eitaa logo
شهید مصطفی خلیلی بلوطکی
146 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
16.4هزار ویدیو
360 فایل
السلام علیک یا حجت ابن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف بصیرت افزایی الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
مشاهده در ایتا
دانلود
نقل از دوست شهید مدافع حرم حاج حاجی معمولاً هفته‌ای یکی دو بار بچه‌های مسجد را جمع می‌کرد و برایشان صحبت می‌کرد. هنوز طنین صدایش در گوشم می‌پیچد که می‌گفت: «بچه‌ها نماز اول وقت و جماعت، شما را از گناه دور می‌کند. قلب انسان مثل یک لیوان بلور است که گناه، مثل اثر انگشت، آن را پُراز لکه و کثیف می‌کند. با خواندن نماز و گریه برای اباعبدالله، قلب‌تان را پاک کنید و جلا بدهید.» ایشان خیلی به اهل‌بیت ارادت داشتند. صبح می‌آمد مسجد و یک پیراهن عربی مشکی‌رنگ به تن می‌کرد و یک سطل گِلِ تربتِ اباعبدالله که از قبل آماده کرده بود بر می‌داشت و کفش‌هایش را از پایش درمی‌آورد. حاجی در توضیحِ فلسفه‌ی درآوردن کفش‌ها می‌گفت که امروز بچه‌های امام حسین با پای‌برهنه روی خارهای صحرا راه می‌روند ما هم به یاد آن بزرگواران کفش نمی‌پوشیم. گِل را به سر و لباس بچه‌های هیئت می‌زد بعد می‌رفت و در صف زنجیرزن‌ها تا ظهر زنجیر می‌زد. هنگام برگشتن به مسجد، زنجیرها را زمین می‌گذاشت و به بچه‌ها می‌گفت بنشینید. همه دورتادور حاجی می‌نشستیم و حاجی صحبت می‌کرد و می‌گفت: بچه‌ها در چنین روزی و چنین ساعاتی سر مبارک امام حسین از تنش جدا شد، خیمه‌های اهل‌بیت آتش گرفت. اهل‌بیتش به اسارت رفتند. می‌گفت تا چند ساعت دیگر زینب اسیر می‌شود. حاجی ناراحت و منقلب به سر و سینه‌ی خودش می‌زد و این بیت را به نوحه می‌خواند: «زینب و مجلس اغیار کجا؟ زینب و باده‌ی گلنار کجا؟» در ایام عزای امام حسین و سوگواری عاشورا، حاجی -که همیشه خنده‌رو بود- نمی‌خندید و همواره گرد غم بر چهره داشت. 🆔 @basijiyanegomnam
💢حاج جاسم علاقه خاصی به داشت، من ۳۰ سال است ظهر مقتل خوانی میکنم، دفعه آخری كه من روی منبر مقتل میخواندم حاج جاسم پایین منبر نشسته بود، منقلب شده بود و به شدت گریه میكرد. 👈بعد از مراسم، حاج جاسم از من خواست كه او را برسانم و در راه به من گفت كه احتمال دارد به سوریه برود، گفتم تو با این سن و سال میخواهی بروی سوریه چه كار كنی؟ چند ماه از این قضیه گذشت، یك روز همسرش به من زنگ زد و گفت كه حاج جاسم رفت. ▪️بعد از آن من نتوانستم با جاسم تماس بگیرم، ۴۵ روز بعد برگشت، به دیدنش رفتم و با او صحبت كردم به خیال خودم وی را نصیحت كردم كه به خاطر زن و فرزندانش دیگر نرود، اما حاج جاسم تصمیم خودش را گرفته بود. او تاكید كرد كه اگر قرار باشد من شهید نشوم در سوریه هم باشم این اتفاق نمیافتد، اگر هم قرار باشد از دنیا بروم همان بهتر كه در راه دفاع از حرم و با شهادت دار فانی را وداع گویم. ✍راوی: برادر شهید مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
💢در مراسم خواستگاری تمام تکیه و صحبت‌هایشان بر روی مسائل معنوی بود. اصلاً طوری نبود که بخواهد درباره مادیات صحبت کند و بخواهد به من قول پول و خانه بدهد. اصلاً چنین قول‌هایی به من نداد. گفت من تمام سعی‌ام را می‌کنم شما را خوشبخت کنم ولی هیچ‌وقت به شما قول نمی‌دهم خانه و ماشین آنچنانی بگیرم. تمام تکیه‌اش این بود که و خدا کمکش می‌کند. هیچ‌وقت انتظار کمک از شخصی را نداشت. اصلاً چنین روحیه‌ای نداشت. توکلش فقط به خدا و امام زمان بود. من هم به هیچ عنوان به نگاه مادی نداشتم. فقط و فقط ملاکم این بود که همسرم کسی باشد که مرا به درجه کمالی که مدنظرم بود برساند و در کنار آقا مصطفی به این خواسته‌ام رسیدم. 📸شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam
هدایت شده از نو+جوان
🖼 | نابغه در اتاق جنگ ☀️ خاطره جالب آقا از نحوه آشنایی با شهید حسن باقری 🤔تو ذهنم گفتم حالا میاد اینجا بلد نیست حرف بزنه، آبروی سپاه می‌ره! 😟 واقعا ترسیدم و دعا کردم! 💫 می‌توانید نو+جوان باشید و این دیدنی را دریافت و در شبکه‌های‌اجتماعی با دیگران به اشتراک بگذارید. 🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?graphic&ctyu=18523