✡ یهودیان مخفی بهمثابه یک سازمان اطلاعاتی (٣)
1⃣ البته این تاکتیکها فقط توسط #یهودیان_مشهد استفاده نشده و در برخی شهرهای دیگر و در مقاطع زمانی مختلف مورد استفاده قرار گرفته است.
2⃣ حاخام #یدیدیا_شوفط رهبر یهودیان ایران قبل انقلاب و رهبر یهودیان ایرانیتبار جهان بعد از انقلاب در خاطراتش آورده است:
✡ [منوچهرکوهن]: جناب حاخام، میدانیم که بسیاری از #یهودیان_کاشان را بخصوص در زمان صفویان بهزور مجبور کردند مسلمان بشوند. آیا هیچ با نوادگان این افراد برخوردی داشتهاید؟
✡ [حاخام یدیدیا شوفط]: یکبار با مرحوم پدرم برای خرید ابریشم به اران در حومه کاشان به منزل یک نفر که اسمش حسینعلی کدو بود رفتیم. پیرمرد ریشسفیدی بود. خیلی به مرحوم پدرم احترام میکرد. از او پرسیدم چرا این همه احترام و رعایت میکنی؟ گفت: آقا من خودم #یهودیزاده هستم. این بالا کتابخانه و اطاق نماز پدربزرگم است که #یهودی بوده و کتابهای عبری او هم هنوز هم اینجاست. فقط من حق دارم هر روز به این اطاق بروم و کتابهای او را ببوسم وگردگیری کنم. پایین اطاق را هم آبپاشی کنم و تعظیم کنم و برگردم. این حرفهای یک پیرمرد ۸۰ یا ۸۵ ساله بود.
3⃣ حاخام یدیدیا شوفط در خاطراتش به موردی دیگر اشاره میکند که قابل تأمل است:
✡ یکی از موفقترین افراد یهودی مشهد که اجداد ایشان زمان فاجعه #مشهد به زور مسلمان شده بودند مرحوم #ابراهیم_طلوع بود که به نام مسلمانیاش محمدابراهیم طلوع معروف بود.
✡ پدر این شخص مرد بسیار عاقل و فهمیده و زرنگی بود. دو همسر یکی #یهودی و یکی #مسلمان داشت که آقای ابراهیم طلوع [فرزند] همسر ایسرائل او بود. زن مسلمان او دختر یکی از آیتاللههای تبریزی بود که از او هم چند فرزند پسر و دختر داشت.
✡ آقای ابراهیم طلوع و فرزندان او همگی یهودی متدین بودند، ولی بقیهٔ فرزندان پدر آقای ابراهیم مسلمان بودند. چون از مادر مسلمان بودند. چون آقای ابراهیم فرزند ارشد پدر بود، از فرزندان دیگر نفوذ بیشتری در خانواده داشت.
✡ ابراهیم یا محمد طلوع با درایت و زیرکی خاص خودش، مدتها بزرگ بازار تهران و چند دوره هم از طرف مسلمانان تهران نماینده مجلس شورای ملی شد! وی سرپرست مغازه و املاک پدر هم بود و سایر مسلمانان همگی تحت نظر او بودند. البته بدون اینکه او در برابر آنها اظهار #یهودیت کند، کاملاً مواظب آنها بود.
✡ موقعی که من وارد کنیسای مشهدیها شدم مادر آقای ابراهیم زنده بود… اولین زنی هم که صبح شبات میآمد #کنیسا مادر ابراهیم بود که به زور مسلمان شده بود. با چادر مشکی میآمد پشت سر بنده در کنیسا مینشست... مقداری آرامش روحی پیدا میکرد و بعد با همان چادر سیاه مسلمانی که او را نشناسند میرفت منزل خودشان.
👇👇👇