eitaa logo
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
2.4هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
188 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃عطر‌نسیم سحر ، آرام در اتاق رقص میکند و جلوه بخش لبخند همیشگی ات میشود . مانند هرروز با قامت چهارشانه ، لابلای لباس ایثار سیر می کنی ؛ گشتی در محوطه‌ ی میزنی و پا در مسیر می گذاری . . 🍃قاب عکست میهمان خانه ها شده . تویی که تکامل سیر نجابت بودی . تویی که را هنوز هم لابلای قاب چشمانت پنهان کرده ای . تورا یادمان هست . تویی که مبتلا به درمان بودی و میان تلخند های خشک زمینیان ، تبسمت آراسته به رنگ بود . . 🍃از چه بگویم ؟ شاید از بی قراری قلم در تکاپوی وصفت . می گویم از روزی که طلوعت رنگ به آسمان بخشید ، تا شبانگهی که با غروبت ، مأمن روحمان شدی . . 🍃می نویسم از دل عاشقت که در تب و تاب می‌تپید . می نویسم از چشم های بخشنده ات ، که در آخر سهم یک جهان شد . می نویسم از . دلتنگی دنیایی ، که لحظه لحظه وجودت را بر تن خود حک کرده و هر روز به خاطراتت رنگی دوباره می بخشد . . 🍃گاهی ، خاطره ای ، لای خم کوچه ، پشت همین در ، میان پنجره هایی که از انتظار دیدنت ، و شکننده شده اند . . 🍃می نویسم و اینهمه را ، قلم با خون دل نقش می کند ؛اما به هر حال ما هنوز هم یادمان هست ؛ توهم یادت باشد ... . . ✍️نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📆تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ . 📆تاریخ شهادت: ۴ آذر ۱۳۹۴ ، حلب (روی مزار : ۵ آذر ۱۳۹۴) . 📆تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۳۹۹ . 🥀مزار : امام زاده شاهزاده حسین قزوین . @SHAHID_MOEZEGHOLAMI
یه جوری خوب باش که وقتی دیدنت بگن : این زمیني نیست قطعا میشه.. مثل ♥️ ---❁•°🏴🕊️🏴•°❁--- @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ---❁•°🏴🕊️🏴•°❁---
وقتی درونت پاڪ باشد؛ خـدا چـ‌هره ات را گیـرا میڪند و این گیرایی نَ از زیبـایی است نَ از جـوانی این گیرایی بخاطر نورایمانی است، ڪه در ظاهر هم نمایان میشود🌷 ان شاالله شهید بزرگوار دستگیرمون باشن ☺️ ---❁•°🍂🕊️🍂•°❁--- @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ---❁•°🍂🕊️🍂•°❁---
🌷اعتماد کن تکیه کن به شهدا شهدا تکیه شان به خداست اصلا کنار گل بنشینی بوی گل می گیری... پس بسم الله... روزهایت را گلستان کن در جوارشهدا... ---❁•°🍂🕊️🍂•°❁--- @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ---❁•°🍂🕊️🍂•°❁---
بچه ها..! یه جوری تویِ جامعه راه برید..؛ که همه بگن این بویِ امام زمان میده..! اگه بگی چی شد که شهیدا شهید شدن؟ میگم یه روده راست تو شِکَمِشون بود راست میگفتن امام زمان دوسِت داریم. بیاید راست بگیم که امام زمان(عج) رو دوست داریم... 🌱 🌸 🙃 🕊️💔 ---❁•°❄️🕊️❄️•°❁--- @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ---❁•°❄️🕊️❄️•°❁---
یه جوری خوب باش که وقتی دیدنت بگن : این زمیني نیست قطعا میشه.. مثه ♥️ https://eitaa.com/shahid_moezegholami
🌷اعتماد کن تکیه کن به شهدا شهدا تکیه شان به خداست اصلا کنار گل بنشینی بوی گل می گیری... پس بسم الله... روزهایت را گلستان کن در جوارشهدا... https://eitaa.com/shahid_moezegholami
کاری کن ای_شهید گاهی نمیدانم در گردو غبار این دنیا چه کنم 😔 مرا جدا کن از زمین دستم را بگیر https://eitaa.com/shahid_moezegholami
وقتی درونت پاڪ باشد؛ خـدا چـ‌هره ات را گیـرا میڪند و این گیرایی نَ از زیبـایی است نَ از جـوانی این گیرایی بخاطر نورایمانی است، ڪه در ظاهر هم نمایان میشود🌷 ان شاالله شهید بزرگوار دستگیرمون باشن ☺️ https://eitaa.com/shahid_moezegholami
تــــو خندیدی و چشمانت ز یادم بُـــــرد رفتن را من از لبخنـــــدت آموختم ز این دنیــا گذشتن را ... https://eitaa.com/shahid_moezegholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐استاد تخریب و انفجارات درکشور💐 سرهنگ پاسدار ولایت شهید مدافع حرم محمد حسین بشیری دل را قرار نیست مگر در کنار تو کاین سان کشد به سوی تو منزل به منزلم آخرین وصیت ۲۲آبانماه۹۵ http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔همیشه بیاد خواهم داشت اگر با آرامش و امنیتی دلنشین در کانون گرم خانواده روزها را سپری می سازم همه را مدیون خون سرخ شما هستم و مادران صبورتان آری رفیق همیشه قلب مادر شهید زودتر شهید میشود😔 التماس دعا✋ https://eitaa.com/shahid_moezegholami
☘﷽☘ بیایید وقتی گناه کردیم نگوییم جوانیم،به جوانی عده ای بر میخورد ... 😔 یادشهداباصلوات https://eitaa.com/shahid_moezegholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شهید که بشوی😢😍 🌱چراغی میشوی به راه در راه مونده ها. 🌱خوشا بحال اونایی که شهید میشن. 🌹شهید مدافع حرم رسول خلیلی🌹 🌱یکی از راههاش اینه که رفیق بشی با امام زمان علیه السلام. 🌱دعا میکنم شهید یا شهیده بعدی شما باشید. https://eitaa.com/shahid_moezegholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🌹🌱]• گویـے خُدا لبخندشان را برایِ شھادت گلچین کرده🌱'(: راز آن لبخند چیست؟! آیا صاحب تمام لبخندها مثل شما کوچ مـےکنند؟!💔 🌸⚡️ https://eitaa.com/shahid_moezegholami
تولد یک سالگی محمد قاسم بود. با هم برای خرید بیرون رفتیم؛ داخل پاساژی شدیم و وسایل جشن رو خریدیم. بعد از خرید وسایل جشن، با حالتی پر از یقین گفت:سال دیگه وسایل تولد محمدقاسم رو از همینجا بخر؛ من دیگه نیستم!! امروز، هشت سال از آن روز می گذرد...🌹🏴🌹 تا کی بنگارم غم بی طاقتی ام را ای برده مرا طاقت ایام، کجایی...؟!🏴 🌹 🕊 راوی همسر شهید https://eitaa.com/shahid_moezegholami
مادر شهید می گوید:هر وقت حسین به سوریه می‌رفت دست به دامن یک شهید می‌شدم بار اول متوسل به شهید آقامحمودرضا بیضایی شدم که حسین سالم بیاید. بار دوم متوسل به شهید آقا جواد الله کرم شدم و حسین سالم بیاید و نذرم در هر بار ادا می‌کردم. بار آخر شهید سجاد زبرجدی را انتخاب کردم که حسین سالم برگرده شله‌زرد بپزم و به نیت ایشان پخش‌کنم. چند شب قبل از شهادت حسین خواب دیدم شهید سجاد زبرجدی در عالم رؤیا به من گفت «نذرت قبول‌شده ادا کن.» نذر من قبول نشد چون حسین از من مستجاب‌الدعوه‌تر بود؛ و شهید سجاد زبرجدی در اصل بشارت شهادت حسین رو داده بود. https://eitaa.com/shahid_moezegholami
شهید بزرگوار بارها می‌فرمودند کارها فقط باید به رضایت خداوند متعال باشد https://eitaa.com/shahid_moezegholami
شهیدان را شهیدان می شناسند صحبت های بشیری در وصف شهید محسن فانوسی سالروز شهادت شهید فانوسی https://eitaa.com/shahid_moezegholami
گلـــزار ڪُند عــِشــقــَت آن شــــوره‌ے خاڪے را...❤️ https://eitaa.com/shahid_moezegholami
‍ 🌸🌷خاطره ای از زبان شهید حسین معز غلامی 🌸🌷 بسم الله الرحمن الرحیم اولین دیدارمون روز عملیات آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با سلاح و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره روز پر تلاطمی بود ما جلو بودیم به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم. وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده سر دوراهی. تا مارو دید گفت کجا میری داداش؟ گفتم میریم سمت خان طومان گفت میشه منم ببرید؟ گفتم بچه ی کجایی؟گفت من عملیاتی ام.گذاشتنم مهابرات.فهمیدم عملیاته و بچه ها دارن اون جلو عرق میریزن و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم. بهش گفتم مسئولتون اذیتت نکنه. گفت مهم نیست حالا شما منو ببرید یه کمکی بهتون کنم گفتیم پس بشین تو ماشین عقب تویوتا هم نزدیک ده تا سوری نشستن و رفتیم تو راه تیراندازی زیادی بود رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یه موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گوله تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمیشد تکون بخوریم. تو اون شرایط با فریاد گفتم داداش اسمت چیه؟ گفت علی.گفتم بچه هم داری؟ گفت إره اسمش امیره. گفتم پس ابوامیر صدات میکنیم.خیلی هم خوشحال شد ظهر شد و وقت نماز زیر گوله خمپاره و قناصه و تیربار دشمن یه نماز با پوتین و تیمم و نشسته ی مشتی خوندیم هممون تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون بصورت معجزه آسا تیر خورد از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و الانم سالمه.ولی خداروشکر تلفات دیگه ای ندادیم شب که شد هوا خیلی سرد بود. روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت. مه همه جارو گرفته بود یه ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دونفر بود.سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری حدودا سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجراور بود گفتیم نشست تو ماشین به علی گفتم تو هم برو هر دوساعت جابجا میکنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یه بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازم گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح. دیگه دوسه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم. اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی چند شب علی رفت توی اتاق دوربین از اونجا آتیش رو هدایت میکرد بعد چند شب اومد گفت إقا من از یجا موندن تنفر دارم نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم با صحبت حلش کرد خلاصه و دوباره با هم میرفتیم تو خط یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا گفت نه. من برا شهادت نیومدم.اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر😔 گفت خیلی دلم براش تنگ شده تازه زبون باز کرده دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فدا کاری بود. دم از خستگی نمیزد یه بار بهم گفت فلانی چرا انقد لباسات کثیفه. گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم به زور لباسامو دراورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون خیلی شرمنده ش شدم اون روز تا یه مدت هم باهم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی میگشتن دنبال نیروی جوون ما دوتا رو درخواست دادن که بریم برای کار گشتی شناسایی خوشحال بودیم جفتمون که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود. یه شب اومد پیشمون دیدم لباساش تا کمر گلی شده فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی پوتینشم داغون شده بود بهم گفت هروقت رفتی شهر یه پوتین خوب برام بخر پولشو میدم بعد دوروز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروش ئ پوتیناش همه چینی بود و نگرفتم خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتینای پشتیبانی بدش میومد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم) https://eitaa.com/shahid_moezegholami
مادر شهید می گوید:هر وقت حسین به سوریه می‌رفت دست به دامن یک شهید می‌شدم بار اول متوسل به شهید آقامحمودرضا بیضایی شدم که حسین سالم بیاید. بار دوم متوسل به شهید آقا جواد الله کرم شدم و حسین سالم بیاید و نذرم در هر بار ادا می‌کردم. بار آخر شهید سجاد زبرجدی را انتخاب کردم که حسین سالم برگرده شله‌زرد بپزم و به نیت ایشان پخش‌کنم. چند شب قبل از شهادت حسین خواب دیدم شهید سجاد زبرجدی در عالم رؤیا به من گفت «نذرت قبول‌شده ادا کن.» نذر من قبول نشد چون حسین از من مستجاب‌الدعوه‌تر بود؛ و شهید سجاد زبرجدی در اصل بشارت شهادت حسین رو داده بود. https://eitaa.com/shahid_moezegholami
مزار مطهر و شریف او اینک جاییست که در آنجا نمازش را اقامه میداشته است... داداش عزیزم در قنوتت چه دعایی کردی چه رازیست در اینگونه عاقبت بخیر شدن؟ شهید مدافع حرم سرهنگ پاسدار ولایت استاد تخریب و انفجارات در کشور محمد حسین بشیری https://eitaa.com/shahid_moezegholami
قصه ای با تو آغاز شد که پایان نگرفت ... 🌹 https://eitaa.com/shahid_moezegholami