✍ #زندگی_نامه_شهید
“ #بسم_رب_الشهداء_والصدیقین”
🌷 #محمد_خدادادی در دیماه سال هزاروسیصدوچهل در خانوادهای کشاورز و زحمتکش در روستای مؤمنآباد دامغان به دنیا میآید. تحصیلات ابتدایی را در روستا میگذراند. بعد از آن تحصیل را رها میکند و به دنبال کار به تهران میرود. روزها کار میکند و شبها درس میخواند.
کمکم کسبوکارش رونق میگیرد. کارگاه تولیدی پوشاک راه میاندازد. برای خودش در بازار جایگاهی کسب میکند.
سالها طول میکشد تا محمد بتواند گوشۀ گلیم خود را از آب بکشد. حالا دیگر برای خودش کسی شده است. کمکم به فکر ازدواج میافتد و همسرش را خودش انتخاب میکند. سروسامان میگیرد.
در تمام آن سالها برادر کوچکترش را مثل پدر سرپرستی میکند. جدای از برادربودن، #شریک و #رفیق هم هستند.
برادر کوچکتر را به سربازی میفرستد. بعد از آن برایش آستین بالا میزند و به زندگی او سروسامان میدهد. خاطرش از برادر کوچکتر که جمع میشود، تصمیم میگیرد که به سربازی برود. این بار اما برادر کوچکتر او را تا در پادگان بدرقه میکند.
بعد از گذراندن دوره آموزشی به محل خدمت خود اهواز منتقل میشود. بعد از حدود چهار ماه در حین مأموریت، به آرزویش که شهیدشدن در #راه_خدا بود میرسد و پیکر پاکش در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده میشود. یادش گرامی و روحش شاد.🌷
“ #راهش_جاوید_باد”
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh