🌸✨🌸✨🌸✨🌸
✏️#خاطرات_شهدا📜
🌺شهيد مسعود عسگری از كودكی خيلی مهربان و بخشنده بود.وقتی مسعود كوچڪ بود هر وقت مهمانی به منزل ما می آمد و بچه ای به همراه داشت مسعود هر اسباب بازی كه توی خانه داشتيم می آورد تا با اون بچه بازی كنه.
🌼خيلی وقت ها قبل از رسيدن مهمان به بچه ها می گفتم همه اسباب بازی ها رو نياريد وخونه رو شلوغ نكنيد،وقتی ما به منزل بعضی از آشنايان ميرفتيم بی ارزش ترين وسيله بازی را از بچه های من دريغ ميكردند،ولی به محض ورود همان بچه به منزل ما،بچه ها كل اسباب بازيشان را می آوردند و با هم بازی می كردند و من خدا را شكر می كردم بخاطر دست و دلبازی بچه ها واينكه بدی را با بدی جواب نميدادند واين اخلاق پسنديده همچنان ادامه داشت،تا اينكه مسعود عزيزم درسن جوانی برای دفاع ازمظلومان جان شيرينش راهم بخشيد.
✍راوی:مادر شهید
🎊مسعود عزیز
میلاد توست
و مــا باز ؛
ڪبوتر عشقمان را
در آسمـانِ خیـال تو
پـــرواز می دهیم ؛
سالهاستــ ڪبوتــرمان
جلد مهربانیت شده است . . .🕊
💐#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_مسعود_عسگری🕊
🌼🎂#سـالـروز_ولادت💞🎈
🌹کانال شهدای مدافعان حرم🕊
🌹#خاطرات_شهدا
نهار خونه پدرش بودیم، همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن....
رفتم تا از آشپز خونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید.
برگشتم دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند ولی آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم....
همسر شهید مهدی زین الدین
#خاطرات_شهدا 💌
برای خرید سر عقد رفته بودیم
موقع پرو لباس مجلسیم یواشکی بهم گفت:
«هنوز نامحرمیم!
تا بپسندی برمیگردم.»
رفت و با سینی آب هویچ بستنی برگشت
برای همه خریده بود جز خودش.
گفت خودم میل ندارم.
وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لو داد که روزه گرفته است.
ازش پرسیدم: « حالا چرا امروز؟😳»
گفت: «میخواستم گرهی تو کارمون نیفته و راحت بهت برسم»
#نقل_از_همسر_شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات
#از_شهدا_بیاموزیم
@shahid_masoud_asgari
هدایت شده از تبیین منظومۀ فکری رهبری
📖 برشی از کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است
در آلمان که بودیم، خیلی اتفاقی برادر شوهرم را دیدیم. او هم، سفر کاری آمده بود. احمد آقا به چادرم اشاره کرد:
- حاج خانوم جلدتون رو عوض نکردین.
رویم را کیپتر گرفتم.
- من نيومدم جلد عوض کنم، اومدم رنگ پس بدم.
چقدر از حرفم خوشش آمد، تا مدتها هرجا مینشست، از حجاب من در آلمان میگفت و تحسینم میکرد. الحمدلله این چادر همیشه همراهم بود. از روزهای کودکی در زنجان و کنار عزیز تا الان. وصیت کردهام بعد از فوتم چادر را روی تابوتم بکشند. رویش بنویسند: مادرم گفت: «سیاهی چادرم از سرخی خون بچههایم برایم عزیزتر است.»
🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب
🔻لطفاً نظر خود پیرامون کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است را به شناسهٔ زیر ارسال نمایید.
@s_mellat_emam_hosein
#خاطرات_شهدا
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
#برشی_از_کتاب
@t_manzome_f_r
▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری
📖 برشی از کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است
– فهمیدم تصمیمش را گرفته. اصرار فایده نداشت. دستهای مردانهاش را گرفتم. سرم را رو به آسمان بلند کردم:
– خدایا میدونی من هیچی ندارم. این بچههارو خودت دادی؛ ولی من نمیتونم دوریشون رو ببینم. من دو تا پسرم مردهها.
طوری حرف میزدم انگار خدا نمیداند و یادآوری من اثری دارد:
– خدایا اگر میتونه برگرده و برا مملکت مفید باشه، برگرده. اگر هم قراره با خونش مفید باشه، راضیام به رضای تو.
سرم را روی سینه پهنش گرفت. عطر تنش...
– آفرین مامان خوبم. دلم آروم شد. مامان شهادت به همین راحتی نیست؛ ولی امکان داره جنازه من و بابا رو با هم بیارن جلوی در بذارن باید مواظب باشی که دشمنای اسلام خوشحال نشن.
🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب
🔻لطفاً نظر خود پیرامون کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است را به شناسهٔ زیر ارسال نمایید.
@s_mellat_emam_hosein
#خاطرات_شهدا
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
#برشی_از_کتاب
@t_manzome_f_r
@shahid_masoud_asgari
هدایت شده از تبیین منظومۀ فکری رهبری
📖 برشی از کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است
یک انگشتر عقیق داشت که همیشه دستش بود. شب عملیات آب آشامیدنیشان گلآلود بود. انگشترش را در ظرف آب میاندازد تا جرم آب را بگیرد. هرکسی جرعهای مینوشد. آخرین نفر ته ظرف را در تاریکی بیابان میپاشد و انگشتر گم میشود. داوود مقابل شرمندگیاش میگوید:
– مگه قرارِ انگشتر همیشه دست آدم بمونه؟
آن انگشتر آخرین و کوچکترین تعلقش در این دنیا بود. آن شب از آن هم دل برید.
🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب
🔻لطفاً نظر خود پیرامون کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است را به شناسهٔ زیر ارسال نمایید.
@s_mellat_emam_hosein
#خاطرات_شهدا
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
#برشی_از_کتاب
@t_manzome_f_r
▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری
هدایت شده از تبیین منظومۀ فکری رهبری
InShot_20240222_173029851_22022024(2).mp3
11.09M
🎙 بریده صوتی کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است
خانه از دوست و همسایه و آشنا پر شد. خانمها سرسلامتی میدادند. گریه میکردند و من نگاهشان میکردم. از بعضی نگاهها میفهمیدم دلشان برای جوانیام میسوزد. ۳۵ سال بیشتر نداشتم و داغ جوان دیدم...
🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب
#خاطرات_شهدا
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
#بریده_صوتی
@t_manzome_f_r
▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری
📖 برشی از کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است
خدا عزیز را رحمت کند. بعد از شهادت بچهها تنها نصیحتش به من همین بود. همیشه میگفت: «داغ دیدی، مادری، تحملش سخته. از این به بعد تنهایی داری، بهشت زهرا داری، گریه داری؛ ولی اگر میخوای دورت خلوت نشه و مردم ازت فرار نکنن، باید غمت تو دلت باشه.» خودش هم همین بود. در زندگی کم سختی نکشیده بود؛ ولی یکبار هم ندیدم از چیزی گله کند و غصهاش را به دل مردم بریزد. حرفش شده راه و رسم زندگیام بعد از بچهها. تمام غصهها سهم دلم و تنهاییهایم. راضی نمیشوم مردم از روی محبت به من سر بزنند و با بار غم روی دلشان برگردند. اگر غم و غصهای هم دارند، دلم میخواهد بگذارند اینجا و بروند.
🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب
🔻لطفاً نظر خود پیرامون کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است را به شناسهٔ زیر ارسال نمایید.
@s_mellat_emam_hosein
#خاطرات_شهدا
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
#برشی_از_کتاب
@t_manzome_f_r
▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری
هدایت شده از تبیین منظومۀ فکری رهبری
📚❓📚
❓📚
📚
📝 مسابقه کتابخوانی
📖 کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است»
🔹 خاطرات فروغ منهی مادر شهیدان داوود خالقیپور، رسول خالقیپور و علیرضا خالقیپور
⃟❖ جوایز مسابقه:
⃟❖ به ۵ نفر از برندگان به قید قرعه ۲۵۰ هزار تومان وجه نقد تقدیم میگردد.
📆 تاریخ مسابقه: ۲۵ تا ۲۷ اسفندماه
📱 پیوند شرکت در مسابقه
🛒 مشاهده و خرید اینترنتی کتاب
#خاطرات_شهدا
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است
#مسابقه_کتابخوانی
@t_manzome_f_r
▫️مجموعۀ تبیین منظومۀ فکری رهبری