eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
865 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
39 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده، محسن حججی، نوید صفری، صادق عدالت اکبری، حامد سلطانی تاریخ تاسیس: ۱۳۹۷.۰۱.۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌾🌸🌾🌸🌾 🌾🌸 🌸 🔔 شوخ طبعی های جبهه وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید : 😢 «ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» ⏰ چند لحظه ای مناجات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فکری شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. 😔 وسوسه رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. ⚠️ اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو. فرمانده صدایش کرد : 📢 «هی عباس ریزه…خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟» عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت : 😐 «خواستم حالش را بگیرم!» فرمانده با چشمانی گرد شده گفت : 😳 «حال کی را؟» 🌸 عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد : 😒 «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!» فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید می شدند. یک هو فرمانده زد زیر خنده و گفت : 😂 «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم.» عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت : ❤️ «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار نباشم!» بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد : 🍃🌺 «سلامتی خدای مهربان صلوات!» ✅ کانال به یاد شهید محسن حججی eitaa.com/shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌸 🌾🌸 🌸🌾🌸🌾🌸🌾
🖐 سلام شهید... عید فطر است و فطریه واجب؛ و فطریه را گفتند : "قوتِ غالب..." 😔 چه کنیم که قوتِ غالبمان؛ حسرت جاماندن از شهداست... eitaa.com/shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ❤️ شهدا گاهی نگاهی... 📸 مزار شهدای امام زاده علی اکبر چیذر 📆 ۲۹ رمضان، ۲۴ خرداد ۹۷
4_5900263553977287356.mp3
1.95M
😔 یعنی انقدر ناپاک و نامطلوب بوده ایم که تمام هستیِمان به یک یاد هم نمی ارزد؟ درد و دل با @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein🌺🍃 🔴 حتما گوش بدهید التماس دعا 🙏🌺
ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 😔 نگاهم کن... 🕊 📸 مزار شهیدِ گرامی در امام زاده علی اکبر چیذر 📆 ۲۹ رمضان، ۲۴ خرداد ۹۷
دوستان برد تیم ملی ایران رو در مقابل مراکش تبریک میگم 🌺🌹
لالالالا لالالایی چراغ خونه ی مایی دیگه از شب نمیترسم تو مهتابی تو زیبایی 😢 تو اینجایی لالالایی... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ❤️ زینب خانوم نازدانه 🍃🌸 #شهید_محمدتقی_سالخورده ✊ #مدافع_حرم
شبتون بخیر و مهدوی ❤️ التماس دعا ☺️💐🙏
💖به نام خداوندی که امیدم به اوست💖
در این روز زیبا اميد و تندرستی مهمان وجودتان دورتان پر از عزيزانتان سفره تان رنگين و گسترده و دلتان گرم به حضور حضرت دوست که هرچه داريم از اوست سلام روزتون بخیر و نیکی ❤️🌹 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
اگر داغ دل بود ما دیده ایم اگر خون دل بود ما خورده ایم گواهی بخواهید اینک گواه همین زخم هایی که نشمرده ایم @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ✍ #قیصر_امین_پور 📸 عکس کمتر دیده شده از #شهید_محسن_حججی به همراه دوستانش
🕊 #از_خالکوبی_تا_شهادت ، همراه با شهیدِ #مدافع_حرم #شهید_مجید_قربانخانی 💠 خلاصه ای از زندگی این شهید گرانقدر در ۲۱ قسمت در کانال به یاد #شهید_محسن_حججی eitaa.com/shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 📆 از یک شنبه ۹۷/۰۳/۲۷ ✅ اطلاع رسانی کنید...
🌺🍃🌺 🍃💖 🌺 📖 (11) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌺 حاج مهدی اربعین رفته بود کربلا و برگشته بود، با رفقا شب رفتیم خونشون و صحبت کردیم. بغل دستی حاج مهدی به من گفت : فلانی فردا مهدی میخواد بره لشگر برای اعزام به سوریه تست بده، منم به حاج مهدی گفتم که حاجی، منم فردا میشه باهات بیام که گفت : باشه بریم. ☀️ صبح که نماز خوندم ساعت 6:30 بهش پیامک زدم : حاجی بیداری بریم؟ که پاسخ داد : بله بیدارم به امید خدا میام میریم. ⏰ ساعت 7:20 دقیقه شد که حاج مهدی اومد جلو در خونه و سوار ماشین شدم و حرکت بسمت لشگر. بعد تو ماشین که نشسته بودیم حاجی رو به آسمان کرد گفت : ❤️ یا‌زینب (س)! من و فلانی داریم میایم به سمت شما خودت مارو بپذیر و قبولمون کن. و بعد تا خود لشگر حاجی شروع کرد به دعا خوندن. رسیدیم گفتن که تست دو میدانی هست، بعد من به حاجی گفتم : حاجی پوتینای من خیلی سنگینه برا دویدن. 🌸 حاجی گفت : پوتینای من سبکه بیا بگیر. اصرار کرد؛ ولی گفتم نه خودت باهاشون بدو. بعد رفتیم برای تست، دویدیم و تمام شد و من داشتم برمیگشتم دیدم حاج مهدی تازه وسط های راه هست. گفتم : حاجی تموم شد که شما تازه اینجایی؟ گفت : محمد بیا خرما و چایی برات آوردم من زمان جنگ اینارو دویدم و تموم شده اینا برای شماست، این تست ها. ✅ بعد چایی و خرما رو که خوردیم حاجی دوید و رفت جزو آخرین نفرها اسمش و نوشت. اونجا بود که وقتی حاجی شهید شد یاد حرف رهبری افتادم که فرموده بودن : ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند. بعد که برگشتیم داشتم از ماشین پیاده میشدم گفت : فلانی کسی نفهمه ما رفتیم برای تست و فلان و خبر دار بشه داریم میریم سوریه. گفتم : 😉 حاجی خیالت راحتِ راحت، یا‌علی و رفت. 😔 حاجی خیلی فرمانده خاکی بود. : دوست شهید 🌺🍃 ✊ ، 🌐 modafeharam.blog.ir 📆 : 1349 📆 : 1394، تله طاموره ریف شمالی حلب 🌺 🍃💖 🌺🍃🌺