eitaa logo
شهید محمد بِلباسی
564 دنبال‌کننده
640 عکس
194 ویدیو
6 فایل
✍️آخرت خود رابه دنیای فانی نفروشید،کمک به مستمندان ومحرومین رافراموش نکنید درعرصه های اجتماعی،فرهنگی وسیاسی حضورفعال داشته باشید. 🌸ولادت زمینے:57/12/09 🍃ولادت آسمانے:95/2/17 🌷محل شهادت:سوریه،خانطومان ادمین @ahmadsalehinejhad تبادل @khademshohadaian
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭😭😘⭕️ این طرز تفکر شهید همت ها، باعث پیروزی در جنگ شد... فقط و فقط تکلیف تکلیف تکلیف...😍😭😭 @shahid_mohammad_belbasi
نوری که از چهره آن می بارد مرا به یاد خورشید عالم تاب انداخت ... آری خورشید و ماه شما شهدایید.....😢❤️ شهید مدافع حرم محمد بلباسی😘 🌺 🌹@shahid_mohammad_belbasi🌹
😭🌹به یاد شهید مدافع حرم حاج محمد بلباسی 🌹😭 😘 😍 🌺@shahid_mohammad_belbasi🌺
خدایا دلم از این نماز های عاشقانه می‌خواد که فقط من باشم و تو ...😘 حاج محمد بلباسی😘 @shahid_mohammad_belbasi ‌‌‌‌‌‌‌❀••••❈✿🌹✿❈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(زندگینامه و سیره عملی شهید محمد بلباسی) مسئله مالی💸 برای همسرم پیش آمده بود و در گذران امور خانه🏠 دچار مشکل شده بودیم ولی نمیخواستیم به کسی بگوییم یا در خواست کمک کنیم .🆘 نمیدانم از کجا ولی داداش محمد فهمیده بود🤨. همیشه حواسش به همه بود . وقتی فهمیدم او در جریان است . با خیال راحت درد دل هایم را برایش گفتم.🗣 سعی کرد آرامم🙂کند اما معلوم بود در دل غصه😭😢 مرا میخورد. خانواده پر جمعیتی👨‍👩‍👧‍👦 داشتیم پسرم صادق هر سال ماه رمضان برای تبلیغ به مازندران آمد و با خانواده اش👨‍👩‍👧 در خانه ما ساکن می شد به غیر از ایام تابستان ☀️🌈ها که هوای قم غیر قابل تحمل میشد⚡️☀️💥🔥 باز ما برای پذیرایی پسرم در شمال بودیم این طور وقت ها که سرهمه اعضای خانواده جمع میشد محمد و محبوبه با بچه ها برای دیدن صادق🙋‍♂و اهل و عیالش به ما سر میزدند کلی میگفتیم و میخندیدیم😂همیشه وقت رفتن تا در همراهی شان میکردم . 👋 ادامه‌ دارد ..... @shahid_mohammad_belbasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا‌...🖐🏻 حواسمون‌باشہ..🌱 یڪ‌قرن‌دیگہ‌هم‌داره‌تموم‌میشہ..🙃 اما..☝️🏻 یہ‌آقایے‌هنوز‌نیومده..🥺 یعنے‌یڪ‌قرن‌دیگہ گذشتہ‌..💛 اما‌.. هنوز‌زمین‌مهیاے‌آمدنش‌نیست..💔😔 مشکل‌میدونے‌چیہ‌..؟ گناهای‌ماست..🥺💔 اگہ‌من‌و‌شما‌یڪ‌گناه‌رو‌بزاریم‌کنار‌..🙃 هریک‌ماه‌یک‌گناه‌چہ‌کوچیک‌چہ‌بزرگ‌بذاریم‌کنار‌..😌 امام‌و‌مولامون‌میان..🌱🥺 زمین‌مهیای‌آمدنش‌میشہ..😍❤️ @shahid_mohammad_belbasi
| اللهم عجل لولیک ... 🔻 جمعه باز می اید و خبری از تو نیست !! چند جمعه را به امید امدنت در جمعه ای دیگر سر کنم شاید که تو بیایی و غم از دل جهان بزدایی؟!! 🌷 @shahid_mohammad_belbasi
