eitaa logo
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
491 ویدیو
71 فایل
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 کانال رسمی سرلشکرپاسدار شهیدالقدس محمدرضا زاهدی ولادت: ۱۳۴۰/۶/۱ شهادت: ۱۳ فروردین ۱۴٠۳ | درپی حملهٔ هوایی رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق ارتباط با خادمین کانال: @M_ali_ekhlasi @MohammadMahdiZahedi تبلیغات: @ArEf_ZaHeDi
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌺 روشنای خانه 4⃣ #قسمت_چهارم به دخترت بگو این عکس بابا بزرگته! 🌖 شب آخر هم هر دفعه که می‌پرسیدم عمو
🌺 روشنای خانه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان عروس‌شان، خانم زاهدی (همسر آقا محمد مهدی) 5⃣ (قسمت آخر) شبکه خبر، نام عمو را زیرنویس کرد. 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌺 روشنای خانه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان عروس‌شان، خانم زاهدی (همسر آقا محمد مهدی) 5⃣ #قسمت_پنجم
🌺 روشنای خانه 5⃣ (قسمت آخر) شبکه خبر، نام عمو را زیرنویس کرد. 🔺 من یک لحظه جا خوردم. گفتم: «خب بابا که به سوریه نمی‌رود، ایشان قرار است به لبنان برود. این قضیه هم مثل قضایای قبلی است، برای بابا نگران نباش.» همسرم دائم راه می‌رفت و نگران بود. آن لحظه هم نمی‌خواست حرفی بزند، و رعایت حال من را می کرد؛ دائم سر گوشی‌همراهش می‌رفت و تا دم اذان بی‌قرار بود. 📣 وقت افطار، آب جوش ریختم و خرما را بر سر سفره آوردم. او را صدا زدم و گفتم: «بیا بنشین، چیزی نیست. بابات اونجا کاری نداشت که برود. نگران نباش.» ☕️ همسرم نشست سر میز، استکان را برمی داشت ولی دوباره می‌گذاشت روی میز و می‌رفت سر گوشی. تلفنش هم دائم زنگ می‌خورد؛ چون تا این خبرها می‌رسید، همه اقوام به اولین کسی که زنگ می‌زدند و حال عمو را جویا می شدند، ایشان بود. همسرم هم جواب تماس ها را نمی‌داد و از من هم می‌خواست که جواب ندهم. 📞 چند دقیقه بعد مادرش تماس گرفتند. من جواب دادم. با لحنى مضطرب گفتند: «مهدی هست؟» گفتم: «بله» و گوشی را به همسرم دادم. صحبت‌هایی با هم کردند و احتمال دادند که شهادت عمو اتفاق افتاده است. 🥀 یکهو همسرم رفت سر گوشی‌اش و گفت: «اومد بالا! اسمش اومد بالا!» رنگش مثل گچ سفید شده بود. گفتم «چی؟» هیچی نمی گفت! گوشی را از دستش گرفتم و گفتم: «چی رو میگی؟» نگاه کردم و دیدم اسرائیل تأیید کرده که عمو را زدند؛ و سایت‌های خبری‌شان نوشته‌اند که ما محمدرضا زاهدی را زدیم. 😱 یک لحظه هاج و واج ماندم و گفتم نه، این‌ها الکی است. این‌ها به دروغ این را می گویند. تلویزیون را روشن کردیم. دیدیم که شبکه خبر مدام زیرنویس می‌کند که کنسولگری ایران را در سوریه زده‌اند؛ ولی هیچ اسمی از شهدا و یا مجروحین نبود. به همسرم گفتم: «ببین! اگر خبری بود، تلویزیون تا الان گفته بود.» 🍲 نشستیم سر سفره و برای پسرم خودم و همسرم غذا کشیدم و منتظر شدم ایشان بیاید؛ چون تا نمی‌آمد من شروع به خوردن نمی‌کردم. به یکباره دیدیم که شبکه خبر زیرنویس کرد: «از مستشاران ایرانی سردار محمدرضا زاهدی در این حمله به شهادت رسید.» 