کوچه، تنها، غریب، دشمن، آتش....
امان از تکرار این روضهی بیپایان!🥀🥀
محمد حسین عزیزم؛
نمی دانم برای چندمین بار صحنهی شهادت مادرمان زهرا سلام الله علیه را در ذهنت مجسم کردی و قلبت آتش گرفت، سینه ات به درد آمد که رزقت شد شهادت در همان روز!🥀
عزیز برادرم؛
نمیدانم زیر لب در آن سیاهی شب، در آن کوچهی خلوت زیر لب چه نجوا میکردی با حضرت مادر و چند بار به التماس خواندی
«چادرت را بتکان روزی ما را بفرست» که اینچنین در راهش اربا اربا شدی.🥀
محمد حسین جان؛
تو به ما فهماندی ؛ کسی که تاروپود وجودش به غم #فاطمیه گره خورده باشد این چنین مزد میگیرد و تو چه خوب با شهادتت؛ تصویری مجسم از #فاطمیه برایمان ساختی. 🥀
عزیزِ خواهر؛
چه خوب آموختی درس ولایت مداری را از مادر و همچون او در آتش خشم و عداوت دشمن سوختی. 🥀
پناهِ خواهر؛
دوباره #فاطمیه است و غمت اگر چه سنگین، اما روشنی راه ماست.
برایمان دعا کن تا مثل تو چادر مادر را
در این هیاهوی زمانه رها نکنیم و گم نشویم.🥀
قصهی گلستان هفتم پایان ندارد ...🥀
تقدیم با احترام به شهید والا مقام
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#شهید_فاطمیه
#شهادت
#دلنوشته_خواهرانه
سمانه قائینی