سلام بر شهدا
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند
تا ما از نفس نیفتیم.
سلام بر دلاورانی که قامت خم کردند
تا ما قامت خم نکنیم.
و سلام بر مجاهدانی که به خاک افتادند
تا ما به خاک نیفتیم.
#سلام_صبحتون_بخیر
#یادشهدا_با_ذکرصلوات
@shahid_moezegholami
داریم خودمان را
اسراف مےڪنیم
با گناه انگار....💔
#تلنگر
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
هوالمحبوب 🕊رمان #هادےدلـــــہا قسمت #شصت_وسوم ناهارم رو درست کرده بودم که صدای زنگ در بلند شد.
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #شصت_وچہارم
اتل متل یه مادر
چشاش به در خشکیده
فرزند دلبندشو
چندسال که ندیده😔
فرزند خوب و رعناش
رشید بود و جوون بود
بین جوونای شهر
یه روزی قهرمون بود
یه روزی فرزند نازش
اومد نشست کنارش
تموم حرفاشو زد
با چشمای قشنگش😍
میخواست بره بجنگه
با دشمنای ایران
با دشمنای قرآن
دشمن دین و قرآن
جوون بود و قهرمون
می خواست که پهلون شه
عاشورایی بمیره💔
تو جبهه غرق خون شه
اون مادر مهربون
راضی شد و غصه خورد😔😊
یاد فراق فرزند
قلب اونو میفشرد💔
آورد برا بدرقه
قرآن و یه کاسه آب
اما دل اون مادر
سوختش و گردید کباب😔
یه روز یه ماه نه چندسال
عزیز اون نیومد
جوون خوب و نازش
حالا دیگه #مفقوده
انگار که سرو و رعناش
از ابتدا نبوده
هر روز براش یه سال بود
با غصه میکشید آه😔
میگفت میاد یه روزی
فرزند خوبم از راه
جمعه دلش میگرفت
دعای ندبه میخوند
صدای گریه، زاریش
دل سنگ و می سوزوند😢😞
میگفت عزیز مادر
بگو به من کجایی
خیلی قشنگ میدونم
الان پیش خدایی
اون مادر منتظر
یه سال که رفت به مکه
گفت به خدا کو بچم
مجنونه یا تو فکه
رفت تو بقیع و داد زد
بچه من #مفقوده
سرباز فرزندتون
بوده یا نبوده؟؟
اسیره یا شهیده
جوونه یا پیر شده
بچم و سالم میخوام
اومدنش دیر شده
صبرم دیگه تمومه
بسه برام جدایی😭
بچم و سالم میخوام
عزیزکم کجایی؟
وقتی برگشت ایران
وقتی به خونه رسید
از پسر عزیزش
خبرهایی رو شنید
فرزند خوب و رعناش
دیگه به خونه اومد
سالم و دست نخورده
از زیر خاک در اومد
وقتی شعر تموم شد دیدم اشکام روی صورتم نشسته😭
همین موقع صدای زنگ در خونه بلند شد...
ادامه دارد...
قلم بانومینودری
#کپی_باذکرآی_دی_ڪانال_ونام_نویسنده_وگرنه_حرام_است
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #شصت_وپنجم
درب رو برای بهار باز کردم.
تا بهار این چهار طبقه بیاد بالا چند دقیقه ای طول میکشه رفتم صورتم رو بشورم که هم دعوام نکنه هم نگرانم نباشه😅🙈
بالاخره بهار پشت در نمایان شد.
مشکوکانه به صورتم نگاه کرد🤔
وگفت: گریه کردی؟
از ترسم سریع خودم رو لو دادم و گفتم : بخدا برای محسن نبود
این کتاب خوندم ( اشاره کردم به کتاب شعر محسن)
بهار : عه کتاب اتل متل عشق خون
من عاشق این کتابم حالا تو کدوم شعرش رو خوندی؟
_مادر #مفقودالاثر😢
بهار: میدونستی این شعر و خیلی از شعرهای این کتاب از روی واقعیته؟
_نه یعنی چی؟😢
بهار وایسا من برم شام بیارم تو سر سفره برام تعریف کن
بهار: باشه، شام چی گذاشتی؟
_سالاد ماکارانی😁
بهار میگم تو خبر داری تحویل پیکر شهید حججی چی شد؟😰
تو کانال های مجازی که هر روز یه چیزی میگن..
بهار: از شبکه خبر و یک باید اخبار رو پیگیری کنی
تا جایی که من میدونم دنبال تحویل پیکر هستن
_بهار بیا شام
خب حالا تعریف کن
بهار: ببین یه شهید #مفقودالاثر بوده
هیچ اثری ازش پیدا نمیشه
تا مامانش میره مکه تو کعبه میگه بچم باید صحیح و سالم برگرده
وقتی بر میگرده ایران دقیقا مثل خواسته اش بچه اش صحیح و سالم برمیگرده ایران
وقتی تو رفتی وسایل شام رو بیاری کتاب رو نگاه کردم دیدم #محسن بیشتر شعرهایی که از روی حقیقت نوشته شده رو علامت زده
اون شب با بهار یه عالمه حرف زدیم
بالاخره اول مهر شد و من و عطیه راهی مدرسه شدیم.
خبر شگفت آوری شنیدیم
ششم مهر #تشییع_پیکرشهیدحججی🌷 در تهران هست
قرار شده همه خانمها با هم بریم..
ادامه دارد...
قلم بانومینودری
#کپی_باذکرآی_دی_ڪانال_ونام_نویسنده_وگرنه_حرام_است
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
گفتیم: "چه شد یاد شهیدان؟"
گفتند:
"یک کوچه به نامشان نکردیم مگر؟!"
به شاعر این بیت بگویید، زمانه طوری است که همان یک #کوچه_شهید هم دریغ شد...
#صبحتون_شهدایی ☀️
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
✅شهیدی که بعد از شهادت شخصی را که منکر اهل بیت بود را برای نماز شب از خواب بیدار کرد‼️👇👇
#شهید_محمد_رضا_دهقان
مادرشهید:
یک مورد اتفاق افتاد که برای خودم نیز #عجیب بود و برای دیدنش نیز به شیراز رفتم. آن جوان را در یک یادواره ای که برای محمدرضا در شیراز گرفته بودند,دیدم. با اینکه دو ماه از اتفاقی که برایش افتاده بود, وقتی من را دید فقط گریه میکرد💔😞 او تعریف میکرد: که فردی 32 ساله هستم که تا پانزده سالگی بچهای پاک و طاهر بودم و قرآنخوان و نماز خوان و اهل مسجد بودم🙂 به سبب آشنایی با دوستان #ناباب از راه بهدر شدم و 17 سال خدا و ائمه را #منکر شدم و هیچ چیز را قبول نداشتم و هر گناهی که بگویید از من سر زده است😔
اسم من #مصطفی بود بعد از آنکه آن اتفاق برایم افتاد یک اسم عجیب و غریب برای خود گذاشتم و بعد از آن اتفاق حتی پدر و مادرم من را عاق کرده بودند و از خانه خود بیرون کرده بودند😞😞😞 یک شب نزدیک اذان صبح دیدم یک جوانی مرا صدا میزند 😳«حاج مصطفی پاشو وقت نماز است» من بلند شدم و نشستم و خیلی متعجب شدم و دوباره خوابیدم,😐دوباره آن پسر به خوابم آمد و گفت «حاج مصطفی پاشو یک ربع به اذان مانده, پاشو نماز بخوان»😊✋🏼 این را که گفت بلند شدم و چهرهاش به دلم نشست🙂❤️
10 روز در اینترنت دنبال این شخص بودم که بعد پیدایش کردم و با او آشنا شدم😍💔 آن جوان میگفت: محمدرضا آنقدر بر روی من اثر گذاشته که با همه آن دوستانم قطع رابطه کردم و از همه گناهانم توبه کردم و به خاطر توبهام و مالهای حرامی که کسب کرده بودم, تمام زندگیام را فروختم تا مالهای حرام از زندگیام بیرون برود👌💔 و حقوق ضایع شده را به صاحبانش بازگردانم و حتی برای جلب یک رضایت 4،5 بار به مازندران رفتم تا حق ضایع شده را بازگردانم.🙂
____
+ان شاءالله از این نگاه ها شهدا به ماهم بندازند😊
#شادےروح_شہـــــداصلوات🌺
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
#حدیث_روزانہ
🔹جوانی خدمٺ #امام_جواد_ع رسید و عرض کرد:
🔸 حالم خوب نیسٺ، از مردم خستہ شدم،تهمٺ،غیبٺ و... چہ کنم؟😞
بریده ام،نفسم در این بلاد بالا نمےآید
#امام_جواد_علیه_السلام_فرمود:
بہ سمٺ #حسین فرار کن!💔🕊
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