بسم الله الرحمن الرحیم
صحبت های پدر بزرگوار شهید در برنامه رادیو گفتگو🔻🔻🔻
حاج مسعود در فضایی رشد کرد که با مسائل دفاع و جنگ آشنا بود چون خودم در زمان جنگ در جبهه حضور داشتم.
گفته میشد که دهه شصتی ها و هفتادی ها با دهه های قبل فرق بسیاری دارن ولی دیدیم بصیرتی که اینها داشتند کم از بچه های دهه های قبلشون نداشت و حتی قوی تر هم عمل کردن که باعث تعجب برخی هم شده بود از این لحاظ که امام رو ندیده برای دفاع از حرم آل الله داوطلبانه اعزام شدند، حالا فکر کنید اگر در کربلا بودند چه عاشورایی عمل میکردند.
حاج مسعود دغدغه صحبت های رهبری رو داشتند، پیگیر صحبت های ایشون بودند و تاکید میکردند. به تبعیت و اقتدا از رهبری برای دفاع اعزام شدند.
به واقع صحبت از این عزیزان سخته، شاید شاید آیندگان بتونن در موردشون صحبت کنن از این لحاظ که دفاع تو الویت اول بود براشون و چیزهای دیگه در الویت های بعدی قرار میگرفت. این کار اولیای الهی است، اینها با خدا معامله میکنن، پیچیدگی ایمان، تیزی بصیرت، وقت شناسی و پای کار بودن اینها قابل تقدیره و جای صحبت بسیاری داره.
صحبتی که حضرت آقا فرمودند در مورد برتری این شهدا نسبت به شهدای دوران دفاع مقدس بیانگر این موضوعه که این عزیزان در تعالی و روشن بینی و بصیرت در قله هستند.
این عزیزان به واقع برای دنیا ساخته نشده بودن، حاج مسعود چندماه قبل از شهادت واقعا آسمونی شده بود، دنیا براش ارزشی نداشت.
توصیه همیشگی ایشون این بود در خیمه ولایت باشیم، محکم متوسل به امر ولایت باشیم.
@shahid_masoud_asgari
نقل خاطره کوتاه
#شهید_مسعود_عسگری
موضوع: میلاد امام حسین(ع) و سفر حج
با #مسعود و بچه های دیگه خیلی خوشحال بودیم که داریم میریم سفر حج و بیشتر از همه بخاطر اینکه در ماه شعبان این سفر معنوی قسمت ما شده بود .
روز قبل از میلاد #امام_حسین(ع) سوار هواپیما شدیم و خوشحال از اینکه روز میلاد #امام_حسین(ع) زائر حرم نبوی و بقیع هستیم. وقتی رسیدیم مدینه متوجه شدیم که سوم شعبان در عربستان دیروز بوده😳.
با #مسعود و بچه ها کلی بحث کردیم که بالآخره ما تولد #امام_حسین(ع) کجا بودیم؟
آخر سر بعد از کلی بحث های فلسفی و سنگین و بی نتیجه ،همگی متفق القول نتیجه گرفتیم که ما اصلا سوم شعبان روی زمین نبودیم و تو آسمون بودیم😂😂😂
#نقل_از_دوست_شهید
آشنایی با حال و هوای زندگی #شهید_حاج_مسعود_عسگری در پیام رسان:
#ایتا
https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari
#سروش
https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
#نوشته_مادر_بزرگوار_شهید_عسگری
#دلنوشته
#پیام
#تلنگر
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹
رفاقت با شهدا🌹
رفاقت با شهدا يعني تلاش كنيم تا به مقام شهدا نزديك شويم...
طوري زندگي كنيم كه مورد رضايت خداوند و شهدا قرار بگيريم...
هر هفته ليستي به دست شهيد داده ميشه كه اسامي افرادي كه شهيد ميتونه شفاعت كنه توش نوشته شده...
و هر هفته اين اسامي كم و زياد ميشه
عده اي به اين ليست اضافه ميشن و عده اي نامشون از اين ليست حذف ميشه...
كساني كه قبلاً جزء اعضاي خانواده يا رفقاي صميمي شهيد بودن ولي از راهش جدا شدن و گنهكار شدن از اين ليست خط خوردن و كساني كه قبلاً شهيدرو نمي شناختن و تازه با شهيد آشنا شدن و به راه اومدن و گناهشونو كنار گذاشتن به اين ليست اضافه شدن..
ان شاءالله مايي كه ادعاي نسبت خانوادگي و يا رفاقت با شهدا داريم طوري رفتار كنيم كه تا آخر توي اين ليست باقي بمونيم و مورد رضايت خداوند و شفاعت شهدا قرار بگيريم...
#ان_شاالله
@shahid_masoud_asgari
#نقل_خاطره_و_دلنوشته_از_شهید_مسعود_عسگری و #شهید_احمد_قنبری
از طرف همه دوستای مسعود که باهم و چنتایی از فلاح(منطقه۱۷، ابوذر) به سمت فرودگاه سپهر می رفتیم
#حس_خوب اینکه وقتی #دلتنگ_رفیقت میشی ، شروع می کنی به مرور خاطرات...
