eitaa logo
كتابخانه ديجيتال (مجمع خادمين شهدا)
43 دنبال‌کننده
18 عکس
2 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(143) در عوض تفنگ هجومی آ.کا.47 معروف به کلاشینکف اسلحه مطلوب و مناسبی برای ما محسوب میشد.سلاحی که در قیاس با ژ-3 به مراتب سبک تر و خوش دست تر است و با ظرفیت متغیر خشاب -از 30 و 40 تا 72 گلوله- در هر شرایط آب و هوایی به سهولت اجرای آتش میکند.اصولا گیر نمیکند و باز و بست کردن و تنظیف آن خیلی آسان است.در اواخر تابستان سال 1360 دیگر این تفنگ وارد سازمان رزم سپاه شده بود.البته نه نوع روسی و مرغوب آن،بلکه مدل تولید شده در کره شمالی ،که در قیاس با مدل روسی از کیفیت به مراتب نازل تری برخوردار بود. به عنوان مثال در مدل دارای قنداق ثابت روسی،قنداق،قبضه و روکش های فوقانی و تحتانی اسلحه از جنس چوب است.اما از نوع کره ای که خریداری شده بود،تمام این اجزا از جنس "باکالیت" و بسیار شکننده بود.طوری که بچه های ما به آن میگفتند اسلحه پلاستیکی....[میخندد].... در هر صورت دیگر کلاشینکف جای خودش را در سازمان رزم سپاه باز کرد.در قیاس با ژ-3 های بد قلق و مستعمل ما این تفنگ های آکبند که نایلون پیچ شده و در جعبه های چوبی،در خط مقدم تحویل میگرفتیم،موهبتی بودند.از لحاظ تیربار هم وضعمان بهتر شد.تیربارهای خوش دست گرینوف خریداری شده از کره شمالی،تیربارچی های بسیجی ما را نونوار کردند.در جبهه ی میانی سرپل،واحد خمپاره انداز معروفمان دیگر سازمان یافته بود.مسئولیت این سازمان را برادر شهیدمان پرویز اسماعیلی عزت به عهده داشت که به اتفاق سایر دوستان،ادوات جبهه ما را اداره میکردند. -واحد ادوات شما کلاً چند نفر نیرو داشت؟ -در حدود سی نفر نیروی ثابت داشت. -این بچه ها را خودتان آموزش داده بودید؟ -تعدادی را خودم آموزش داده بودم،و سایرین را فرستاده بودیم پیش بچه های ارتش در پادگان ابوذر،دوره ی کار با انواع قبضه های خمپاره اند از،طرز کار با پلاتین برد و زاویه یاب ودیده بانی خمپاره انداز را دیده بودند. طوری شد،که در مناطق شاه نشین قراویز و جلوی تپه شهرک المهدی (عج) خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه 220
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردار شهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(144) در کنار هر دیدبان ارتشی، یک دیدبان سپاهی داشتیم . چهره های شاخص این دیدبان ها عبارت بودند از :شهید علی رضا ترکمان و شهیدمحمد منوچهری با منوچهری که در بحث و گفت و گو خیلی آدم کنجکاوی بود خودمانی بودیم. خیلی بچه شجاع و زحمتکش و خوبی بود معروف ترین دیدبان جبهه غرب هم که قبلا از او یاد کردم ،حجت الاسلام محمد علی غفاری بود که طی عملیات یازدهم شهریور۱۳۶۰ در جبهه ی چپ سر پل ذهاب به شهادت رسید.بعد از ماجرای آن دیدبان نفوذی منافقین در دیدگاه بچه های ارتش،عملا دیدبانی منطقه را بچه های ما به عهده گرفتند. ⚪️یعنی عناصر دیدبانی ارتش دیگر به کارگیری نمی شدند؟ ◽️چرا!ولی دیگر از سرباز معمولی استفاده نمی کردند این بار دیدبان ها را از فیلترهای حفاظتی می گذراندند معمولا عناصر دیدبان ارتش از بین افسران وظیفه انتخاب و به کارگیری می شدند.این ها می آمدند در کنار دیدبان های ما .اسم کار به نام آن ها بود،دوربین از آن ها بود ولی بچه های ما دیدبانی می کردند. ⚪️از حیث تأمين مهمات هم چنین گشایشی در کارتان بوجود آمد؟ ◽️بله .دیگر مهمات مورد نیاز مان را بدون دردسر دریافت می کردیم . از لحاظ تأمين مهمات _برخلاف دوران تلخ حاکمیت بین صدر _ دیگر محدودیت نداشتیم. ⚪️از بابت اقلام مخابراتی چطور؟ خصوصاً بی سیم های سبک پی. آر_ ۷۷ و بی سیم فرماندهی محور وی .آر. سی _ ۴۶ و تلفن های قورباغه ای تأمين بودید؟ ◽️عرض می کنم: از حیث بی سیم مادر متکی بودیم به واحد مخابرات گردان. ۲۱۱ تیپ ۳ لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه به فرماندهی جناب سرگرد قبادی. یعنی خدمات بی سیم برد بلند و برقراری تماس با پادگان ابوذر را بچه های مخابرات گردان تحت فرماندهی آقای قبادی برای مان تأمين می کردند. عمده ی ارتباط های بی سیمی گروه های رزمی ما در منطقه متکی به بی سیم های پی. آر. سی _۷۷ بود که تعداد مکفی از این بی سیم ها در اختیار داشتیم. تلفن قورباغه ای هم به قدر کافی موجود بود. مسؤول این واحد ،مصطفی جوادی شعار بود. در حاشیه این _______________________________________________________________ خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه221
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب ؛مهتاب خین قسمت(145) نکته را هم باید عرض کنم که آن روزها براساس تدابیر محمود شهبازی روال رایج در سپاه استان همدان این بود که در بحث تدارکات و لجستیک اولویت با جبهه ی سر پل ذهاب بود برادرمان آقای امیر چلویی که عهده دار مسؤوليت واحد تدارکات سپاه همدان شد ملزومات لجستیکی ما را در ارتباط مستقیم با مسؤول واحد تدارکات کل سپاه آقای رفیق دوست تأمين می کرد و به جبهه می فرستاد. ⚪️نیروهای اعزامی سپاه همدان به جبهه را در کجا آموزش می دادید؟ ◻️در پادگان آموزشی ابوذر شهر همدان نیرو ها را در آن جا آموزش می دادند. البته با توجه به روابط خوبی که با کادرهای انقلابی تیپ ۳ لشکر ۱۶ زرهی ارتش در همدان از قبل از انقلاب داشتیم شماری از نیروهای ما در پادگان ارتش هم آموزش می دیدند طوری شد که وقتی در سال ۱۳۶۱ آمدیم و تیپ ۳۲ انصار الحسین را برای سپاه همدان راه اندازی کردیم بچه های زرهی این تیپ از قبل در پادگان ارتش دوره کار با تانک آمریکایی ام -۶۰ و نفر بر روسی بی . ام . پی را کاملاً فرا گرفته بودند . ⚪️واحد موتوری شما هم شکل گرفته بود دیگر ، بله؟ ◻️بله. آقای اکبر غمخوار.... ⚪️همین مدیر عامل سابق باشگاه ورزشی پرسپولیس را می گویید؟ ◻️بله. ایشان در آن روزها مسؤول واحد تدارکات سپاه منطقه هفت بود. خیلی به ما کمک کرد انواع جیپ ، تویوتا استیشن را دراختیارمان گذاشت. تا قبل از آن در بحث موتوری ، ما متکی بودیم به آن وانت سیمرغ که روز اول جنگ با آن به جبهه آمدیم و وانت مزدایی که آن بچه های آملی به سرپل ذهاب آوردند به علاوه ی یک دستگاه وانت سیمرغ که از طرف اداره ی کل کشاورزی استان همدان برایمان ماست اهدایی آورده بود. آن روزها به قدری از لحاظ خودرویی در مضیقه بودیم که وانت اداره کشاورزی را در منطقه نگه داشتیم و رسیدی هم به راننده اش دادیم ببرد برای مسؤولين اداره کشاورزی استان زا این مضمون: به علت نیاز شدید به خودرو در منطقه با کمال شرمندگی وانت شما را برای استفاده در جبهه های نبرد حق علیه باطل موقتاً ضبط کردیم. ان شا ءلله در اسرع وقت ، به ____________________________________ خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه222
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردار شهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(146) محض برطرف شدن این نیاز، آن را عودت خواهیم داد! یک دستگاه وانت نیسان جونیور ۲۰۰۰ هم داشتیم. البته در اواخر تابستان سال ۱۳۶۰ با کمک آقای غمخوار به تدریج خودروهای مورد نیاز تأمين شد. مسؤول واحد موتوری ما هم شهید علی درویشی مروت بود. ⚪️جیپ هم تحویل گرفتید؟ ◽️بله، دو دستگاه جیپ برای حمل تفنگ ۱۰۶ تحویل گرفتیم. ⚪️از نوع جیپ آمریکایی میول بودند یا جیپ های مونتاژ ایران معروف به شهباز؟ ◽️جیپ شهباز. مسؤول قبضه های ۱۰۶ ماهم برادر غلام علی درویشی داراب بود. در آن روزها، در ادوات جبهه ی ما خمپاره اند از مسؤول جداگانه داشت، ۱۰۶ هم همین طور. برکنار از واحد موتوری، یک واحد قاطرچی!هم ایجاد شد. آمدند مسؤوليت پدافند در تپه ی ابوذر را هم به محور ما محول کردند. لذا به علت ناهمواری منطقه و عدم وجود جاده، برای انتقال آب ،غذا و مهمات و تردد نیروها در تپه ی ابوذر، ناچار شدیم از قاطر استفاده کنیم. ⚪️به قول معروف یک واحد قاطریزه بر وزن مکانیزه هم تشکیل دادید! ◽️[می خندد].... بله، مسؤوليت این واحد قاطریزه! را هم سپردیم به برادرمان جعفر.....- نام فامیلی اش را به خاطر ندارم. از آن جا که در منطقه کسی حاضر نبود مسؤوليت نگهداری از آن قاطرهای چموش را بپذیرد ، مانده بودیم با این قاطرها چکار کنیم. یادم هست این برادرمان پا پیش گذاشت و گفت: آقا جان ، ما برای خدمت به جبهه آمدیم، چه فرقی دارد آدم در جبهه ی اسلام تیر بارچی باشد یا قاطرچی؟ مهم خدمت است. بنده این مسؤوليت را قبول می کنم. از سربند همین ماجرا بود که بچه های بازیگوش و شوخ طبع خط، به او لقب دادند برادر قاطرچی! البته گفته باشم که جعفر، از آن بچه های مخلص جنگ بود. نفس خدمت و ادای تکلیف برابش مهم بود. زیاد توجهی به مطبوع بودن یا نبودن کاری که به او محول می شد نداشت. در واقع با این کار خودش، درس بزرگی به بچه ها داد: خودشکنی کردن، در حرف، زیاد مدعی داشت، اما در عمل، آدم هایی از این طراز کن بودند. ‌‌‌‌‌‌این رسم همیشه تاریخ بشریت است. جعفر بچه باسوادی بود. روحیه لطیف و عارفانه ای هم داشت. با این حال قلندرانه پا پیش گذاشت و این وظیفه _______________________________ خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه223
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردار شهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(147) پردردسر و فاقد وجاهت را در جبهه به عهده گرفت. خیلی دلسوزانه کارش را انجام می داد. خودش بدن قاطرها را قشو می کشید، آن ها را نوازش می کرد، مدام نعل هایشان را وارسی می کرد گه اگر لق شده باشند ، آن ها را تعویض کند. حتی گاهی می دیدیم دارد با دست با آن ها علوفه می دهد. او هم با قاطرهایش درخط پدافندی سر پل ذهاب عالمی داشت. ⚪️خب بهتر است بپردازیم به یک سوال شکمی![خنده حضار].... وضعیت تعذیه بچه های شما به چه صورت بود؟ متکی به کمپوت و کنسروهای اهدایی بودید یا از غذای گرم هم استفاده می شد؟ اگر جواب مثبت است،آشپزخانه ثابت داشتید یا صحرایی؟! ◽️خدا خیرتان بدهد که این سؤال زیر بنایی! را پرسیدید....[می خندد]. اوایل که خورد و خوراک بچه ها عبارت بود از کنسرو و صیفی جات: مثل هندوانه و خربزه و گرمک و نان خشک. بعد که برادرمان غلام علی پیچک مسؤوليت واحد عملیات سپاه غرب کشور را به عهده گرفت، با مساعدت ایشان، وضعیت تغذیه نیروهای رزمنده بهبود چشمگیری پیدا کرد. ⚪️چطور؟ ◽️بعد از آن که پیچک یک بلوک ساختمانی کامل از پادگان ابوذر را به ما تحویل داد تا از آن به عنوان عقبه خودمان استفاده کنیم، با پیگیری پیچک چند باب آشپزخانه و حمام هم تحویل گرفتیم. مسؤوليت اداره ی حمام ما در پادگان ابوذر را، رزمنده ی مخلص ، برادرمان محمود تیماچی عهده دار بود. محمود بسیجی زحمتکشی بود که از روز اول جنگ به جبهه آمد و تا پایان دفاع ۸ ساله ، در جبهه ها ماند . از محروم ترین اقشار جامعه همدان برخاسته و به جبهه آمده بود. خیلی صبور ماند و زحمت کشید و کمترین منتی هم بر سر کسی نگذاشت. ⚪️آشپزخانه تان هم فعال شده بود دیگر؟ ◽️بله. بچه های این آشپزخانه معمولاً روزی یک وعده غذای گرم و یک وعده هم غذای حاضری تهیه می کردند که آن ها را با استفاده از وانت نیسان به شهرک المهدی( عج) می رساندند و بین بچه ها ی ما توزیع می شد. در هر وعده به طور میانگین برای حدود ۳۰۰ رزمنده، حاضر در جبهه ی میانی سر پل ذهاب، تدارک طبخ غذا را می دیدند. این تعداد را جمع بزنید به حدود شصت ، هفتاد نفری که معمولاً در خود پادگان ابوذر داشتیم. نیروهایی که برای استراحت ، استحمام و تجدید قوا به _______________________________ خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه224
✳️به مناسبت نهم دي ماه_ روزبصيرت 🔴خاطرات کف خیابان ستادبزن وبرقص توی ستاد موسوی (شهرما)شبها شلوغ می کردند،من هم می خواستم ببینم اوضاع چه خبره می رفتم انجا سرمی زدم، به انها می گفتم من هوادار موسوی هستم، یکی دوشب انجا ساکت وارام بود،فقط بزن وبرقص بود، اوضاع اخلاقی خیلی بی ریخت بود، ادم خجالت می کشید هفته اخر که درگیری ها شروع شد یک شب اونجا ایستاده بودم، دیدم یک پژو امد جلوستاد ایستاد خانم باحجابی بود بادخترش، شیشه ها بالا بود،یک دفعه بچه های ستاد موسوی ریختن بیرون، وشروع به فحش دادن به این خانم پژویی، خانم راننده شیشه را داد پایین، گفت، چرافحش می دیدید؟ رشته، کراهت داره،شما جوانید،بچه مسلمانید! انها باز ناسزا گفتن، درخترش هم شیشه را اورد پایین، که چیزی بگوبید، با مشت زدن توچشمش، من دیگه حقیقا ناراحت شدم،ازکروه دررفتم، وضارب را گرفتم ومحکم زدم، اعضا ستاد امدن چرا می زنی؟ نکنه از انقلابی ها هستید؟ گفتم نه بابا من خودم طرف دار موسوی ام! یک شال سبز هم بسته بودم کمرم، مال "کربلا "بود،نشانشان دادم وگفتم ببینید،ودوباره چند تا چک زدم توی گوش ضارب انها گفتن این خانمها حقشان است،کتک بخورند! گفتم یعنی چی حقشان هست! مردم همه جزماهستن فرقی نمی کند شبها اکثرا چون درگیری بود من می رفتم میدان راه اهن ومانع درگیری، می شدم، ولی انها نمی دانستند هدف من چیست! راوی:ن.ا.ث کتاب خرابکار اجاره ای، ص ۱۲ 📕كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي(حيدريون) _مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 ____________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴به مناسبت نهم دي ماه_روز بصيرت 📩خاطرات کف خیابان، 🚩صحنه ای کوچک از عاشورا، با همه بی لیاقتی که من دارم همیشه از خدا خواسته بودم، که خدایا اگر می شود صحنه کوچکی از واقعه را یا درخواب،یادربیداری،به من نشان بدهد سرظهر عاشورا،میدان انقلاب بودم تک وتنها فضای تهران انقدر غم زده بود،ودود وغبار گرفته بودکه حد وحساب نداشت، من انجام یک لحظه یا خواسته ام افتادم،انقدر می امد طرف بچه های نیرو انتظامی وبسیج که نگو، هئیت ها همه مشغول عزاداری بودن، از انجایی که می گویند گذشت زمان تکرار تاریخ است، واقعا همین بود،همه توی هئیت ها عزاداری می کردن سرظهر نماز می خواندند انوقت اینها(فتنه گران)مثل لشگر عمرسعد وشمر، عاشورا را سنگ باران می کردند،هلهله وشادی می کردند پای کوبی می کردند،،، ولی در نهایت حضرت اقا مثل همیشه حرف زیبا وقشنگی فرمود، قضایا واغتشاشات ۸۸انقلاب را کرد، حضرت امام (ره)چند تا پیش بینی داشت،بالای بیست تارا من خودم برای خودم مرور کردم،که تمام انها به واقعیت پیوست، حضرت اقا هم همینطور، اقا هم فرمود، از ان حزب اللهی هاست، ان شاالله، راوی:ر،ر 📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹ ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴به مناسبت نهم دي ماه_روز بصيرت 📩خاطرات کف خیابان، 🏴عزاداران حسيني را زدند!! روز عاشورا ، سر پل هوايي كريم خان درگيري شد . همان روز توي خيابان وليعصر ، روي پل را دود غليظي گرفته بود . اينها امدند يك بسيجي را هل دادند و از روي پل انداختند پايين!ريشش بلند بود ، از روي همان ريش شناسايي اش كردند و گفتند اين اقا بسيجيه!! پرتش كردن پايين ! اما شديدترين درگيري ، روز عاشورا ، ساعت ده صبح بود؛ در خيابان طالقاني. ما ساعت هشت و نيم _ نه بود رسيديم تهران . با قمه امده بودند ، اتش زده بودند و شلوغ كرده بودند.تو خيابان طالقاني جلو هيئت عزاداري درگيري ايجاد كرده بودند هيئت را بهم ريختن و حسينه را اتش زدند. همان وقت يك جمعيت هزار نفره موتوري ، از بچه هاي بسيج امدند.درگيري روز عاشورا تا ساعت چهار طول كشيد .خورده درگيري بود اما اوج درگيري ها همان صبح بود .... ان طور كه من امار داشتم ، فقط سه تا هيئت را در تهران اتش زدن ،پرچم و اين ها كه خيلي زياد اتش زدند . يك دسته عزاداري رفته بود وسط اغتشاش ،به اين نيت كه ما از كنارشان رد مي شويم . اما اشوبگرها عزاداران حسيني را هم زدند!! پ،ن_:قابل توجه برخي از عزيزان كه تحت تاثير القائات غلط دشمنان قرار گرفته و فكر مي كردند كه اينها معترض هستند و شعار راي من كو حقيقت دارد، اما غافل از اينكه دشمن فرهنگ عاشورايي را هدف گرفته است . ايا مطالبه گر و معترض بر اعتقادات ديگران تعرض مي كند؟؟ كجاي دنيا چنين رفتاري مرسوم است؟؟ 📕برگرفته از كتاب خرابكار اجاره اي. راوي : ج ق ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت 📩 خاطرات کف خیابان 🚩حیله پیرمرد یک روز توی پارک بودیم پیرمردی امد یک لیوان اب به من داد وگفت: اب بخورتشنه ای، خسته شدی! بچه ها گفتند:نخور شاید اب مسموم باشد! نخوردم،دو-سه دقیقه بعد همان ادم امد گفت:بیا از این طرف برو پشت خرابکارها انجا هستند،انها را (خفت کن)😊 ما امدیم پیچیدیم بریم دیدم جمعیت انبوهی ایستاده، از حرکات این پیرمردی،فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه هست، با این حیله بچه های بسیجی رو می کشید سمت ارازل ،وتحویل انها می داد! گفتم بلایی سرت بیارم که عبرتی برای دیگران بشه، به قول خودت می خوای من وخفت کنی، پشت دیوار ایستادم، منتظر ماندم تا امد نقشه رو برای کسی دیگه اجرا کنه، یک کابل نثارش کردم، گفت:ای نه نه سوختم" گفتم برو دیگه از این کارها نکن، بعد از یک ساعت فهمیدیم همان شخص از سرکردگان اوباش هست، وان اب هم مسموم بوده! راوی:(ن،ا،ث) کتاب خرابکار اجاره ای ✍اگر دین ندارید حداقل مرد باشید، تک تیر انداز رزمنده ما بهترین شلیک موفق را رها می کند، تا تکفیری جانی اب بنوشد، این قوم ظالم با اب رزمنده امنیت را مسموم می کند، ادعای حقوق بشر وروشنفکریشان هم گوش عالم را کر می کند، 📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹ ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت 📩 خاطرات کف خیابان اول با ماشین می زدند، ،،، روز سوم -چهارم بودکه یک کاور بسیج تنمان کردیم وبا متور گشت زدیم، اطراف میدان گشت می زدیم،موقع برگشت،سرپل یادگار امام ترافیک شدید شد از ساعت ۷به بعد وقتی ادارات تعطیل می شد ترافیک هم می شد،مخصوصا در خیابان ازادی،، ترافیک پل یادگارامام جوری شد که بالا اجبار از هم شدیم دست خودمان نبود، متور ما بین ماشینها گیر افتاد،مجبور شدیم از جاهابی که خلوت تر بود برویم،من دقت می کردم پشت سرم را نگاه می کردم، بریدگی را دور زدیم برگشتیم بیاییم خیابان نمی دانم. چطور شد که یک پژویی امد وبه قصد زیر گرفتن زد به ما،،، ما وسط اتوبان، یک لحظه چشمم سیاهی رفت دیگر جایی را ندیدم، فقط با توجه که می دانستم اول با ماشین یا متور به وسیله نقلیه بچه ها می زنند،بعد از رویش رد می شوند، ،هرجور بود خودم را وسط بلوار رساندم که نتوانند زیرم بگیرند، یک لحظه به خودم امدم دیدم ضارب رفته زیادی دیده بودم که بسیجیها امدن به دادمان رسیدن وبردن بهداری،، ان شب مجبور شدم برم خانه، با توجه به درد پا وصدمه زیاد، یک روز درمیان می امدم مبارزه با اختشاشگر ها موضوع این بود که یکی ازبچه های بسیج که صدمه زیادی دیده بود با امبولانس می بردند بیمارستان، اغتشاشگرها امبولانس را گرفتند، را بیرون کشیدند وطوری زدند که به رسید 🌹 توی روزنامه های ان روزها نوشتن که انگشتان، بینی، بسیجی را پاره کرده بودندوخیلی از دیگر 🎤راوی:-م.د 📕برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹ ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت 📩 خاطرات کف خیابان کاورت رادر بیار.... 1⃣ یک مقدار که رفتیم جلو خیابان حبیب اللهی دوراهی می شد، سردوراهی رو بسته بودند، همانجا یک خورد توی پام از سنگهای پله ای،! تو فاصله نیم ساعت اصلا پام دراختیار خودم نبود، خیلی فشار اوردن به ما به طوری که می خواستیم عقب نشینی کنیم، اما اگر نشینی می کردیم، بچه هایی که سر ان خیابان رابسته بودند می افتادند،چون پشتشان به ما بود، طوری کم شد که دیگه درگیری تن به تن شد، من همان لحظه کلاهم را دادم بالا که بگم بیاین عقب، زدن توی صورتم سرم از شدت ضربه سنگ برگشت عقب، جوری که از زیر کلاه ولباس پاشید بیرون! یکی از بسیجیها دست انداخت گردنم وکشید عقب، فرستادن مقداد، انجا یکی از جانبازان شیمیایی جنگ هم بستری بود از دست اغتشاشگرها گاز اشگ اور خورده بود وبدتر شده بود، رنگش وزیر اکسیژن بود ،یکی دیگه از بچه ها هم پاشیده بودن روش انهم انجا بود به هر حال لبم چنان پاره شده بود که دندانهام پیدا بود دکتر بخیه کرد،ولی به خاطر دماغم گفت باید منتقل بشی،،، دارد،،⏪ 🎤راوی:م-ح 📒برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹ ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت 📩 خاطرات کف خیابان کاورت رادربیار... 2⃣ یک امداد امد چهار نفر بودیم سوار شدیم، امدادگر به من گفت را دربیار! بین را اغتشاشگرها می گیرند وامبولانس رو می زنند! رفتیم بیمارستان حضرت رسول (ص) تا نگو یک انجا جمع شدند،ومنتظرند مجروح بسیجی اوردند کنند! جمعیت هم زیاد بود، از ما چهار نفر یک پیرمرد، یک جوان سی و چند ساله، شلوار داشت، ما دونفر هم لباس شخصی، یک پسر بچه تهرانی هم بود با تفنگ بادی زده بودن پاش، یکی دیگه سنگ خورده بود سینه اش دنده هاش بود، اون رفت پایین، به محض رفتن دور امبولانس شلوغ شد، امدادگرها سریع فرستادنش داخل، من تا امدم پایین گفت برو بالا، من رفتم بالا بلافاصله چنان شد، جو رو بهم ریختن، یکی می گفت بچه چند سالمه وکشتید،! یکی می گفت بچه دوساله ام چه گناهی داشت و، یکی می گفت اخه بچه شش ماهه چه گناهی کرده بود کشتیش؟ با مظلوم نمایی جو را جوری کردن که انهایی که اغتشاشگر هم نبودن کردند به امبولانس! یک دفعه اجر وسنگ بود که می امد داخل، ماشین پر شد سنگ واجر! معلوم بود از اماده کردند، راننده امدادگر دور ماشین می گرفت می گفت نزنید، ولی می کشیدن کنار ومی زدند، ی خانمی هم با موبایل می گرفت، همچنان سنگ بارانمان می کردند بغل دستی بیچاره به خاطر مجروحیت دفاع هم نمی توانست کند ان رو می زدند😔 ولی من بعضی از سنگها رو بادست می گرفتم، یک نفر یک تیغه بلند🗡 دستش بود می امد می زد ومی رفت، وقتی،،،، ادامه دارد،،،⏪ 🎤راوی:م-ح 📒برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹ ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت 📩 خاطرات کف خیابان کاورت رادربیار... 3⃣ یک نفر یک تیغه بلند🗡 دستش بود می امد می زد ومی رفت، وقتی دید وضع اشفته است،واقعا کرد ونشست پشت فرمان ودنده عقب گرفت به چند تا ماشین هم زد اغتشاشگرها درب ماشین را گرفته بودن ول نمی کردند، یکی شده بود به ماشین توی حرکت هم رها نمی کرد، منم از که داخل ماشین بود برداشتم وکوبیدم روی دستش افتاد وسط خیابان غلط زدن چرخ عقب رو پنچر کرده بودن روی رینگ حرکت می کرد واژیر می کشید،هول هم کرده بود پشت بی سیم داد می زد امبولانس بفرستید حال خرابه !! سرمیدان توحید ی جایی رسیدیم نیروهای ایستاده بودند راننده گفت اینجا امنیت داره ایستاد،همزمان دوتا امبولانس امد مارا جابجا کردن بردند بیمارستان شماره ۲فیاض بخش انجا عکسبرداری کردن،بخیه ها باز شده بود مجدد زدن،گفتن بینی ات شکسته باید بری پیش متخصص! 🎤راوی:م-ح 📒 برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹ ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
🔴خاطرات کف خیابان ⭕️کاورت رادربیار،،، 3⃣ یک نفر یک تیغه بلند🗡 دستش بود می امد می زد ومی رفت، وقتی دید وضع اشفته است،واقعا کرد ونشست پشت فرمان ودنده عقب گرفت به چند تا ماشین هم زد اغتشاشگرها درب ماشین را گرفته بودن ول نمی کردند، یکی شده بود به ماشین توی حرکت هم رها نمی کرد، منم از که داخل ماشین بود برداشتم وکوبیدم روی دستش افتاد وسط خیابان غلط زدن چرخ عقب رو پنچر کرده بودن روی رینگ حرکت می کرد واژیر می کشید،هول هم کرده بود پشت بی سیم داد می زد امبولانس بفرستید حال خرابه !! سرمیدان توحید ی جایی رسیدیم نیروهای ایستاده بودند راننده گفت اینجا امنیت داره ایستاد،همزمان دوتا امبولانس امد مارا جابجا کردن بردند بیمارستان شماره ۲فیاض بخش انجا عکسبرداری کردن،بخیه ها باز شده بود مجدد زدن،گفتن بینی ات شکسته باید بری پیش متخصص! 💎 راوی:م-ح 📗برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹ ✳️كتابخانه ديجيتال جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي (حيدريون) مجمع جهاني خادمين شهدا https://eitaa.com/shahid_ketab110 __________________________ eitaa.com/joinchat/shahid_110
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق ،سردار شهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(148) لذا در هر وعده غذایی ،برای 370 نفر غذا تهیه می شد .مسئولیت اداره این آشپزخانه را هم سپردیم به برادرمان آقای حجت ترکمان . ○آیشان با شهیدان محمد وعلی رضا ترکمان نسبتی داشت ؟ □نه،فقط تشابه اسمی داشتند . برادرمان آقای حجت ترکمان نیروی قراردادی سپاه استان همدان بود . قبلا متذکر شدم که وقتی شهید بزرگوار آقای رجایی در زمستان 1359 به سپاه همدان آمد ،نهاری که با ما خورد ،دستپخت ایشان بود . ○همان سیب زمینی و تخم مرغ آب پز دیگر ؟ □بله .حتی به خاطر دارم بعد ها که حضرت آیت الله خامنه ای برای بازدیدی به سپاه همدان آمدند ،آقای ترکمان سریع دست به کار شد و غذای خوبی ،مخصوص برای آقای درست کرد که ایشان میل فرمودند .در حال حاضر آقای ترکمان باز نشسته شده و در همدان زندگی میکند . ○واحد تبلیغات جنگی هم لابد داشتید ؟ □بله ،قبل از عملیات یازدهم شهریور واحد تبلیغات ما در جبهه سر پل ذهاب فعال شده بود . بعد از تجربه تلخ خیانت آقای ایکس ،این بار آمدیم و از عناصر قابل و مطمئنی برای اداره ی واحد تبلیغات جنگی مان استفاده کردیم . بعد ار عملیات یازدهم شهریور ،مسئولیت تبلیغات محور میانی جبهه سر پل ذهاب به شهیدان عزیزمان سید جعفر حجازی و حسن ترک محول شد . ○در بحث فعالیتهای تبلیغاتی ،عمدتا روی چه مواردی سرمایه گذاری کردید ؟ □فعالیت تبلیعاتی را سازمان دادیم .در وهله ب اول بر مبنای سفارش اکیدا محمود شهبازی ،رفتیم دنبال تجهیز عقیدتی محورهای عملیاتی مان به سلاح معنوی :یعنی استفاده از عنصر روحانیت انقلابی . با تلاش بی وقفه برادرانمان ،برای هر یک از محور ها ،یک روحانی انقلابی را دعوت کردیم و از آن ها خواستیم روی بچه ها کار کنند . چه از حیث آشنایی نیروها با مسائل شرعی و چه از بابت بالا بردن سطح معرفتی و اخلاقی بچهرزمنده ها . این روحانی هارا به صورت دائم در خطوط پدافندی داشتیم .بعضی اوقات در هر محور ،دو یا حتی سه روحانی به صورت همزمان حضور داشتند .به عنوان مثال یکی از این روحانیون ؛حجت الاسلام فخر الدین راحمی بود . ایشان پدر شهید هستند . آن روز ها آقای راحمی می آمدند منطقه و ما از حضورشان در مقر فرماندهی جبهه مستفیض می شدیم .اصلا در مقر فرماندهی مستقر می شد .علاوه بر ایشان کسان دیگری هم بودند . صفحه225
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق ،سردارشهید کتاب ؛مهتاب خین قسمت(149) مثلا حجت الاسلام محمد جوادی: نماینده وقت دفتر حضرت امام در سپاه استان همدان و عضو شورای فرماندهی سپاه استان. آقای جوادی علاوه بر حضور ادواری در جبهه، بر امر شناسایی، گزینش و اعزام مبلغین و روحانیون انقلابی به جبهه ی سرپل ذهاب نظارت مستقیم داشت. از دیگر فعالیت های واحد تبلیغات جنگی ما، نصب تابلو معرف محور و تابلوهای تبلیغاتی و عقیدتی در منطقه بود. تا قبل از آن، جاده ها و مناطق محورهای عملیاتی ما، فاقد تابلو برای تشخیص موقعیت واحدها بودند. این کار بچه های تبلیغات، کمک زیادی به ایجاد سهولت در تردد نیروها خصوصا تازه واردین به منطقه کرد. تابلوهای تبلیغاتی هم در کنار راههای مواصلاتی منطقه نصب شد که در این تابلو نوشته ها،معمولا از فرمایشات حضرت امام و احادیث حضرات ائمه معصومین علیهما السلام برای شارژ روحی بچه ها استفاده می شد. ابتکار جالبی هم به خرج دادند و فرازهایی از وصیت نامه های شهدای همدانی جبهه ی سرپل ذهاب خصوصا وصیت نامه های آن ۵۹ شهید عملیات یازدهم شهریور و وصیت نامه سردار شهید تقی بهمنی را روی تابلوهایی نوشتند و به همراه تصاویر این شهدا در محل های شهادت و یا محورهایی که محل تردد شهدا بود،نصب کردند. محور فعالیت بعدی بچه های تبلیغاتی ما برگزاری فعال مناسبتها، اعیاد و عزاداری های مذهبی و انقلابی در پادگان ابوذر بود. برای برگزاری مراسم دعای کمیل، دعای توسل و دعای ندبه، بچه ها از مداحان معروف استان همدان دعوت می کردند و این مراسم با شور و حال وصف ناپذیری در پادگان ابوذر برگزار می شد. و از مداحان شاخص حاضر در آن مراسم و مناسبتها، نام چه کسانی را به خاطر دارید؟ و یکی از آنها. آقای حاج محمد یادگاری بود. هنوز هم ایشان از جمله معروفترین مداحان استان همدان به شمار می رود. دیگری سیدرضا حسینی بود که از مداحان شاخص و بسیار مخلص و با ولایت همدان محسوب می شد. آقای حسینی در عملیات یازدهم شهریور خودش به عنوان رزمنده در حمله شرکت داشت. حتی به خاطر دارم مرثیه ای درباره شهیدان عملیات یازدهم شهریور هم سروده بود که در آن مرثیه، از تک تک شهدای این عملیات اسم می برد. و هروقت آن را در مراسمی می خواند. همه حضارته را به گریه می انداخت. اسم آن مرثیه قراویز بود که لحن دلنشین و آهنگینی داشت. ایشان بعدها در جبهه به شهادت رسید. مداح دیگر ما. همین برادرمان آقای سعید بادامی است که آن روزها سن.... خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه(226)
_بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب ؛مهتاب خین قسمت(150) و سالی نداشت، ولی واقعا مداح قابل و خوش صدایی بود. و به خاطر داریم که در بحث عملیات یازدهم شهریور، از جمله ضعف های موجود در جبهه ی خودی، اشاره ای هم داشتید به فقدان مطلق مقوله ی مهندسی رزمی در آن نبرد و تأثیر نامطلوبی که همین نقیصه بر سرنوشت عملیات داشت. این بار برای رفع نقص موجود در بحث مهندسی چه کردید؟ - همانطور که قبلا هم عرض کردم تا مقطع عملیات یازدهم شهریور، ما در جبهه ی غرب و مشخصا در محورهای عملیاتی سرپل ذهاب، فاقد مقوله ای به نام مهندسی رزمی بودیم. حتی یک دستگاه بلدوزر هم نداشتیم. دقیقا به خاطر دارم که در یک سال اول جنگ ، استحکامات دفاعی خودمان را به صورت ضعیفی، با اتکاء به بیل و کلنگ و نیروی انسانی احداث می کردیم. بعد از عملیات یازدهم شهریور که به همدان برگشتیم، در آنجا با برادران خودمان در جهاد سازندگی استان همدان در این باره صحبت کردیم و با مساعدت اقای همایونی: مسؤول جهاد سازندگی استان، اولین گروه از نیروها و ماشین آلات سنگین جهاد همدان مشخصا با عنوان مهندسی رزمی به سرپل ذهاب اعزام و در آنجا مستقر شدند. - محل استقرار این عناصر مهندسی رزمی جهاد همدان در سرپل ذهاب کجا بود؟ - این ها آمدند و در محل یک کارگاه متروکه ی تولید بلوک های سیمانی مستقرشدند. - این اکیپ مهندسی چند نفر پرسنل و چند دستگاه ماشين آلات داشتند؟ تا جایی که به خاطرم مانده. دو دستگاه بلدوزر، یک دستگاه بیل مکانیکی، و یک دستگاه لودر داشتند. برای هر دستگاه، دو نفر راننده فرستادند به منطقه. البته کم کم آمار ماشین آلات این واحد مهندسی بالا رفت. چه این که به یمن همين افزایش امکانات، برادرهای جهادی ما، شروع کردند به احداث یک سری جاده های مواصلاتی و تدارکاتی در محورهای عملیاتی سرپل ذهاب. در جبهه ی گیلان غرب هم شنیده بودیم نیروهای مهندسی جهاد وارد عمل شده اند. - عمده ترین اقدامات اکیپ مهندسی جهاد همدان در محورهای عملیاتی سرپل ذهاب چه بود؟ این عزیزان جهادگر آمدند و در تنگه ی قراویز خاکریز مستحکمی احداث کردند و جلوی کمین مجاهد برای ما خاکریز زدند. در تنگه ی قراویز، به سمت.... خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه(227)
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب:مهتاب خین قسمت(151) _ تپه اول که دست بچه های ما بود، آمدند جاده مواصلاتی خوبی احداث کردند. طوری شد که بعد از آن خودروهای ما راحت تا نزدیک تپه ی اول قراویز میرفتند. در دشت ذهاب، در کناره ی جاده ی سرپل به قصرشیرین هم خاکریز خوبی زنند. - مسافت این خاکریز چقدر بود؟ - از خود سه راهی قره بلاغ تا خود تنگه ی قراویز در امتداد جاده را خاکریز زدند.طول آن خاکریز در حدود ۲ کیلومتر بود. - آتش های منحنی زن دشمن برای ماشین آلات جهاد در آن جا مزاحمت ایجاد نمی کرد؟ - نه. چون این بچه ها، شبها که دشمن روی منطقه دید نداشت، خاکریز میزند. از سه راهی قره بلاغ به سمت جاده گردنو که در دشت ذهاب واقع شده و در آن زمان تانک های لشکر ۶ زرهی دشمن پشت آن مستقر شده بودند، بچه های جهاد خاکریز تأمینی جالبی احداث کردند. در پشت ساحل رودخانه الوند هم خاکریز مستحکمی زدند. در آنجا که خط دوم پدافندی نیروهای خودی محسوب می شد، بیشتر برادر های ارتشی ما مستقر بودند. و در بحث احداث سنگرهای جمعی برای نیروها هم جهاد کار کرد؟ - بله، در یک روند تدریجی، آن سنگرهای کوچک و ضعیفی که با استفاده از بیل و کلنگ و چیدن سنگ درست کرده بودی، جای خودشان را دادند به یک سری سنگر های جمعی محکم و استاندارد که آنها را بچه های جهاد با استفاده از ماشین آلات خودشان و گونی، تراورس و پلیت احداث کردند. - وضعیت بهداشتی جبهه و رسیدگی به امور مجروحین هم دستخوش تحول شد؟ - بله. در شهر سرپل ذهاب، یک ساختمان نیمه کارهای متعلق به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قرار داشت که قبل از شروع عملیات یازدهم شهریور آن جا به یک درمانگاه جنگی مبدل شد. اسمش را گذاشته بودند درمانگاه شهید نجمی. برای پوشانیدن چارجوبه های فاقد پنجره ی ساختمان، از گونی استفاده کردیم. خانم دکتر کیهانی که رشته ی تخصصی ایشان، امراض عمومی بود. با یک اکیپ از دانشجوهای دختر خودش، داوطلبانه از تهران به سر پل ذهاب آمد . —--------------------------------------------------------------------------------------------------------- متأسفانه اسم کوچک ایشان را به خاطر ندار.. . . خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b . (228)