😨 😭 مات و مبهوت ماندیم، شروع کردیم به گریه کردن. محمد علی را که به پهنای صورت اشک می‌ریخت بغل کردم؛ تا آن روز ندیده بودم که این طور گریه کند. کمی که آرام شدیم به همسرم گفتم: «مادرت! فقط مادرت! پاشو زود برویم پیش مادرت.» راه افتادیم و به منزل مادربزرگ همسرم رفتیم. وقتی رسیدیم، دختر عمویم را دیدم که جلوی در ایستاده است و بعضی از اقوام در حال رفت و آمد بودند. وارد که شدیم حال مادر بزرگ همسرم خیلی بد بود و به شدت گریه می‌کرد. مادر شوهرم نیز شوکه شده بودند. زن عمو گفتند: «من باید همین الان به خانه بروم.» 📲 در گروه خانوادگی پیام دادم که همه به منزل عمو بیایند. کمی بعد از رسیدن‌مان همه اقوام آمدند. 🌹 زن عمو اول که خبر را شنیده بودند، باورشان نشده بود که همسرشان شهید شده است. تا یکی از دوستانی که با عمو رفت و آمد خانوادگی داشتند و در نزدیکی منزل عمو هم زندگی می‌کردند، تماس گرفتند و با گریه از شهادت عمو گفتند. دیگر همه مطمئن شدیم که عمو به آرزویش رسیده است. ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: عروس شهید زاهدی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💠 فتح الفتوح 4⃣ #قسمت_چهارم در این مسیر، آقای زاهدی اولین شهید نبوده و آخری هم نخواهد بود 🚀 وعده صا
💠 فتح الفتوح 5⃣ ترور شهید زاهدی، از سر استیصال رژیم صهیونسیتی بود 📷 تصویری از شهید زاهدی، شهید حجازی، سردار شمشیری و شهید کاظمی در جمع فرماندهان سپاه پاسداران 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💠 فتح الفتوح 5⃣ #قسمت_پنجم ترور شهید زاهدی، از سر استیصال رژیم صهیونسیتی بود 📷 تصویری از شهید زاهدی
💠 فتح الفتوح 5⃣ ترور شهید زاهدی، از سر استیصال رژیم صهیونسیتی بود 🌷 دیوانه‌ای بین مرگ و زندگی: ممکن است بحثی پیش بیاید که رژیم صهیونیستی، آقای زاهدی را قبل‌تر هم می‌توانست ترور کند، چرا در این زمان این اتفاق افتاد؟ می‌توان گفت این‌ها بارها برای ترور اشخاص اقدام می‌کنند و خیلی مواقع به نتیجه نمی‌رسند؛ ولی رها نمی‌کنند. از طرفی پس از شکست‌های مکرر در جنگ‌های ۳۳ روزه، ۲۲ روزه و اخیراً هم طوفان الاقصی، در استیصال شدیدی قرار گرفتند؛ حالتی بین مرگ و زندگی. 🔻 در دوره‌های قبل، سیلی محکمی در این حد نخورده بودند. آقا هم تعبیرشان این بود که طوفان الاقصی برایشان شکستی غیر قابل ترمیم بود. یعنی بالاترین ضربه را خوردند، به همین علت برای ادامه بقای‌شان بالاترین و شدیدترین اقدامات را شروع کردند. ✈️ تا این زمان نشده بود که رژیم صهیونیستی جایی به اسم سرزمین جمهوری اسلامی ایران را بزند، مثلاً فرودگاه دمشق را می‌زدند. را در دمشق زدند، را در زینبیه زدند، را در دمشق زدند. ⛔️ تا قبل از طوفان الاقصى استیصال‌شان تا این حد نبوده که مکانی دیپلماتیک را که متعلق به خاک آن کشور است، بزنند. پیداست که در اوج درماندگی هستند و دیگر هیچ چیز برایشان مهم نیست. تصور هم نمی کردند خون شهدا این قدر جوشش ایجاد کند که هم افکار عمومی جهان، هم مسلمانان و هم جمهوری اسلامی به این نتیجه برسد که رژیم صهیونیستی دیگر وارد خط قرمز شده و باید سیلی محکمی بخورد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار علی شمشیری 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💞 محبوب من، به آرزویش رسید 4️⃣ #قسمت_چهارم «مشغول جمع آوری غنائم نشد و با جان و مالش برای اسلام جنگ
💞 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در کلام خواهر گرامی‌شان 5⃣ (قسمت آخر) «حتی الان هم با این که پیکرش را دیده‌ایم، اما رفتنش هنوز باورمان نمی‌شود.» 📷 تصویری از شهید زاهدی در جمع خانواده 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💞 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در کلام خواهر گرامی‌شان 5⃣ #قسمت_پنجم (قسمت آخر) «ح
💞 محبوب من، به آرزویش رسید 5⃣ (قسمت آخر) «حتی الان هم با این که پیکرش را دیده‌ایم، اما رفتنش هنوز باورمان نمی‌شود.» ☎️ تماس‌های کوتاه: ایشان مرا درک می‌کرد و به من توجه داشت. یک بار که تماس گرفته بود گفت: «خواهر! خیلی به یادت بودم و بسیار دعایت کردم.» من بسیار خوشحال شدم. تعجب کرده بودم که چه شده او با خود من تماس گرفته؟! چون کمتر پیش می‌آمد مستقیم با من تماس بگیرد. 📞 بار آخری که تماس گرفت، چند روز قبل از آمدنش به اصفهان بود. او بلافاصله پس از احوال پرسی سفارش‌هایی به من کرد. با توجه به این که همیشه خودشان از این لحاظ که به واسطه او خطری متوجه دیگران شود، نسبت به مسائل امنیتی دقت داشت، مدام نگران بودم و صحبت را کوتاه می‌کردم. الان غبطه می‌خورم و دلم می‌سوزد که آن موقع نگذاشتم زیاد صحبت کند، در حالی که داشتند بسیار آرام و بدون دغدغه صحبت می‌کردند. 🌹 خبر شهادت: بچه‌های من بسیار او را دوست داشتند و ایشان هم به خاطر سیادت بچه‌ها احترام خاصی به آن‌ها و پدرشان می‌گذاشت. یکی از پسرانم به نام آقا محمد، ابراز محبت زیادتری نسبت به دایی علی‌اش داشت. حتی در کودکی از شدت علاقه‌اش، به او می‌گفت دایی جون خوشگله. 💠 نزدیک افطار بود و ما در خانه بودیم. بچه‌ها خبر را شنیده بودند و به دنبال قطعیت موضوع بودند. گوشی‌شان مدام زنگ می‌خورد. محمد آقا چندین بار به من اصرار کرد که تلویزیون را روشن کنم. تلویزیون خبر حمله به کنسولگری را بدون اشاره به اسامی شهدا اعلام می‌کرد. 🌺 بچه‌ها نام یکی از آشنایان را آوردند که شاید شهید شده باشد. گفتم چه فرقی می‌کند که چه کسی شهید شده باشد؟ هر کسی باشد ما ناراحت می‌شویم و لازم نیست تلویزیون روشن باشد. 🔸 همسرم مسجد بود. وقتی برگشت دیدم خیلی برافروخته و پریشان هست. احساس می‌کردم که می‌خواهد چیزی به من بگوید. داشتیم افطار می‌کردیم که تلفن خانه زنگ خورد. پسرم آقا سید سجاد از تهران بود. تا گوشی را گرفتم، گفت: «مِّنَ ٱلمُؤمِنِينَ رِجَالࣱ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيهِۖ فَمِنهُم مَّن قَضَىٰ نَحبَهُۥ وَ مِنهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبدِيلاً» 😭 تا آیه را شنیدم، متوجه شدم چه اتفاقی افتاده گوشی را گذاشتم و حالم دگرگون شد. فکر می‌کنم ایشان برای ما دعا کرده که بتوانیم این داغ را تحمل کنیم. حتی الان هم با این که پیکرش را دیده‌ایم اما رفتنش هنوز باورمان نمی شود. ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: خواهر گرامی شهید 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌺 به معنای واقعی کلمه، زاهد 4⃣ #قسمت_چهارم «آقای زاهدی را به دادسرای نظامی اهواز معرفی کردند» 🏛️
🌺 به معنای واقعی کلمه، زاهد | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار حسام‌زاده 5⃣ (قسمت آخر) «بخاطر برخی مسائل، آقای زاهدی فرماندهی را رها کرد، به عنوان بسیجی اسم نویسی کرد و به عنوان نیروی عادی به جبهه برگشت» 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌺 به معنای واقعی کلمه، زاهد | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار حسام‌زاده 5⃣ #قسمت_پنجم (قسمت آخر) «
🌺 به معنای واقعی کلمه، زاهد 5⃣ (قسمت آخر) «بخاطر برخی مسائل، آقای زاهدی فرماندهی را رها کرد، به عنوان بسیجی اسم نویسی کرد و به عنوان نیروی عادی به جبهه برگشت» 💬 با وجود این عملکرد بی‌نظیر، حرف و حدیث‌ها و مشکلات پشتیبانی و یک سری مسائل سیاسی باعث شد که حاج علی یک روز من را کنار کشید و گفت: «من دیگه نمی‌خوام فرماندهی کنم. فکر نکنین من می‌خوام از جنگ فرار کنم ها، نه. فقط دیگه نمی‌خوام فرمانده تیپ باشم. نمی‌خوام این مسائل رو ببینم.» 🚗 با هم به تهران آمدیم و بعد به کرج رفتیم. آقای زاهدی به عنوان بسیجی اسم نویسی کرد و به عنوان نیروی عادی به جبهه برگشت. یک هفته بعد فرمانده قرارگاه قدس من و را صدا کرد و سراغ آقای زاهدی را گرفت. من گفتم: «ما به شما نمی‌گیم که ایشون کجا هستند.» یک هفته بعد ما را خواست و گفت: «ببین آقای حسامی، ما فرمانده زیاد داریم اما می‌گن ما پول می‌خوایم، نیرو می‌خوایم، تانک می‌خوایم ... ما فرمانده‌ای می‌خوایم که بدون این چیزا بتونه بجنگه. برین آقای زاهدی رو بیارین.» 🤔 من گفتم: «حاج آقا ببین این درست نیست؛ این برخوردها پیش آمده، چنین شده و فلان اتفاق افتاده.» باز ایشان گفتند: «من دارم به شما می‌گم این رو، من که نماینده امام هستم می‌گم برین حاج علی رو بیارین پیش من.» 🏠 ما هم آقای زاهدی را نزد آقای میثمی بردیم و بعد از صحبت‌هایی که رد و بدل شد، او دوباره به فرماندهی برگشت. بعد از جنگ، خودش خانه‌اش را در مجتمع امام حسین (ع) ساخت. آن زمان فرمانده لشکر امام حسین (ع) بود و خودش سیمان می‌آورد، بنایی، نقاشی و... می‌کرد. بعدها به همه فرماندهان خانه دادند اما آقای زاهدی گفت: «ما همان خانه‌ای که داریم خوب است و خانه جدید را قبول نکرد.» 🌿 او به معنای واقعی کلمه، آدم زاهدی بود؛ از نظر خورد و خوراک، وضع و روزگار و همه شئونات زاهد بود. زمانی که در سوریه مستقر بود، من برای توجیه درباره لبنان مهمانش بودم. یادم هست وقت خداحافظی گفت: «حاجی! ما با حاج خانم قرار گذاشتیم همون جور که اومدیم برگردیم و هیچ مالی از این ماموریت برنداریم.» 🔰 او حدود پنج سال فرمانده لشکر ۱۶ قدس بود و شرایط کاری به طوری سخت بود که کسانی که با خودش برده بود، دوام نیاوردند و برگشتند. اصلاً بعضی از نکته‌های سابقه کاری ایشان هنوز گفته نشده است. حقیقتاً درباره آقای زاهدی، آن چیزی که بیشتر از همه آدم را درگیر می‌کند، همین مظلومیتش است. ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار سید مرتضی حسام‌زاده 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند 4⃣ #قسمت_چهارم «روایت عملیات بدر و نقش شهید زاهدی» ❓ این وضعیت روی نبر
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند | شهید محمدرضا زاهدی در کلام همرزم ایشان، آقای مسیح الله توانگر 5⃣ «تلاش برای بازگرداندن آقا مهدی باکری» 📷 تصویری قدیمی، به ترتیب از چپ؛ 💐 حسین اخلاصی، سید حمید طباطبائیان، ناشناس، مسیح الله توانگر، حسن هنرجو، شهید محمدرضا زاهدی، محمد سالک، حجت الاسلام سید حسن حسینی، حجت الاسلام احمد سالک، محمد مختاریان، جواد جعفرپیشه، ناشناس، حمید رئیسی و برادر جانباز دافعیان در منزل پدر حجت الاسلام والمسلمین سالک 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند | شهید محمدرضا زاهدی در کلام همرزم ایشان، آقای مسیح الله توانگر 5⃣ #ق
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند 5⃣ «تلاش برای بازگرداندن آقا مهدی باکری» 🔸 سردار زاهدی در مورد موقعیت مهدی باکری چه اقدامی کرد؟ با آقای زاهدی بودیم که با بی‌سیم صحبت می‌کرد. دیدم خیلی ناراحت شد. گفتم: «حاجی، چه شده؟» گفت: «آقا مهدی باکری تو محاصره است.» گفتم: «حالا باید چه کار کرد؟» یک خرده فکر کرد و گفت: «فعلاً شما بلند شوید و بروید کمکش. کسی آنجا نیست.» ♦️ هفت، هشت، ده نفر بودیم. پرسیدیم: «کجا برویم؟» گفت: «برید کیسه‌ای.» یک حالت کیسه‌مانندی آن سوی دجله بود که به آن کیسه می‌گفتند. ما هم که اسلحه نداشتیم، یک اسلحه نارنجک تفنگی برداشتیم و با ده، پانزده تا فشنگ، همراه هفت، هشت نفر سوار شدیم و رفتیم. ↪️ به آقای زاهدی گفتم: «چی کار بکنم؟» گفت: «هر کاری می‌دانید بکنید، برای آقا مهدی بیاریدش اینور.» سوار شدیم و رفتیم تا تقریباً نیم ساعت به غروب مانده بود. 🔥 به لب خاکریز که آن طرف رودخانه بود، رسیدیم. دیدیم چهل، پنجاه تا قایق دارند می‌سوزند. هیچ چیز نبود. آن طرف هم بعثی‌ها داشتند کِل می‌کشیدند و هلهله می‌کردند. من همین جا چند تا گلوله زدم که یعنی یک خودی نشان بدهیم، ولی فایده‌ای نداشت. 😔 چیزی نداشتیم و اصلاً ممکن نبود برویم آن طرف آب. چهل، پنجاه تا قایق لشکر عاشورا همراه بنه‌شان و کلی کمپوت و غذا این ور بود. داشتم غصه می‌خوردم و فکر و ذکرم این بود که چطور باید به آقا مهدی کمک کنم. کم‌کم غروب غم‌انگیزی بر منطقه حاکم شد و قرمزی شفق، غمی در دلمان ایجاد کرده بود. 🌒 همین طور که خیره نگاه می‌کردیم، سیاهی شب بر همه جا مستولی شده بود. دیدم هیچ کس اینجا نیست و خودم تک و تنها در منطقه سوت و کور ماندم. به علت حجم زیاد آتش، همه رفته بودند. آن ور هم عراقی‌ها سروصدای‌شان بود و این ور هم که سکوت مطلق. 💔 برگشتم و دو ساعت بعد به آقای زاهدی رسیدم که دیگر خبر شهادت مهدی باکری رسیده بود. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: آقای مسیح الله توانگر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💐 بین حسین و مصطفی 4⃣ #قسمت_چهارم «در کل، دو خصوصیت اخلاقی ایشان زبان زد بود؛ یکی ایمان راسخ و دیگر
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 5⃣ «بعد از جنگ، بعضی‌ها می‌روند عقب، اما او رو به تکامل و رشد می‌رفت. من اطمینان داشتم شهید می‌شود» 📷 از راست سردار صادقی، سردار استکی، شهید زاهدی، سردار کرمی نیا 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 5⃣ #قسمت_پنجم «بعد از جنگ، بعضی
💐 بین حسین و مصطفی 5⃣ «بعد از جنگ، بعضی‌ها می‌روند عقب، اما او رو به تکامل و رشد می‌رفت. من اطمینان داشتم شهید می‌شود» 🌷 ... از طرفی توانمندی نظامی و تجربه اش هم بالا بود. ذکر این نکته لازم است که لشکر امام حسین (ع) دارای افراد بسیار توانمندی بود که هر کدام بالقوه می‌توانستند فرمانده لشکر باشند. اداره کردن افرادی که بالقوه توانایی فرماندهی دارند، ویژگی خاصی می‌خواست که آن ویژگی را شهید زاهدی داشت. با اخلاص، اخلاق مداری و صداقتی که داشت، همه آمدند پای کار. 🔸 به عنوان مثال در دستوراتی که می‌داد، چیزی به عنوان این که من فرمانده هستم، من می‌گویم این کار را بکنید، وجود نداشت. همه دیدند هر دستوری هم که می‌دهد بر مبنای رضای خدا و مصلحت کار است. 💠 ماجرای عملیات رمضان در منطقه‌ای که عملیات رمضان طراحی شده بود، دشمن با استفاده از تمام توانش حالت پدافندی خاصی ایجاد کرده بود که عبور از آن به شدت سخت بود؛ ولی تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی آقای زاهدی به خوبی از این موانع عبور کرد و در هر پنج مرحله به اهداف تعیین شده رسید. ✊🏻 همان طور که عرض کردم شجاعت ایشان برگرفته از ایمان راسخش بود و همین باعث می‌شد تصمیمات شجاعانه بگیرد. گرفتن تصمیمات شجاعانه در بحران، خیلی مهم و تعیین کننده است. همه لشکر ها، توانمندی ها و شرایطشان برابر نبود و بعضی از لشکر ها به اهداف نرسیدند و نهایتاً منجر به عقب نشینی نیروهای ما شد. 📑 هر چه خاطرات را مرور می‌کنم، جایی نبوده که او طوری تصمیم گرفته باشد که صرفا بر اساس اصول نظامی بوده باشد. جنبه‌های اخلاقی و معنوی را هم در فرماندهی‌اش لحاظ می‌کرد. این مساله را در جنگ‌های صدر اسلام هم می بینید. محور همه نبردها اخلاق و دین بوده است. ↖️ پس از جنگ، رو به اوج آقای زاهدی رفت جلو. هرچه به او نزدیک می‌شدم می‌دیدم دارد بالاتر می‌رود. آقای زاهدی الان، آقای زاهدی زمان جنگ نبود. بعضی‌ها می‌روند عقب، اما او رو به تکامل و رشد می‌رفت. من اطمینان داشتم شهید می‌شود. زندگی ایشان بعد از جنگ هم جهادی بود؛ مثل شهید سلیمانی وارد محور مقاومت شد. شرایط لبنان هم مثل زمان جنگ بود. رژیم صهیونیستی همیشه دنبال این بوده که افراد مؤثر را بزند. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگرفته از 🎙 راوی: سردار اسماعیل صادقی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی