روز داداشم گفت از پیکر خبری نیست گفت پیکر رشید جوادم افتاده دست داعش . گفتم چی؟ جنازه اش نیست؟ بعد برای یک لحظه خوشحال شدم پس اصلاً ممکن است جواد شهید نشده باشد ، بعد فکر کردم اگر شهید نشده باشد پس چه شده؟ اسیر؟ خدایا من به شهادتش راضی ام؛ اما اسیر نشود . بار اولی که مجروح شده بود و دوست هایش آمده بودند عیادتش داشت از لحظه مجروح شدنش میگفت نمیدانست من از پشت در صدایش را میشنوم میگفت بین نیروهای خودی و داعشی ها بوده میگفت یک گلوله توی تفنگش نگه داشته بوده برای دم آخر که اسیر نشود میگفت هیچ چیز بدتر از اسیری به دست این نامردها نیست شکنجه های خودت یک طرف ، عکسها و
فیلم هایی که میگیرند تا خانواده ات را آزار بدهند یک طرف دیگر .
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii