📸خداحافظ بابایی...
🔹شهید سید علی حسینی از فرماندهان لشکر غیور فاطمیون، طی روزهای گذشته بر اثر حمله نیروهای آمریکایی به پایگاه های مقاومت در منطقه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
وداع دو دختر کوچک با پدر .
😢😢😢
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
کتاب
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_43
«همسر»
تا به هوش بیایم، خیلی طول کشیده بود. آقاجواد مرتب از دکتر می پرسید پس چرا این قدر طولانی شد. وقتی به هوش آمدم، اولین کسی که بالای سرم دیدم، آقاجواد بود. جوری هم رفتار کرد که یعنی خیلی آرام است. دکترم بعدها می گفت از بس شوهرت آمد پیشم و سؤال کرد، خودم هم نگران شدم.
بعد هم رفته بود دربارۀ غذاخوردن هایم و مراقبت هایم، دکتر را سؤال پیچ کرده بود. یکی دو روزی که بیمارستان بودم، دیگر اجازه نداده بودند بیاید دیدنم. به جایش برایم دسته گل خیلی قشنگی فرستاد. مرتب هم تلفن می زد. می گفت اگر نمی توانی حرف بزنی، فقط گوش کن، من برایت حرف می زنم.
خانه که رفتیم، فاطمه را بغل کرد. خدا را شکر کرد. همان جا توی گوشش اذان و اقامه گفت. دهۀ دوم فاطمیه بود. شب ها می رفت هیئت. سفارش می کرد شام نخورم تا برایم از هیئت شام بیاورد. می گفت نذر حضرت زهراست، با بقیۀ غذاها فرق دارد. شب آخر هم قبل از مداحی آمد خانه
گفت پاشو برویم هیئت. دلم نمی آید هیئت تمام بشود و شما و فاطمه نرفته باشید هیئت. سفارش کرد توی هیئت هم بچه را بیدار نگه دارم تا روضۀ حضرت زهرا را بشنود. توی خانه خیلی حواسش بهم بود. برایم معجون درست می کرد.
بچه را بغل می کرد و دور اتاق تاب می خورد تا اذان صبح. بعد از اذان صبح، دو ساعتی می خوابید و می رفت سرکار. دو سه ساعت بعدش زنگ می زد و سراغ بچه را می گرفت. اگر از آن روزهایی بود که فاطمه بدقلقی کرده بود،بهم می گفت ناهار درست نکن. شما حواست به بچه باشد، من ناهار می گیرم. وقتی هم که می آمد، برایم یکی دو شاخه گل خریده بود و تقدیم می کرد به مادر فداکار.
وقتی توی خانه بود، به خیلی کارهای دیگر بچه هم رسیدگی می کرد. لباس بچه را می شست و کمک می کرد که من حواسم بیشتر به بچه باشد. بعدها هم که فاطمه غذا می خورد، بیشتر مواقع از دست بابایش غذا می خورد؛ از بس به فاطمه محبت می کرد.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
🇮🇷شهید مدافع حرم جواد محمدی🇮🇷
#بسم_الله آقا امام کاظم(ع) فرمودن گناهان کوچک، دام ابليسه! گناه رو در نظر شما کوچک و بیاهمیت جلوه
#بسم_الله
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ
إِلَى النُّورِ
خدا دستت رو میگیره و از حــــالهای بد
میبردت به حالهای خوب...
اگه دستت رو از دستش جدا نکنی!
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️️ یکی از معدود خوابهایی که رهبر انقلاب نقل کردند...
این انقلاب دیر یا زود به دست امام زمان(عج) میرسد.
استاد عالی
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
📌 آیت الله مصباح یزدی رحمت الله علیه:
💠از بهترین کارهای ما این است که قرآنی، دعایی بخوانیم، ثوابش را به #امام_زمان عجلاللهفرجه هدیه دهیم.
💠 شما #هدیه کوچکی برای آدم عادی بفرستید، بالاخره چیزی در مقابل به شما میدهد!
💠مگر میشود ایشان هدیه ما را ندیده بگیرد؟ میشود او برای ما دعا نکند !؟
.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
کتاب
📚 #دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_44
« همسر»
صبح ها که فاطمه از خواب بیدار میشد، می پرسید بابا کو؟ میگفتم رفته سر کار. جمعه ها که میگفتم بابا هنوز بیدار نشده، از خوشحالی انگار بال در می آورد میدوید توی اتاق تا بابایش را از خواب بیدار نمیکرد
دست بردار نبود. سر سفره هم اصرار داشت بابا برایش لقمه بگیرد. بعضی وقت ها آقاجواد حواسش نبود یا وانمود میکرد یادش رفته لقمه را بگذارد دهان ،فاطمه خودش لقمه را از دست بابا میکشید. بعد آقاجواد فیلم بازی میکرد که شرمنده است و گریه میکند یا یکهو فاطمه را بغل می زد و
میزدند زیر خنده.
فاطمه دو یا سه سالش بود که برایش پارچه سفید گل دار خرید گفت خانم این چادر را برای دخترمان بدوز بگذار به مرور با چادر سر کردن آشنا شود از آن به بعد هروقت پدر و دختر میخواستند از خانه بیرون بروند آقا جواد میگفت نمیخواهی بابا را خوش حال کنی؟ بعد فاطمه میدوید و چادر سر میکرد و میدوید جلوی ،بابا ،بابا خوشگل شدم؟ باباش قربان صدقه اش میرفت که خوشگل بودی، خوشگل تر شدی عزیزم. فاطمه ذوق میکرد یک روز چادرش را شسته بودم و آماده نبود. گفتم امروز بدون چادر برو نگران شد گفت بابا ناراحت میشود. بالاخره هم آقاجواد صبر کرد تا چادر خشک شود و بعد بروند بیرون وقتی آقاجواد نماز میخواند پشت سربابایش سجاده پهن میکرد و همان چادر را سر میکرد به بابایش اقتدا میکرد و هر کاری بابایش میکرد او هم انجام داد
آقاجواد در کل بچه ها را دوست داشت؛ اما به دخترها اهمیت بیشتری می.داد وقتی فاطمه را میبرد بیرون مراقب بود دوستانش با شوخی هایشان بچه را اذیت نکنند این جور وقتها فاطمه را میگذاشت روی شانه هایش.
نه که قد خودش هم بلند بود دیگر دستشان به فاطمه نمی رسید.
تنها کانال رسمی #شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii