#گمنام_وبی_صدا
🍂ترم های اول ورود به #دانشگاه به پیشنهاد یکی از بچه ها قرار شد یه گروه👥 تشکیل بدیم از بچه های مشتی و #بااخلاص و پای کار که کارای صلواتی🌸 برای بچه های دیگه انجام بدیم.
🍁مثلا واکس زدن پوتین👞 بچه ها، کارهای #خدماتی و نظافتی و... طوری که هیچکس شناخته نشه🚯 جلسه گرفتیم و چند تا #تیم تشکیل دادیم. هر تیم یه مسئول داشت و چند تا نیرو.
اسم کار رو گذاشتیم #ستاد جنگ های نامنظم با نفس
🍂هر تیم رو هم به اسم یه #شهید نام گذاری کردیم. هر کدوم از بچه ها به نیابت از یک شهید🌷 اتیکت اسم اون شهید بزرگوار رو به سینه میزدن🏵 اما با #چفیه صورتشون رو میبستن تا شناسایی نشن❌
🍁صبح خیلی زود یا آخرای شب، طوری که کسی #متوجه_نشه فعالیت خودشون رو انجام میدادن. #حسین_آقا فرمانده یکی از تیم ها شد که به اسم سردار شهید محمد حسین، عموی شهیدش🌷 نام گذاری شده بود...
🍂هدف🎯 از انجام این کارها #رفاه حال بچه های دانشگاه بود. عموما بعد یه روز طاقت فرسای آموزشی همه مثل #جنازه خودشون رو میرسوندن به تخت خواب😓 اما یه عده مشتی مثل #شهید، اگرچه خودشون خسته بودند، بجای استراحت، میرفتن پوتین گلی و خاکی دوستاشون رو واکس میزدن✨ و #سرویسا رو نظافت می کردن که بقیه اذیت نشن👌
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_مدافع_حرم
╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━🌼═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━🌸═━╯
هوالمحبوب
🕊رمان #هادےدلـــــہا
قسمت #بیست_ونهم
اولین جایی که باخود خانم یوسفی رفتیم خود مزار شهیدصفری تبار🇮🇷 بود
میان مزار شهدا تنها مزاری که سنگ قبر نداشت شهیدصفری تبار بود😢
_خانم صفری تبار چرا مزارشهیدتون سنگ مزار نداره؟😒
خانم صفری تبار:
_کمیلم قبل از شهادت خودش گفته بود شهید که شد مزارش سنگ نداشته باشه مثل #حضرت_زهرا مزارش خاکی باشه...
_الهی بمیرم😢.. فدای دلتون بشم
خانم صفری تبار آقاکمیل چطوری شهید شد؟
خانم صفری تبار:
_کمیلم تو عملیات مبارزه با #پژاک شهید شد...
اون شب آخر یعنی دوازدهم شهریور که باهم صحبت کردیم وبعداز خداحافظی که قطع کردم چند ساعت بعدش یه چند دقیقه ای داشتیم به هم پیام میدادیم،
گفتم 👈کمیل جان توروخدا مراقب خودت باش🙏😢
گفت:
_نگران نباش عزیزم.. رزمایش مختصره
گفت:
_خانم صورتم #سوخته بخاطرآفتاب اینجا،
گفتم :
اشکال نداره #دلت_نسوزه
گفت:
دل منم #سوخته عزیزم
قبل ازاینکه پیام آخرشو بخونم بین پیام دادن ها خوابم برد، ای کاش.. ای کاش ... ای کاش...ای کاش.. 😔خوابم نمیبرد وبیشتر باهاش حرف میزدم.
تویه عالم خواب دیدم..
یه #تابوتی هست وتوی تابوت یه #جنازه ایه که یه پارچه مشکی روش کشیدن وهیچ جای این جنازه مشخص نبود وفقط لب های جنازه مشخص بود.. باخودم گفتم چقدر آشناس!
چند نفراومدن این جنازه رو تشیع کنن ولی به جای #لااله_الالله میگفتن #یاامیرالمؤمنین یهو این جنازه با صدای بلند گفت: یاعلییییی😭
اونقدر با ابهت و محکم این جمله روگفت از شدت ترس پریدم.😥
گوشی رو برداشتم که به کمیل زنگ بزنم دیدم #خاموشه ساعت رونگاه👀کردم دیدم حدود ۴صبحه.
بعدنا که قضیه خوابم به گوش همرزمای کمیل رسید میگفتن:
_"خیلی جالبه! آخه فرمانده کمیل اینا یعنی شهید جعفر خانی که با کمیل اینا به شهادت رسید اسم عملیاتو گذاشته بودن #یاعلےبن_ابےطالب و کمیل هنگام شهادت ذکر #یاعلی رولبهاش بود...
_الهی بمییرم برای دلتون😭
خانم صفری تبار:
_خدانکنه عزیزدلم😊ان شاءالله عمرت سالها به دنیا باشه...میخواهید بریم دریا؟🌊اونجا با کمیلم خاطره قشنگی دارم😍...
_آرهه عالیهههههه😍😍
وقتی رسیدیم دریا خانم صفری تبار گفت:
_من و کمیل چند روزی میشد باهم عقد کرده بودیم،یادمه یه روز که کنار دریا رفته بودیم گفت:
_خانم جان یک #رازی رو باید بهت بگم
با تعجب گفتم چی؟😳
گفت:چند سال پیش که مجرد بودم یه خواب عجیب دیدم..
یه آقایی بامحاسن بلند وقد بلندکه چهره نورانی داشت اومد به خوابم دوتا وعده بهم داد که یکیش یادم نیس بهم گفت سال ۸۹/۹۰ دوتا اتفاق خیلی خوب واست میفته اولیش #ازدواجه ودومیش...
هرچقدر فکر میکرد دومیش یادش نمیومد ودائما فکر میکرد بهش.
۲۷بهمن سال ۸۹ ازدواج کردیم.. و۱۳شهریور ۹۰ به #شهادت 🌹🕊 رسید....
ادامہ دارد...
نام نویسنده ؛ بانو مینودری
#کپی_باذکرآی_دی_ڪانال_ونام_نویسنده_وگرنه_حرام_است
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