( زندگینامه و سیره عملی شهید محمد بلباسی) یک بار موقع برگشت🏠 به داخل خانه دوتا کارتن بزرگ زیر پله ها 🛤دیدم انها را باز کردم پر بود از مولاد خوراکی🥝🍉 گوشت 🥩و مرغی🐓 که هر یک دانه اش به اندازه دو مرغ🐔🐔 معمولی وزن داشت ، فهمیدم کار محمد❤️ است زنگ📞☎️ زدم و گفتم و محمد جان وسایلتون رو زیر پله های خونه ما جا گذاشتین.😧 گفت آره ولی اونا مال ما نیست🤔 برای شما آوردم.🙂 گفتم این چه کاری بود کردی من فقط باهات درددل کردم اصلا انتظار کمک 👨‍🏭نداشتم. گفت من که اینو برای شما نیاوردم اینها برای آقا صادقه ما باید حق روحانیت 🕋و طلبه هارو ادا کنیم همین که شما به جای ما ازشون پذیرایی🍺🍪 میکنین جای تشکر دارد . با این حرف ها میخواست به من سخت نگذرد بعد از آن هر بار که می آمد به بهانه آقا صادق دست پر بود🍛🥓🥞🥚🥔 ادامه دارد ..... @shahid_mohammad_belbasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بھــم‌گفـت :🙃💫 ‌به‌کوچیکے گنـاه‌نگاه‌نکـن، به‌بزرگیِ‌کسے نگاه‌کن‌ کہ ازش‌نافرمانـےکردی ! @shahid_mohammad_belbasi
🔹من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کند، خیلی چیزها را از دست می دهد. چشم گنهکار لایق نیست... 🌹مدافع حرم شهید هادی ذوالفقاری کانال شهید حاج محمد بلباسی @shahid_mohammad_belbasi
(زندگینامه و سیره عملی شهید محمد بلباسی) تا وقتی که بود برای بچه ها کم نمی گذاشت. چند بار برای شان تولد گرفتیم اینجور وقت ها تمام خرید ها را خودش انجام می داد و من اصلاً دخالت نمیکردم. جشن تکلیف فاطمه را مفصل برگزار کردیم. از برادرش خواست برای شصت و هفتاد نفر فلافل آماده کند. ذرت بو داده و میوه فراوان تدارک دیدیم. کیک را به شکل سجاده و تسبیح سفارش دادیم. در گوشه گوشه خانه کوچک ما مهمان نشسته بود. هر کسی که تزیینات روی دیوار را می دید می پرسید: ((اینها را آقا محمد تزیین کرده؟)) از بس قرینه و تمیز آذین بسته بود همه می دانستند هنر دست اوست. دخترم را فاطمه طلا صدا میکرد. خیلی روی حجابش سخت گیر نبود موقعی که با اصرار فاطمه برایش چادر گرفتیم گفت: (دیگه باید سفت و سخت پایه چادرت بایستی!)) وقتی فاطمه کوچک بود فقط آقا محمد تعریف لجبازی بزرگتر که شد اگر پسر ها سر به سرش می گذاشتند آنها را دعوا میکرد ولی فاطمه را نه. در شیوه تربیتی اش نوآوری و خلاقیت داشت مثلاً می خواست چیزی را به او تذکر دهد روی یک کاغذ می‌نوشت و صبح که می خواست به اداره برود کنار بالشت فاطمه می گذاشت مثلاً می‌نوشت ((فاطمه جون احترام بزرگترها فراموش نشه)) با این کار هم حرمت پدر و دختری شکسته نمیشد همه حواس فاطمه جمع میشد که باید مراقب چه چیزهایی باشد. حتی یک بار نشد از در خانواده شود و پکر باشد. با این که تمام مشغله های بیرون از خانه اش را خبر داشتم ولی باز هم برای بچه ها وقت میگذاشت و با آنها بازی می کرد. وقتی سه تا یک جا جمع شدند در خانه صدا به صدا نمی رسید مدام در حال بالا رفتن از سر و کول هم بودند شاید من سر بچه ها داد میزدم و عصبانی میشدم ولی او نه! میگفت: ((چیکارشون داری؟)) گاهی حسن را روی یک پا می نشاند و فاطمه را روی پای دیگرش و مهدی را روی شانه هایش سوار می کرد. بعد با همین وضعیت غذا میخورد. بعضی اوقات سه ساعت مهدی را روی پایش می گذاشت لالایی می خواند و قصه میگفت. چند باری هست زودتر از مهدی خوابش می برد.😴😴 البته نسبت به پدر مادرش هم هم همین توجه را داشت. قصه مراقب محمد از پدرش در زمان بیماری شنیدنی است.....👂👂 ادامه دارد........‌ @shahid_mohammad_belbasi
♥️❤️ گرچہ با ماسڪ تماشاے رُخش ممکن نیست غم مخور دل! ڪہ پسِ ابر نمےماند ماه... @shahid_mohammad_belbasi
( زندگینامه و سیره عملی شهید محمد بلباسی) در آسور یادواره شهدا داشتیم.اصرار🙏داشت من هم حتما باشم وصحبت🗣کنم.گفتم :(محمد جان آنجا مردها🧔🏻🧔🏻هستن وحرف زدن برام سخته🤷🏻‍♂️! بالاخره راضی ام کرد وباهم راه افتادیم🚶🏻‍♂️پشت فرمان نشست🚗چشمان 👀خسته اش 🙇🏻‍♂️را از آینه جلو میدیدم.آنقدر خواب آلود 😴بود که بعید میدانستم که صحیح وسالم به آسور برسیم. به محبوبه گفتم:(حالا واجب بود بااین وضعیت بریم). محبوبه خندید😀وگفت:(زن عمو محمد همیشه ما رو همین طوری این طرف اون طرف میبره چشماش 👀هیچ وقت از خواب😴 سیر نمیشه🍕نمیشه میریم دیگه🚗پناه برخدا🕋.) راه حلی به ذهنم 🧠رسید . از خود قائم شهر که سوار ماشین 🚗🚗شدیم و در را بستیم شروع کردم به گفتن🗣حرف ها و خاطرات سردار👮🏻‍♂️ شهیدم ححتی به تکراری هایم رحم🗡🗡نکردم وهمه ریزو درشت آن سال هارا برایش گفتم میدانستم وقتی حرف عمو👱‍♂️ وخصلت هایش به میان بیاید شش دانگ حواسش را جمع میکند دیگر خودم خسته 🙇🏻‍♂️ شده بودم که دیدم چشمان محمد برای لحظه ای روی هم رفت گفتم:( محمد جان دارم از عمو صحبت میکنم گوش👂 میدی؟) از خواب پرید و گفت :( آره آره زن عمو گوش میدهم👂) با آن حالش😷تا آخر یادواره سریا ایستاد🕴حتی در آن شرایط هم حواسش به پدر👨🏻‍🦳بیمارش 🤒 هم بود.. @shahid_mohammad_belbasi
😘خیر مقدم عرض میکنیم به اعضای جدید کانالمون😘 انشالله حاج محمد بلباسی رو بشناسین و باهاش رفیق بشین 😊 از طرف : خادم کانال 😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سَر جُدا 🎙 روایتی از راز تولد در كربلا و امانت حضرت زهرا(س) به مادر شهید 📌۱۷ اسفند ماه ؛ سالروز شهادت سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت | @shahid_mohammad_belbasi
۱۷ اسفند سالروز آسمانی شدن سردار رشید اسلام، چشم مجنون، سردار خیبر، شهید حاج محمد ابراهیم همت گرامی باد. شهید همت هر وقت‌ می خواست‌ برای بچه‌ها یادگاری بنویسه مینوشت: "من کان لله،کان الله له" هرکی با خدا باشہ خدا با اوست... @shahid_mohammad_belbasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقای سایبری! رفقای جنگ نرم! رفقای فضای مجازی! اینو بهتون بگم که اگه میخواید توی این فضا کار کنید و حرکت کنید، این رو بدونید و بفهمید که نمیتونید حرکت کنید، نمیتونید گردان پشت سر خودتون رو عبور بدید مگر اینکه این راه رو یه بار رفته باشید، مگر اینکه یه بار از میدون مین‌های نفْس‌تون عبور کرده باشید، مگر اینکه یه بار خودتون رو از تمام حب و بغض‌های غیر خدایی خالی کرده باشید، تا بتونید یه عده رو با خدا رفیق کنید! @shahid_mohammad_belbasi
(زندگی نامه و سیره عملی شهید محمد بلباسی ) مسئولیت پذیرش زائران راهیان نور👨‍👦در سال ۹۴ با من و یکی از دوستانم بود . 🙂 اولین بار1️⃣ بود که در این جایگاه قرار می گرفتم . ساعت🕗 ورود کاروان به اردوگاه⛺️ از شش6️⃣ غروب تا ده🔟 ، یازده شب1️⃣1️⃣ مقرر شده بود بعداز آن ، کاری برای انجام دادن نداشتیم 😟 تا هفت صبح که ماشین ها🚌🚗 یا برای بازدید به منطقه🤗 می رفتند ، یا خداحافظی👋 می کردند و به سمت مازندران🏔🏝 راه می افتادند . این فرآیند در نهایت تا هشت صبح8️⃣ طول می کشید و بعد از آن ما برای خواب🛌 و استراحت😴 فرصت کافی داشتیم روز اول موقع تقسیم وظایف👮‍♂️، آقای بلباسی❤️ حضور داشت. به همه توصیه های لازم را کرد و به من که رسید ، گفت: 🤨«علیرضا صبح که همه کاروان ها رفتن ، آزادی تا ساعت یازده1️⃣1️⃣ استراحت کنی 🛏، بیدار که شدی اطراف اتاق🏠 پذیرش رو تمیز کن من هم اطراف اتاق فرماندهی🇮🇷🇮🇷 رو مرتب میکنم 🙂.» روزهای اول کارم بود و به زمان🕰 نیاز داشتم تا ساعت🕝 خوابم را طبق برنامه ی فرمانده💂‍♂️ تنظیم کنم. برای همین صبح 🌈☀️روز بعد ، بیشتر از ساعت یازده1️⃣1️⃣ خوابیدم💤 . مثل این که مرا به تخت چسبانده🛌 بودند . نای بیدار شدن نداشتم 😓. باید سر و صورتم را می شستم 😣و بعد از خوردن صبحانه🍳 به کارهایم می رسیدم. لباس خاکی رنگ خادمی🧥 را پوشیدم و (( آرم خادم الشهدا❤️💚)) را به سینه ام چسباندم . ادامه دارد .... @shahid_mohammad_belbasi
*💖* اگه به خاطر خدا ؛ از دنیا دل کندی اونوقت میتونی ♡شهید♡ شی🙂 ❁•ڪاش‌‌نفسمون‌میذاشتـــــ ❁•یہ‌جورۍزندگۍمی‌ڪردیمـ... ❁•ڪه‌سال‌دیگہ‌همین‌موقعــ↓ ❁•بہ‌مـادرامون‌میگفتنـ... مـادر‌شهید :)🙂🌿 @shahid_mohammad_belbasi
وقتی عقل عاشق شود .. عاشق عاقل میشود... آنگاه ♥️شهید♥️ میشوی @shahid_mohammad_belbasi