ـــــــ « خاطرات_افلاکیان » ـــــــ
هنوز سه روز از جنگ نگذشته بود که پای چپ هدایت الله مورد اصابت گلوله کلاشینکف قرار گرفت و به #بیمارستان اعزام شد. بعد از پانسمان سر و پا دوباره به منطقه برگشت. به خاطر کمبود نیرو حاضر نبود استراحت کند و با همان پای مجروح در منطقه انجام وظیفه می کرد تا این که به تیپ 2 اعزام، و در نخلستان های اهواز مستقر شد.
هدایت الله که راننده پاسگاه فرماندهی بود کنار تانک ها حرکت می کرد. به یاری خداوند بزرگ و با همت بچه ها از شهر حمیدیه تا هویزه را از دست نیروهای بعثی آزاد نمودند. یک روز صبح شهید هدایت الله با ماشین مأمور به آوردن الوار و گونی برای سنگر شد.
مدت زمانی گذشت دستور جا به جایی به منطقه فولی آباد داده شد. چند مدتی به عنوان #پدافند مستقر بودیم تا این که عملیات آزاد سازی آبادان شروع گرديد. در این عملیات من از او جدا شدم. او تمام طول روز را رانندگی می کرد و هیچ و قت نمی گفت که خسته ام، فرمانده اش او را هدا صدا می زد. او انسان #متواضع، #صادق و #دوست_داشتنی بود.
ساعت سه صبح بود که در یک عملیات به منطقه رسیدیم. عملیات تا 5 عصر طول کشید سنگر من با سنگر هدایت الله فاصله داشت. فردای آن روز که همدیگر را دیدیم گفتم: کاملا خسته به نظر می رسی. جواب داد که در این عملیات پیروز شدیم، خستگی دیگر معنی ندارد. چند روزی از عملیات گذشته بود که یک روز صبح هدایت الله گفت: علی بیا برویم با هم عکس بگیریم. من با شوخی گفتم: با این موهای ژولیده، بدون پوتین و لباس عکس بگیرم؟
#ایشان_گفت: این عکس، آخرین عکس من است که با هم می گیریم و برای این که یکی از ما به همین زودی شهید می شود ولی این یادمان باشد که هر کس زنده ماند بعداً گاهی به خانواده دیگری سرکشی کند.
✍ #راوی: همرزم شهید
🌷 #شهید_هدایت_الله_شیری🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
# شادی روح شهدا صلوات
#کانال شهید مهران شوری زاده(شاهرودی)
https://splus.ir/shahidmehranshorizade
https://eitaa.com/shahid_Mehran_shorizadeh