🕊🍂🕊🍂🕊🍂
#مادرشهید
#بادمپایی_وسط_پادگان!
تفنگ خیلی دوست داشت هرچه پول تو جیبی جمع می کرد تفنگ می خرید. تا کلاس پنجم دبستان باید با او به مدرسه می رفتم و می ماندم تا مدرسه تمام شود و برگردانمش خانه. خیلی به من وابسته بود. بعد از دبیرستان، باید خدمت سربازی می رفت. اصلا دوست نداشت. به هر دری زد که محل خدمتش تغییر کند. در نهایت هم در پرند خدمت کرد. وقتی هم که خدمت رفت حرف گوش نمی داد. به جای پوتین با دمپایی در پادگان می گشت که با این کارها فرمانده اش را ناراحت می کرد. اگر قرار بود در برف پست دهد زنگ می زد خانه که من در برف نمی مانم. ما تماس می گرفتیم و خواهش می کردیم نگذارند در برف نگهبانی دهد. همین چیزها بود که باعث تعجبمان می شد وقتی می خواست سوریه برود.🌷
#شهیدمجیدقربانخانی
#سالروزولادت
و تولدت،
تنها بهانه ایست
که ما بدانیم
خداوند در این روز
فرشته ای آفرید
که بعد ها
بشود تنها دلخوشیمان ...🌱
#شهیدمجیدقربانخانی💞
#سالروز_ولادت
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
شَهید حُسین مُعِزغُلامے🇮🇷³¹⁵
#حر_مدافعان_حرم🕊 از دامان پاک تو و نان حلال پدر عباسی دیگر پرورش یافت... پسرت رفت تا دوباره قصه ی
مادر!
مرا ببخش اگر دیر آمدم
یک مشت استخوان شدنم
طول میکشید🥲😭😭😭💔
#شهیدمجیدقربانخانی
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
مادر!
مرا ببخش اگر دیر آمدم
یک مشت استخوان شدنم
طول میکشید😭😭😭💔
#شهیدمجیدقربانخانی
شب شهادت😭💔
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
"شهادت
داستانِ ماندگاریِ آنانیست ،
که دانستند دنیا جای ماندن نیست :)🕊❤️
.
#شهیدمجیدقربانخانی
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
سالروز شهادت ...
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
#بخش_اول_زندگی_نامه_شهید
نام: مجید قربانخانی
ولادت: 1369/05/30 (تهران)
شهادت: 1394/10/21 (سوریه/حلب/خانطومان)
▪️وضعیت تاهل: مجرد
▪️ملقب به : مجید بربری
▪️آخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
▪️سن شهادت: 25 ساله و تک پسر خانواده
▪️شغل شهید: مشغول به کار در بازار آهن و مشغول به کار در قهوه خونه اش
▪️خصوصیات شهید: داداش مجید از زمان بچگیشون پسری پرشیطنت و شر و شور و شوخ طبع بودن خوش خنده و مهربون در بزرگی هم شد لات مشتی و فوق العاده تعصبی محله یافت اباد تهران و خیلی دست به خیر کار خیر بودن درحدی که دل بچه ۲ ساله محلشون رو میخرید تا برسد افراد مسن
▪️وضعیت مالی شهید:وضعیت مالی شهید خوب بودن و یک زانتیا داشتن ویک نیسان که کنار پدرشون تو بازار آهن مشغول بودن ب کار
.
❣📌 لطفا جهت حمایت کانال و اطلاع رسانی این کانال به نام داداش مجید پست رو برای دوستانتون، کانال ها و گروه ها لطفا فوارد کنید ممنون از همراهی شما ممنونم از همراهیتون🌷
#شهیدمجیدقربانخانی
࿐༅🍃🌺🍃༅࿐
@shahidmajidghorbankhani
به وقت بازگشت...
#شهیدمجیدقربانخانی
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رقیه جان
بر سینه می زنم که مبادا درون آن
غیر رقیه خانه کند عشق دیگری
#شهیدمجیدقربانخانے
#کلامشهید
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
#بخش_اول_زندگی_نامه_شهید
نام: مجید قربانخانی
ولادت: 1369/05/30 (تهران)
شهادت: 1394/10/21 (سوریه/حلب/خانطومان)
▪️وضعیت تاهل: مجرد
▪️ملقب به : مجید بربری
▪️آخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
▪️سن شهادت: 25 ساله و تک پسر خانواده
▪️شغل شهید: مشغول به کار در بازار آهن و مشغول به کار در قهوه خونه اش
▪️خصوصیات شهید: داداش مجید از زمان بچگیشون پسری پرشیطنت و شر و شور و شوخ طبع بودن خوش خنده و مهربون در بزرگی هم شد لات مشتی و فوق العاده تعصبی محله یافت اباد تهران و خیلی دست به خیر کار خیر بودن درحدی که دل بچه ۲ ساله محلشون رو میخرید تا برسد افراد مسن
▪️وضعیت مالی شهید:وضعیت مالی شهید خوب بودن و یک زانتیا داشتن ویک نیسان که کنار پدرشون تو بازار آهن مشغول بودن ب کار
.
❣📌 لطفا جهت حمایت کانال و اطلاع رسانی این کانال به نام داداش مجید پست رو برای دوستانتون، کانال ها و گروه ها لطفا فوارد کنید ممنون از همراهی شما ممنونم از همراهیتون🌷
#شهیدمجیدقربانخانی
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
حضور مادران شهدای مدافع حرم به نیابت از فرزندان شهیدشان پای صندوقهای رای گیری چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران
#شهیدمجیدقربانخانی
#شهیدحسین_معزغلامی
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
هدایت شده از 「 دلـدادهـِ شهدا 」
حکایت تحول #شهیدمجیدقربانخانی
🔵ماجرای بچه های بسیج و قهوه خانه و شهید مرتضی کریمی🔵
داداش مجید قهوه خانه اش محل رفت و آمد همه جماعتی بود و گاهی بچه های بسیج برای یافتن یک خلافکار می دانستند که قهوه خانه داداش مجید بهترین جا برای دستگیری یک نفر است.
بچه های بسیج کم کم پایشان به قهوهخانه داداش مجید باز شد و در آن جا برو بیایی پیدا کرده بودند و با او رفیق شده بودند. داداش مجید هم کم کم با آنها هم صحبت و دوست شد و با املت و چای رایگان از آنها پذیرایی میکرد.
یک شب که یکی از بسیجی ها به نام مرتضی کریمی به سفره خانه داداش میره و اونشب از داداش مجید دعوت میکنه به هیئتشون میگه داداش یه شب هم بیا هیئت ما مهمونمون باش، داداش مجید قبول میکنه و میره هیئت و مداح هم خود آقا مرتضی بودن و شروع میکند به خواندن مداحی از سوریه از حرم عمه جان زینب از تکفیکری ها و داداش مجید همان جا بود که متوجه میشود در جنگی نابرابر برای هتک حرمت حرم حضرت زینب سلام الله علیها در سوریه در جریان است و مدافعین حرم چه نقش مهم و اساسی در دفاع از حرم و مردم بی گناه سوریه داشته اند. چنان اشک میریزد و گریه میکند که ازهوش میرود دوستانش اب روی صورتش میپاشن ک کمی حالش بهتر شود و همچنان گریه میکند میگوید مگر من مرده ام که به حرم حضرت زینب حمله کنند و اونجا بود ک تصمیم گرفت مدافع شود
#شب_شهادت
@deeldadeh_shohada