🕌خدانگهدار سپاه محمد (ص) می آید، جمعیت اعزامی بالغ بر نیم میلیون نفربودند. برای بدرقه رفته بودم. مادری گفت: آق عمو چیزی بهش بگو. نوجوانی زبر و زرنگ باچشمانی رنگی و هرچه گفتم گوشش بدهکارنبود و بی اعتنا به اشکهای مادرش رفت. حالا هر ساله مهمان یادواره است. گفتم آقای قجر پدرم رو ندیدی گفت: الان تو صف رزمنده هاست. بزودی میاییم بیرون. لحظاتی بعدجمعیت در شهربندر گز موج می زد و من به دنبال گمشده ام بودم. بعد از نیم ساعت تلاش و کوشش رو به روی بانک ملی او را در آغوش جمعیت دیدم. پدر گفت: خیلی دنبالت گشتم من هم گفتم: گمت کردم. لبخندی زد و در آغوشش کشیدم. مطلبی را متذکرشد و با سپاه محمد حرکت کردند. درحالی که نگاهش را به من دوخت، خداحافظی کرد. تنها توانستم بگویم خدانگهدار. اما این دفعه رفتنش بی بازگشت بود، گرچه ۹سال منتظربودیم خودم خنده ام می گیره اینا رو برای کی میگم. برای دلم، برای اونایی که دلی براشون باقی مونده شبانه ۵-۶ کیلومتر پیاده روی در سکوت و تنهایی برای استتار از دشمن متجاوز به سرزمین مقدسم ایران. خط مقدم عملیات کربلای ۵ محدوده کانال زوجی جایی که چراغ بصره دیده می شد. رزمندگان جوانی که به نوبت به خط می زدند خود را در بغلش جای می دادند و التماس دعا می گفتند. چند روزی گذشت و دیگر از اون جوونها خبری نبود. لباسش رو پوشید و آماده حرکت شد؛تعداد بچه های منطقه کم نبودند. علی اکبر ریاحی در بحبوحه آتش و خون پرسید: آق عمو به کدام طرف می روی؟ باید بر گردیم. گفت : موشک آر.پی.جی برای بچه های انصارالحسین می برم. ریاحی گفت: حدود ۱۰۰ متر که از ما دور شد ناگهان بر اثر اصابت موشک بدنش آتش گرفت و من به چشم خود دیدم که سید آسمانی شد و به شهدای کربلا پیوست. ✍سیدمصطفی علوی پسر #شهید_حاج_بابا_علوی| به بهانه ی ۲۵ دی اعزام سپاهیان محمد (ص) ✉️ارسالی بانو #خادم_الزهرا (س) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