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق ،سردار شهید کتاب ؛مهتاب خین قسمت(152 ) واین انسان شریف و بزرگوار با وجود تمام خطرات موجود در منطقه ی جنگی و فقدان تجهیزات بیمارستانی و بهداشتی ،درمانگاه شهید نجمی را در شهر سر پل ذهاب فعال کردند .مسئولیت مدیریت درمانگاه را هم خانم دکتر کیهانی به عهده داشت . این خانم دکترو انشجوهایش برای رسیدگی به معضلات بچه رزمنده های مجروح و بیمار ،خیلی زحمت کشیدند . به عنوان مثال در جریان عملیات یازدهم شهریور ،وقتی به علت اجرای شدید آتش دشمن کار انتقال مجروحین به پشت خط دستخوش وقفه شد ،خود این خانم دکتر شجاعانه داوطلب شد تا برای نظارت بر حمل مجروحین به خط مقدم بیاید . در گرما گرم عملیات ،دیدیم ایشان مسلح به یک قبضه تفنگ کالاشینکف ،وارد خط شده و خیلی فعال دارد به تخلیه مجروحین رسیدگی میکند .خب حضور چنین انسانهای آزاده ،و مومن و شجاعی در خط ،به امثال ما خیلی روحیه میداد . آقایی هم بود به نام تهرانی ،که از تهران به سر پل ذهاب آمد. رشته ی تحصیلی ایشان پرستاری بود .ایشان با همکاری خانم دکتر کیهانی درمانگاه مارا اداره می کردند .البته مدتی بعد ،این دو نفر در همان درمانگاه شهید نجمی با هم ازدواج کردند . بنده و سایر بچه رزمنده های همدانی هم سعادت شرکت در مراسم ازدواج آنها را داشتیم .تا جایی که میدانم ،خانم دکتر کیهانی الان با فوق تخصص بیماری های مغز واعصاب کودکان در تهران هستند . مطلب دیگری که از تلاشهای این کادر پزشکی به خاطرم مانده ،زحمات طاقت فرسایی است که برای مبارزه با بیماری پوستی ای که در بین بچه های ما شایع شده بود به عمل آوردند . ○چطور ؟ □آلودگی منطقه ،وجود حشرات موذی و محیط غیر بهداشتی محور های عملیاتی به حدی بود که تعدادی از بچه ها در شهرک المهدی (عج) و جاهای دیگر به بیماری پوستی گال مبتلا شدند . بیماری گال مرضی است که سریع شایع می شود و به علت تاثیرات آن بر بدن نفرات ،خصوصا خارش شدید پوست ،عملا نیروی رزمنده را از پا می اندازد . خانم دکتر کیهانی به محض اطلاع از شیوع این بیماری ،تعداد زیادی تخت در درمانگاه شهید نجمی نصب کرد . خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه (229)
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(153) درمانگاه شهید نجمی نصب کرد. بچه های آلوده را آوردند و در آنجا بستری کردند و در قرنطینه قراردادند ومداواکردند.البته بعدها در پادگان ابوذرهم بیمارستانی را هم فعال کردند ما دیگر ما مجروحین خودمان را برای مداوا به آنجا می فرستا دیم .تا قبل از تاً سیس درمانگاه شهید نجمی وفعال شدن بیمارستان در پادگان ابوذر، ما بچه های مجروح خودمان را برای مداوا به اسلام آباد غرب می فرستادیم که بعضا این بچه ها به علت بُعد مسا فت وخونریزی در بین راه به شهادت می رسیدند . چه این که برادرمان محمدرضا فراهانی به خاطر خونریزی جراحتش در بین راه شهید شد. برای تامین آب آشامیدنی نیرو هایتان چه می کردید ؟ شهر سرپل ذهاب یک منبع آب داشت از جنس بتن که زیر ارتفاعات شاه نشین واقع شده بود . ما آب آشامیدنی خودمان را از این منبع تامین می کردیم آب این منبع از قنات ها و چشمه های منطقه تامین می شد. به آب کلر می زدید؟ نه آن روزها به آب کلر نمیزدیم. بعدها البته آمدند وبرای تصویه آب ،به آن کلر زدند . میزان آلودگی آب در چه حد بود ؟ به آن صورت آلودگی نداشت ، چون آب آن منبع ،از طریق قنوات وچشمه های طبیعی منطقه تأمین می شد .تا جایی که یادم هست ، ما در منطقه بابت تأ مین آب آشامیدنی سالم مشکلی نداشتیم ،چون سرچشمه ها دست ما بود . بعدها یکسری از نیروهای دواطلب اعزامی از هنرستان فنی شهر همدان به منطقه آمدند وسیستم تأمین آب را فعال کردند .لوله های آبرسانی را تعمییر کردندو حتی در بعضی از نقاط لوله کشی کردند .درنتیجه،ما در بعضی از منازل سرپل ذهاب ،از نعمت آب لوله کشی شده برخوداربودیم وبچه ها علاوه بر استفاده شرب وشست وشوی ظروف والبسه ،برای استحمام هم از همین آب استفاده می کردند در واقع چرخ زنگ زده ی زندگی عادی در شهر متروکه ی سرپل ذهاب در... خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b ص230 مهتاب خین
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(154) محدوده ی دو ،سه باب منزل و ساختمان دوباره به را ه افتاد . عقبه ی دم دستی مان شد همین خانه ها شهر سرپل ذهاب ،که بچه ها برای مختصر استراحت،استحمام وتجدید قوا به آن جا می آمدند . عقب ی اصلی مان هم پادگان ابوذر بود . نحوه جابه جایی نیروهای شما در خط وانتقال شان به پشت جبهه به چه صورت بود ؟ نیروه ها در هر 48 ساعت یکبار ،به مدت دو روز از خط به عقب می آوردیم وبه جای آن نیروهای تازه نفسی را که در سرپل ذهاب یا پادگان ابوذر داشتیم به خط می فرستادیم . کل این جا به جایی شبانه انجام می شد تا دشمن که اشراف دید وتیر روی محور مواصلاتی ما داشت، نتواند با آتش منحی زن خود ش به بچه ها آسیبی برساند . پس در مجموع می شود گفت یک سری تحول اساسی در وضعیت نیروهای شما درجبهه ی سرپل ذهاب به وجودآمد؟ بله این بار آمدیم ودر کنار تجدید ساختار معنوی ومادی نیروها،خودمان را برای کار مجدد در جبهه غرب هم آماده کردیم. یعنی طرح ریزی مجدد ی برای عملیات در دستور کارتان قرار گرفت ؟ نه ! همان طرح گسترده عملیاتی را که براساس مسائل بغرنج ناشی از انفجار نخست وزیری به گونه ای شتاب زده وپیش از موعد ، در یازدهم شهریور اجرا کرده بودیم ،بار دیگر در دستور کار فرماندهان قرار گرفت . یعنی بدون هیچ بازنگری و تغییری؟ این بار اصلاحاتی در اجزای آن صورت گرفت ، اما چهارچوب کلی طرح، همان بود. چرا ؟ خب، اولا واقعیت های موجود در منطقه تغییری پیدا نکرده بودند،وضعیت استقرار واحده های سپاه دوم ارتش بعث درکل محورهای عملیاتی سرپل ذهاب و گیلان غرب به صورت سابق بود .آرایش خطوط پدافندی ما ونیروهای دشمن هم به شرح ایضا. مطلب دوم این که،آن فشار روانی سنگین برای شروع حمله یازدهم شهریور ، این بار به ما وارد نمی شد. مطلب سوم : طرح عملیاتی که ما در غرب تهیه کرده بودیم ، در صورت ... خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه231
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردارشهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(155) برطرف شدن نارسایی های موجود از قبیل کمبود نیرو، تامین مهندسی رزمی و لجستیک، قابلیت اجرایی شدن داشت.حجم کار شناسایی صورت گرفته برای این طرح عملیاتی واقعا چشمگیر بود.بچه های اطلاعاتی ما، چه در سرپل ذهاب و چه در گیلان غرب غوغا کرده بودند.در مجموع بر آن شدیم با سپاه دوم دشمن زور آزمایی کنیم. ⚪️ و هدف عملیات بعدی چه بود؟ ◻️ در جبهه های گیلان غرب، بنا را بر این گذاشته بودیم که تصرف ارتفاعات بازی دراز تکمیل شود و بچه ها خودشان را از جاده ی مواصلاتی به شهر اشغالی قصر شیرین برسانند.در سمت راست جبهه ی گیلان غرب، یعنی در سرپل ذهاب ما برویم و سلسله ارتفاعات قراویز را به طور کامل از دشمن پس بگیریم و ضمن پاکسازی آنجا، دشت ذهاب را هم تامین کنیم و روی خط مرز سوار بشویم. ⚪️ تدابیر فرماندهان ارشد مناطق عملیاتی غرب برای شروع حمله ای دیگر در این محورها چه بود؟ ◻️ خب، فرماندهان ارشد سپاهی و ارتشی جبهه غرب، جلسات هماهنگی و توجیهی متعددی در پادگان ابوذر برگذار کردند و نشستن برای رفع معضلات موجود چاره اندیشی کردند. اهم مسائلی که در آن جلسات مدنظر فرماندهان قرار داشت عبارت بودند از: تامین به حد کفایت پشتیبانی و لجستیک با ایجاد یک فرودگاه لجستیکی کارآمد در منطقه ی غرب، مسئولین رده های بالا، ضمن آماده سازی این طرح، طی سه نشست مفصل، روی آن بحث و کار کردند.این جلسات در محل پادگان ابوذر برگذار می شد. منتها من در جلسات اول و دوم حضور نداشتم و فقط در جلسه ی سوم خدا توفیق داد شرکت داشته باشم. ⚪️ این طرح عملیاتی بزرگ، آیا همان طرح عملیاتی کربلا ۷ از سری طرح های عملیاتی دوازده گانه کربلا بود که در آذر ۱۳۶۰ با نام مطلع الفجر به اجرا درآمد؟ ◻️ بله، همان بود.منتها اجالتا قصد دارم درباره ی ویژگی های همین طرح عملیاتی کربلا ۷ قدری صحبت کنم. این طرح واقعا طرح خوبی بود. خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه(232)
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق ،سردار شهید کتاب؛مهتاب خین قسمت(156) ◻️ عرض می کنم، چون ما میتوانستیم با یک حرکت، ارنفاعات قراویز و مشخصا ارتفاع۱۰۵۰ را که بالای دشت ذهاب واقع شده و دشمن از روی این ارتفاع دید خوبی را روی شهر سرپل ذهاب، منطقه کل داود و حتی پل ماهی داشت‌، بگیریم. در این صورت دید سپاه دوم دشمن را از شهر سرپل ذهاب برمی داشتیم. براساس طرح عملیاتی کربلا ۷ ، در جبهه ی دشت ذهاب ما باید تک را ادامه می دادیم و از طریق ارتفاعات قراویز جلو می کشیدیم تا به یک منطقه مثلثی شکل می رسیدیم که دامنه ی ارتفاعات آن، به پشت شهر اشغالی قصرشیرین منتهی می شد. ⚪️ در واقع بر اساس آن طرح قصد داشتید تا ضمن یک تک دورانی، با دور زدن دشمن در قصر شیرین،این شهر را از تصرف ارتش بعث آزاد کنید. بله؟ ◻️ نه! مطابق طرح مانوری که به ما ابلاغ شد، قرار نبود قصرشیرین را پاکسازی کنیم.صرفا در نظر گرفته بودند برویم روی ارتفاعات مشرف بر شهر قصرشیرین مستقر بشویم و روی آن اشراف دید و تیر داشته باشیم. در همین حد برنامه ریزی سده بود. چون با توجه به واقعیت های زمانی و جغرافیایی، بیش از این میزان برای برداشتن قدم های بلندتر، کشش وجود نداشت.همزمان، قرار بود از روی ارتفاعات مشرف بر جاده قصر شیرین خودمان را برسانیم به پاسگاه مرزی کلانتر. در آن جا نیروهایمان باید خودشان را از سمت راست گسترش می دادند و می چسبیدند به ارتفاع کشیده ی قراویز در پشت قصر شیرین. در سمت چپ هن، باید می رسیدیم به زیر دامنه های ارتفاعات بازی دراز و مشخصا ارتفاع ۱۱۵۰ . البته در آن سمت، بچه های جبهه یگیلان غرب هم عمل می کردند و در نتیجه، ضمن ترمیم وضعیت ناهنجار خط دفاعی خودمان، این دو جبهه با هم دست می دادند، البته این بار قرار شد در جبهه ی گیلان غرب هم، به صورت گسترده ای تک داشته باشیم و همزمان با عملیات ما در سرپل ذهاب، در آن جا هم عملیات شروع شود. ⚪️ اهداف حمله در جبهه ی گیلان غرب چه بود؟ ◻️ کار در جبهه ی شیاکوه و تصرف این ارتفاعات، دشمن را از اشراف دید و تیر بر روی گیلان غرب محروم می کرد و به قول معروف؛ دشمن را کیلومترها پرت می کرد به عقب! مهمترین ویژگی این طرح عملیاتی این بود که در صورت... خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b صفحه(233)