دلتنگىِ روز، مثل #شليك يك گلوله است. سريع و ناگهانى، بدون فرصت #قلبت را هدف ميگيرد.
رد شدن از يك خيابان، تنفس يك عطر و يا چند دقيقه تنها نشستن روى يك نيمكت خاطره انگيز، ميتواند كارَت را يكسره كند.
دلتنگى شب اما، چند قطره #سم است كه به خورد تك تك سلول هايت ميرود و تا صبح، #تمام وجودت را مى سوزاند.
آدمهاى #دلتنگ هرروز مى ميرند؛ گاهى ناگهانى و سريع، گاهى آرام و تدریجی...
#همسر_شهید🌷
#عاشقانہ_شهدا
تازه نامزد کرده بود💍😍
اومد پیش فرماندش
گفت :حاجے
گفتش:جانم؟
گفت : حاجی!اجازمو بده برم سوریه
حاجے گفتش:میزارم ولی الان نه!
گفت:حاجی دارم زمین گیر میشم😓
حاجی بذار برم!
(میترسید عشق به خانومش
باعث شه نره برای دفاع از حرم💚)
#شهید_عباس_دانشگر
#همسر_شهید #همسران_جوان #سوریه
↖️#محفل_انس_با_شهداء
@shahid_khomein
°•|🌿🌸
√ #عاشقانہ_شهدا
+همیشه باهاش شـوخے میڪردم
ومیگفتم:
اگه شربت شهادت آوردن
نخـوریابریز دور
_یادمه یه باربهم گفت:
اینجـا شربت شهادت پیدانمیشه چیڪارڪنم؟
+بهش گفتـم:
کارے نداره ڪه
خودت درست ڪن بده بقیه هم بخورند!
_خندیدوگفت:
این طورے خودم شهیدنمیشم ڪه
بقیه شهید میشن
شربت شهادت یه جورایے رمز بیـݧ من وآقاابوالفضل بود.
+یه بـار دیدم تو تلگرام یه پیام از یه مخاطب اومد که مـن نمیشناختم
متنش این بود:
#ملازم!
#مدافع هستـــم
اگه ڪارے داشتے به این خط پیام بده.
هنـوز هم شربـت نخـوردم.
#همسر_شهید #شهید_ابوالفضل_راه_چمنے
↖️ #محفل_انس_با_شهداء
@shahid_khomein
#خضاب_با_خون_سرش
#همسر_شهید
شبی در منزل پدر شهید بودیم به اتفاق خواهر و برادرهای دیگرش آن شب صحبت از ریزش مو به میان آمد مادرش گفت برای تقویت موی سر باید حنا بگیرید و ظرفی پر از حنا خیس کرد و آورد یکی یکی به سر فرزندانش حنا می گذاشت تا رسید به شهید فتح الله که اجازه نداد مادر ، حنا بر سرش بگذارد و مادرش کمی ناراحت شد که نگذاشت حنا برایش بگذارد و او در جواب مادرش گفت مادر می خواهم همچون مولایم علی (ع) با خون سرم ، سرم خضاب گردد و عجیب که خداوند دعایش را مستجاب کرد و بر اثر اصابت ترکشی که به سرش خورد سر و صورتش با خون سرش رنگین شد و به آرزوی دیرینه اش رسید.
↖️ #محفل_انس_با_شهداء
@shahid_khomein