داستان های طنز جبهه
در عملیات فاو ریختیم داخل کارخانه نمک
.یکی از بچه ها که بعدا شهید شد رفت سراغ آشپزخونه عراقی ها.👣
داخل آشپزخانه چند تا دیگ بود.🥘
تو یه دیگ مرغ🍗،اون یکی برنج 🍚و ...
وقتی در دیگ بعدی رو برداشت، از داخل اون یه عراقی بلند شد و گفت:انا مسلم.😱
این شهید هم با اون اسلحه ای که تو دستش بود گفت: انا عزرائیل!😝
و در دیگ رو دوباره بست!!!😃
#لبخند_بزن_بسیجی
#لبخند_حلال
#طنز_جبهه
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌸
@shahid_Lakcheri