یاد اون روزای سرد زمستون می اُفتی که شب قبلش باهم هماهنگ می کردیم برای برنامه پرواز فردا.
معمولا #شهید_قنبری اطلاع می دادُ میگفت که فردا فلانی و فلانی بیان فرودگاه سپهر
لحظات شیرین اونموقع ایی بود که رفیقت (#مسعود) ، صبح زود ، سر ساعت اومده جلوی در خونه ، به موبایلت زنگ می زنه:
_الو سلام
_سلام
_کجایی؟
_جلو در خونتون
_جلوی در😳
(با اینکه همیشه میگفتم از خونتون را افتادی زنگ بزن که من زودتر بیام پایین ، میومد جلوی در بعد زنگ میزد می گفت من جلوی درم 🙈 مارو شرمنده می کرد)
میری پشت پنجره می بینی که موتورُ زده روجک ، انقد لباس پوشیده که فقط #چشماش معلومه. ولی می شد #لبخندشو😊 از #چشماش فهمید.
زود میایی جلو درُ ، سلام و علیکُ...
_تو رانندگی می کنی یا من؟ ...
_فرقی نمیکنه...
اونی که عقب می نشست ، باید گوشی و هنزفریُ ردیف می کرد. یکیش تو گوش خودت ، یکی دیگش تو گوش #رفیقت.
هر چقدر به فرودگاه سپهر نزدیکتر می شدیم سردتر می شد.
#بهترین_حس_دنیا اون لحظه ای هست که #سرت_دقیقاً_پشت #سَر_رفیقتِ تا باد به صورتت نخوره و البته هنزفری هم از گوشامون در نیاد ...😉
وقتی می رسیدیم فرودگاه ، وارد آشیانه که می شدیم ، #شهید_قنبریُ میدیدم که همیشه با یه سلام و احوال پرسی کوتاه ، و با اون پرستیژ خاص خودش، سریع می گفت:
لباساتونو عوض کنید . وسیله پروازی شماره... بزارید بیرون و چکش های قبل پروازُ انجام بدین. دفتر پروازُ بنویسید....
ما هم می گفتیم:
استااااااد یخ😬 زدیم تا اینجا بیاییم . بزار یخمون باز بشه.
یادش بخیر #شهید_قنبری تو اون #سرما ، قبل از #پرواز ، همیشه #وضو می گرفت...
مسعود و بقیه بچه ها هم که #قبل_از_پرواز_وضو_می_گرفتن ، به #تبعیت_از_اخلاق_استاد_قنبری بود.
هر کدوممون که می رفتیم پرواز ، بقیه کنار دیسپچ یا برج مراقبت روی صندلی می نشستیم و پرواز #رفیقمونُ نگاه می کردیم.
یادمه #مسعود همیشه به کسایی که با جایرو پلن(یه نوع هواپیمای فوق سبک) پرواز می کردن ، به شوخی اعتراض می کردُ می گفت شما همش کار مارو خراب می کنید😕😉😂
آخه مسعود خلبان کایت بود و کایت چون بال ثابت بود، موقع نشستن در باند، اگر قبلش یه جایرو می نشست، vortex (واژگونی هوا ) ایجاد می شد و شرایط برای نشستن کایت سخت می شد.
البته باید بگم که مسعود تو دوره خلبانی بین هم دوره ایی هاش ، در کمترین زمان آموزشی تونست #پرواز_تنهایی(solo) بدون استاد رو انجام بده
پرواز که تموم می شد ، هر چند نفری از بچه ها که تو فرودگاه سپهر بودیم همه باهم موتورامونو سوار می شدیم و میومدیم سمت خونه. البته بعضی وقت ها هم می رفتیم سمت آموزشگاه (مقر #گردان_حیدر_کرار)
هر وقت که قرار بود مسعودُ برسونم خونشون ، همیشه از سمت پارک شهدای گمنام میرفتیم و وقتی به کوچه نزدیک می شدیم و تابلوی کوچه معلوم می شد ، به شوخی می گفتم:
واقعا امام زمان (عج) تو این کوچه هست؟(بخاطر اسم کوچشون که بنام صاحب الزمان عج بود)
مسعودم با یه لبخند😊☺️😉 همیشگی میگفت:
والا نمیدونم...
شاید...
خدا کنه...
کاش که همسایه ما می شدی...
با وجود امثال من که امام زمان (عج) این سمت نمیاد...
(#مسعود همیشه #بی_ریا و #بی_ادعا بود)
جلوی در خونشون یه پله هست که همیشه موتورو طوری جلوی در نگه می داشتم که وقتی پیاده می شد #پاش روی #زمین نیاد... و مستقیم روی پله پیاده بشه.
می گفت چیکار می کنی؟
منم می گفتم:
می خوام دیگه زحمت نکشی این پله رو بالا بری ، صاف بری خونه ، اذیت نشی.
عجب...
