eitaa logo
🇮🇷شهید مدافع‌ حرم جواد محمدی🇮🇷
2.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
56 فایل
«کانال رسمی،تحت نظارت خانواده شهید» میگفت:"مردان خدا، گمنامند" آنچنان طریق گمنامی در پیش گرفت که لایق شهادت شد اینجا از اومینویسیم🪶 تا با یادش، روحمان جَلا گیرد✨🕊️ خادم کانال: @Shahid_javad_m
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🖋به قلم بهزاددانشگر « برادر » بعد ها من وارد سپاه شدم . دلم می خواست بروم دانشگاه افسری ؛ اما رفتم سربازی و از همان جا ادامه دادم و درجه دار شدم . سپاهی شدن توی خانواده ما شغل آشنایی است . غیر از جواد ، دو تا از دایی هایم و چند تای دیگر از اقوام سپاهی بودند . وقتی ازدواج کردم ، قرار شد من هم بروم طبقه بالای خانه جواد را بسازم و نزدیکشان زندگی کنیم . مهم ترین درگیری که این سال های آخر با هم داشتیم ، سرِ رفتن به سوریه بود . هر دو سپاهی بودیم . من خودم با خودم درگیر بودم : این لباس شهداست . لباس بچه های جنگ است . لباس مقدسی است . حالا آیا من عرضه و لیاقت پوشیدنش را دارم ؟! دل و جرئتش را دارم یا نه؟! باید جایی که جنگ جدی تر بود ، خودم را محک می زدم . اینکه پاسدار اسلامم ، توانش را هم دارم یا نه ؟! این را هم از جواد یاد گرفته بودم که اسلام مرز و جغرافیا ندارد . پس اگر لازم است سوریه هم بروم ، برای پاسداری از اسلام باید بروم .‌ این شد که بدون اینکه به جواد خبر بدهم ، رفتم برای اعزام به سوریه ثبت نام کردم . چند وقت بعد و توی دل نگرانی دوره آموزشی ، دیدم جواد هم دارد برای آموزش تخصصی می آید . اینجا کمی با هم قاطی کردیم . من می گفتم صبر کن اول من بروم ، بعد شما برو . جواد هم اول می گفت اصلا چه کار به کار همدیگر داریم ؟ داریم مسیرمان را می رویم . حالا اگر شد ، هر دو می رویم . گفتم می دانی که نمی شود . نمی گذراند هر دو برویم . گفت خب پس من اول می روم . بعد که برگشتم ، تو برو . اینجا کمی از دست همدیگر دل خور شدیم . به خصوص چون جواد ارتباطاتش هم زیاد بود ، رفت با مسئول اعزام صحبت کرد تا اسم من را از لیست اولویت در بیاورند . این میان ، هر دو یک جور هایی تلاش می کردیم که از همدیگر مراقبت کنیم . آن روز ها ، زانوی جواد خیلی درد می کرد . حتی نمی توانست درست راه برود . پایش را روی زمین می کشید و راه می رفت . من همین را بهانه کردم که تو با این پا نمی توانی نیروی رزمی بشوی . تازه سربار بقیه هم می شوی . بگذار اول من بروم . تو این دوره را بمان ایران و برو پایت را معالجه کن . با دوره بعدی برو . نگو که یک فیزیوتراپ آشنا پیدا کرده بود و هر روز می رفت فیزیوتراپی تا پایش زودتر خوب بشود و بتواند اعزام بشود . من هم دیدم چاره دیگری ندارم . روز های آخر رفتم زیرآبش را بزنم . مسئول اعزام نیرو را می شناختم . رفتم گفتم این جواد که پایش سالم نیست . برای چه می خواهید اعزامش کنید؟ مجبورش کنید بماند ایران و برود پایش را معالجه کند . گفت پس خبر نداری ! رفته پایش را معالجه کرده و همین یکی دو روز دیگر اعزام می شود . تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏وَ نَجعلَهمُ الوارِثین.. پای‌کار‌انقلاب دیدار امروز کارگران با رهبر انقلاب
✨اَلْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ اَلْڪَعْبَةِ + آبروی مومن حرم است کاش همگی مدافع‌حرم باشیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📄 عاشق مادر خاطره‌ای از شهید محمدرضا تورجی‌زاده و ارادت ایشان به حضرت زهرا سلام الله علیها ▪️به مناسبت سالروز شهادت محمدرضا تورجی زاده تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii