eitaa logo
کانال شهید سید مظفر خوبی سرشت
61 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
همراهان گرامی کانال ، درج اخبار و نظرات گوناگون به معنای تایید آنها نمی باشد .هدف کسب آگاهی بیشتر می باشد . و مسئولیت صحت و سقم آنها را نمیپذیرد
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهید سید مظفر خوبی سرشت
«عاشقانه های همسر یک شهید مدافع خرمشهر " به گزارش کانال شهید خوبی سرشت ، روایتی عاشقانه از زندگی دو
🔰روایتی ازهمسر شهیدخوبی سرشت باعنوان"عاشقانه های همسریک شهید مدافع خرمشهر " به گزارش کانال شهید خوبی سرشت ، آنچه میخوانیدگزیده ایی ازخاطرات "سیدمظفر خوبی سرشت " استکه نویدشاهدشما رابه خواندن متن کامل این خاطره که در٣قسمت تهیه شده دعوت میکند: روایتی که برای اولین باربعداز ٣٨ سال پس ازشهادت منتشرمیگردد : همزمان با روز ٣١ اردیبهشت ماه سالروز شهادت شهیدخرمشهرفرصت ومجالی برای انتشارخاطرات سرکارخانم 👈 "گلجهان وطن دور"شد. ✅(قسمت دوم ) 💠سنگ باران گهواره فرزندم مزد شهادت شوهرم بود.💠 زندگی ماچندان دوام نداشت بالاخره درآخرین مرخصی خودغیراز من به چندین نفرازآشنایان ما گفت: " ازجمله به برادربزرگم که معمولا با او درد دل میکرد.گرچه خودم ازاین موضوع باخبرشدم حرکاتش، نوع رفتارش، نوع محبت هاش وهمچنین نوع نوازش کردن ، همه وهمه نشان از الهام وداع آخرش بود. امانمیخواستم با رابطه عاطفی مانع رفتنش شوم. 💠لذاخودم رابرای آنروزخبر شهادت آماده کرده بودم»درهنگام رفتنش انگار بند دلم پاره شدگفتم ان شاء الله هرچه خیراست اتفاق بیفتد. 😊لبخندی زدوگفت:«حلالم کن» ورفت. 🇮🇷بالاخره روزموعودوخبرشهادت سید فرا،رسیدبرای دومین بار،ماشین سپاه به درب منزل آمداولین باربرای پسرعموی شهیدم که نامزد بودیم و برای باردوم هم برای همسرم سید خدا. 😢 آنچه ما رو رنجاند شهادتشون نبود بلکه نیش و کنایه پسماندهای طاغوت بود که دلم رو سوزاندحتی به طفل صغیرم رحم نکردند... ادامه 👇 🦋🌷🦋کانال درایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2988572675Cf2a0d695f6
هدایت شده از مطالب سیاسی ،،،،،،،
قصه زندگی شهدا از زبان همسرانشان یکی از جذاب ترین منظر های روایت های در خصوص شهدا محسوب میشود (قسمت سوم و آخر) 🔰روایتی ازهمسر شهیدخوبی سرشت باعنوان"عاشقانه های همسریک شهید مدافع خرمشهر " به گزارش کانال شهید خوبی سرشت ، گزیده ایی ازخاطرات سرکارخانم 👈 "شد "سیدمظفر خوبی سرشت " که در٣ قسمت تهیه شد. ✅اماآخرین بخش (قسمت الف) : بعد از ، متوجه سرنوشتم شدم که باید ادامه زندگیم را با تنها دخترم به تنهایی سرکنم ، با همه ی دلتنگی‌ها، تنهایی ها و دنیایی پر از استرس و مشکلات و سختی ها که پیش روی من و فرزندم بود. بشدت احساس غربت میکردم ولی خدا می‌داند همه آن مشکلات را به جان خریدم. میدیدم برخی منافقین به اشک ما که 2 شهید دادیم نیشخند می‌زنند و برای اینکه بر زخم دلمان نمک بپاشند در ایامی که فوج فوج شهید می آوردند نوار موسیقی میزاشتند. در هرصورت الان دیگه ما جزء خانواده شهداییم نمی‌توانستیم بی تفاوت باشیم باید جلوی این تمسخرها رو می‌گرفتیم منتظر بودند ما یه عکس العملی نشون بدیم. داداش بزرگم که دربسیج فعالیت می‌کرد این خانواده های شهید ندیده و جبهه ندیده رو برای چندمین بار نصحیت کرد اما اینها با قساوت قلبی که داشتند و کینه ای که از امام و انقلاب داشتند به برادرم حمله بردند به خانه من حمله کردند وبشدت خانه و که_یادگار_اون_شهید_بود کردند که اگر ورود نیروهای بسیج و سپاه نبودمعلوم نبودچه بلایی برسرمان میآوردند......پایان 🔰قسمت الف 🦋🌷🦋کانال درایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2988572675Cf2a0d695f6