این#نعمت_بزرگی بود که در مسیر یاد گیری#آموزش_های_تخصصی ، خداوند روزی ما کرد که لحظات اندکی از عمرمونو در کنار #ستاره_هایی_بودیم_که_فکر_می_کردیم_می_شناسیمشون...
اما...
شادی روحشون و برای اینکه الآن کنار امام حسین (ع) مارو هم یاد کنن صلوات
#ارسالی_دوست_شهید
https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari
https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
توصیه مادر بزرگوار شهید مسعود عسگری خطاب به همرزمان فرزند شهیدش:
مسعود من رفت، خدا شما رو حفظ کند، مدافع ولایت باشید، شما فریب نخورید و با آمریکا دست ندهید، مثل کسانی نباشید که در ظاهر حرف از رهبری میزنند اما برعکس خواست ایشان عمل میکنند...
https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari
https://iGap.net/shahid_masoud_asgari
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه
فیلم کوتاه از #شهید_مسعود_عسگری
#سوئینگ
#جوانبانشاط
کانال تلگرام
@shahid_masoud_asgari
صفحات اینستای #شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari1
@shahid_masoud_asgari
@masoud__asgari
شهید مسعود عسگری
#ویژه فیلم کوتاه از #شهید_مسعود_عسگری #سوئینگ #جوانبانشاط کانال تلگرام @shahid_masoud_asgari صفحا
#نقل_خاطره
از #شهید_مسعود_عسگری
موضوع: #سوئینگ
يه روزي از همون روزاي خوب با مسعود بودن، از سر بيكاري تصميم گرفتيم بريم سوئينگ، دنبال يك سايت ارتفاع بالا ميگشتيم، نزديكيهاي تهران پيدا نكرديم و راهي پلهاي پرديس شديم، ارتفاعش حدود٥٠متري ميشد، كم بود ولي نزديكيش تا تهران قانع كننده بود.
اولين بارمون بود...
تا حالا سوئينگ نكرده بوديم ،دنبال اين بوديم كه تو اولين بارمون يك كار سطح بالا انجام بديم كه ديگه قسمت نشد...
ارتفاع، ميزان كش آمدن طناب، نحوه تخليه، موارد اضطراري و .... رو بررسي و محاسبه كرديم ، طنابها و اتصالات رو بستيم و همه چيز آماده شد.
موقع پرش رسيد
همه به هم نگاه ميكردن تا اولين نفر كي بپره
تنها كسي كه نگاه نميكرد مسعود بود ، اونطرف داشت هارنس ميپوشيد و كلا برنامش نبود كه اجازه بده كسي بپره، خودش ميخواست كه بپره...
و اين فيلم اولين پرش بود
شهريور ١٣٩٣، بزرگراه تهران پرديس
————————
خيلي مواقع مسعود خودش ميخواست كه بپره
سر اون كوچه توي العيس هم
خودش ميخواست كه بپره و خيلي قبل تر از ما آماده شده بود...
به نقل از دوست و همرزم شهید
———
#شهید_مسعود_عسگری
#مدافعحرم #مدافع_حرم #مدافعان_حرم #مدافعین_حرم #كلنا_عباسك_يا_زينب#كلناعباسك #كلناعباسك_يازينب #قطعه٢٦ #قطعه_شهدا#سوئينگ#سويينگ
#سوئینگ
#جوانبانشاط
کانال #شهید_مسعود_عسگری در همه پیام رسانها
@shahid_masoud_asgari
صفحات اینستای #شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari1
@shahid_masoud_asgari
@masoud__asgari
شهید مسعود عسگری
اولین دیدار #شهید_مسعود_عسگری https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_
#نقل_خاطره
موضوع: #اولین_دیدار
صبح شنبه بيست و سوم آبان نودو چهار
براى ديدن پيكر مسعود به معراج شهدا رفتيم
از نحوه شهادت مسعود و جراحت هاش هيچ اطلاعى نداشتم
تابوت مسعودو زمين گذاشتن
وقتى پرچم رو كنار زدن
من سمت زخمى صورت مسعود نشسته بودم
اولين چيزى كه به چشمم خورد، صورت پر از زخم و چشم تخليه شده پاره تنم بود
لحظه اول با ديدنش يه شوك ريز بهم وارد شد يه لحظه از درون لرزيدم ،طورى كه اطرافيان متوجه نشدن
به صورت ماهش نگاه كردم چشم ديگش سالم و نيمه باز بود و نگاهم مى كرد
با ديدن نگاه مهربونش آرامش گرفتم
اون روز با اون يك چشم با هم صحبت كرديم
صبح روز شهادت از شدت دلتنگى مسعودو صدا ميزدم و ازش مى خواستم بياد ببينمش
هيچ چيز جز ديدن روى ماهش نمى تونست آرومم كنه
حالا پيكر پاك مسعود جلوى روم بود
و چشم نيمه بازى كه براى دلِ تنگِ مادرش نگه داشته بود...
#بهنقلازمادرشهید
#شهید_مسعود_عسگری
https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari
https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari