7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علاقه کودکان خردسال به شهید مسعود عسگری
عمو مسعودِ همه بچه های پاک و معصوم
#شهید_مسعود_عسگری
#گلزار_شهدا
@shahid_masoud_asgari
دیروز با دوستی برای زیارت شهید مسعود
صبح رفتیم بهشت زهرا سلام الله علیها و قرار گذاشتیم قبل از اذان ظهر برگردیم
مثل همیشه زمان به سرعت گذشت و ما نتونستیم دل بکنیم و زود برگردیم
تا عصری کنار شهید نشستیم
افراد مختلفی می اومدن زیارت شهدا و می رفتن
بین زائرا ، سه تا دختر نوجوان هم اومدن زیارت قبور شهدا
یکیشونو می شناختم
اومدن چند لحظه ای کنار مزار شهید کنار ما بودن و رفتن ...
.
عصر تصمیم گرفتیم از مسعود خداحافظی کنیم و به مناسبت تولد شهید ابراهیم هادی به زیارت مزار شهید هادی بریم و از اونجا به سمت خونه حرکت کنیم
.
رفتیم و چند دقیقه ای کنار شهید ابراهیم هادی بودیم ،
بعد از زیارت وقتی می خواستیم برگردیم چشمم افتاد به همون سه تا دختر نوجوان ،
.
کنار مزار شهید هادی بودن
صداشون کردم و پرسیدم می خواید برگردید خونه یا گلزار میمونید؟
گفتن می خوایم برگردیم
.
گفتم داریم میرم محل سوار شید شمارو هم میرسونیم
دخترا می گفتن مزاحم نمیشیم ، خودمون میریم و...
برخلاف همیشه که هیچ وقت به کسی تعارف هم نمیزنم که با ما برگرده ( تعارف نمیزنم چون نمی خوام از طرف من برای صاحب ماشین زحمتی باشه)
با اصرار دختر هارو سوار ماشین دوستمون کردم
دخترا بعد از سوار شدن با هم داشتن صحبت می کردن
شنیدم یکی شون داره از نفر کناری اجازه می گیره مطلبی به ما بگه..
صحبتشونو که شنیدم ،گفتم بگو چی می خوای بگی
دخترمون گفتن: دختر خاله م بخاطر روزه بودن ضعف داشتن ، برگشتن برامون سخت شده بود..
به شهید عسگری گفتم:
شهید عسگری خودت کمکمون کن ، برمون گردون.
بعد شما اومدید و مارو سوار کردید
.
توسل این دختر به شهید و کمک شهید به وسیله فرستادن مادرش خیلی به دلم نشست
.
انگار خدا از صبح برای برگردوندن این دخترای روزه دارش ،مارو مأمور کرده بوده
.
صبح جشنواره رمضان شرکت کردیم و خواستیم بین مراسم بریم زیارت شهید مسعود و برگردیم ولی زمانی برگشتیم که این دخترا ضعف داشتن و برگشت براشون سخت شده بود
.
این قطره ای از کرامات شهید مسعوده که توی این چند سال به چشم دیدم
.
بقول شهید :
روح ریحان جنت هم دست ماست
از ما بخواهید...
.
#مادر_شهید
#گلزار_شهدا
#شهید_حاج_مسعود_عسگری
شهید مسعود عسگری
چهار سال پیش روز تشییع پیکر برادرم #شهيد_مصطفى_نبى_لو پدر شهید محمد رضا بیات یکسال بعد از شهادت پس
🔸 باذن الله....
بگذار تا #بگریم چون ابر در #بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز #وداع #یاران
🔹این یادداشت را آبان ۹۶ در روز تشییع پیکر شهید نبی لو نوشتم، حالا درست ۴ سال از آن ایام می گذرد و حاج حسن آقای بیات به وصال یار رسیده است... حالا حاج حسن بیات بعد از پنج سال به ایستگاه آخر چشم انتظاری و فراق فرزند برومندش رسیده است، این چند سطر را بخوانید لطفا.
🔹من از کودکی با خانواده شهدا زیسته ام، بچه تر که بودم از مقابل صحن #امامزاده_حسن«ع» با #مادران_شهدا سوار بر اتوبوس می شدیم و می رفتیم بهشت زهرا(س)
🔹#مادران شهدا #آش_نذری می پختند و #چای و #خرما می دادند. یک جورهایی آشنا هستم با این دلتنگی، با این طراوات و با این فرهنگ...
این عکس برای روز #تشییع پیکر آقا #مصطفی نبی_لو است و اشک های آقا بیات #پدر_شهید #مدافع_حرم، بچه محله و همکارمان...
🔹من از کیفیت رابطه آقا مصطفی و آقا بیات اطلاعی ندارم. اما می دانم که همه شهدا #برادران ما هستند، اما این را می دانیم که دست #شهید در عالم باز است و از نفس قدسی شان از عالم بر ما احاطه دارد، آقای بیات که خود داغ فرزند دیده، زمان خوب و جای خوبی برای طلب خیر و استخاره انتخاب کرده...
🔹از شما چه پنهان با دیدن این صحنه و بعدتر این #عکس #دراماتیک که آقا سید صالحی ثبت کرده، اشک ها ریختم...
📸 با خودم می گفتم ای کاش آقا سید کمی لنز دوربینش را بیشتر می چرخاند، تا لبخند شیرین #شهید_نبی_لو بیشتر نمایان می شد. این عکس را، این لبخند را بارها و بارها روی پروفایل شهید دیده بودم. این بار اما آقا مصطفی نظر کرده بود به #وجه_الله و لبخندش جنس دیگری داشت، خوشا به سعادتت برادر هنیا لک...
🔹آن روز خودم و به گمانم اهالی محله مان حال و هوای خوبی داشتند، مهمان داشتیم، #شهیدی که زنده است. هر شهید آمدنش تلنگری ست، به قول آقا مرتضای آوینی، شهید که بر کرانه ازای و ازلی وجود بر نشسته است، می تواند دستی بر آورد و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را بیرون بکشد از منجلاب...
آری! ما نیازمند شهیدانیم! و نیازمندیم به زیارت قبور مطهرشان! و به گرفتن آش نذری و خرما از دست پدر و مادر شهدا...
🔹من خود نیاز دارم هر از گاهی بروم #گلزار_شهدا و بر مزار منورشان بنشینم و آن ها برایم فاتحه ای بخوانند، قدم بزنم و بنوشم هوای معطر گلزار شهدا را...
🔹شهید بیات عزیز، آقا مصطفی نبی لوی نازنین که خنده ات و سیمای مهربانت در دیدگانم حک شده است، ما به کمک و دعای شما و دوستان آسمانی تان نیازمندیم. دست شما در این عالم خیلی باز است، آن قدر باز هست که هر هفته سر سفره اباعبدالله(ع) مهمانید و نور می خورید و نور می آشامید. برای ما که دست مان کوتاه است، دعا کنید...
به قلم خادم شهدا، رضا شاعری
#رضا_شاعری
#دارالشهدا #شهیدانه
#شهيد_مصطفى_نبى_لو
#شهید_مسعود_عسگری
#شهید_محمدرضا_بیات
#مدافعان_حرم