در عملیات کربلای۴ از یک گروه هفت نفری که با قایق به آن طرف اروند رفته بودند، تنها حاجستار توانست
به عقب برگردد و اکثر آنها از جمله صمد
برادر حاج ستار شهید شدند.
وقتی که از حاجی پرسیدیم :
«حاجی، تو که میتوانستی
پیکر برادرت را با خود بیاوری ،
چرا این کار را نکردی ؟»
در جواب گفت :
همه بچه هـا برادر من هستند؛
کدامشان را می آوردم؟
#شهید_ستار_ابراهیمی 🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
#قسمت_نوزدهم
✅ یادمه قبل از رفتن به سوریه، مصطفی به من گفت جنگ اصلی توی فضای مجازیه...
مصطفی به اسم یک زن که پدر و مادرش مسیحی بودن و خودش هم مسیحی بود و میخواست مسلمان بشه توی فیسبوک بود.
اونجا چند باری با هم بحث کردیم.
هدفش کار فرهنگی بود
✅مصطفی از حاج قاسم برام تعریف میکرد. میگفت حاجی یکی بود مثل بقیه آدما.
🔹 شاید اون چیزایی که مصطفی از حاج قاسم تعریف می کرد رو من تو خود مصطفی دیده بودم.
🔹سادگی ای که می گفت، یا مثلا می گفت یک بار یک نفر اومد به حاجی گفت حاج آقا بهم کمک می کنی؟ حاجی هم درآورد از جیبش ده تومن بهش داد
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
#قسمت_بیستم
✅ سری آخر که مصطفی مجروح شد ، تعریف کرد برام و گفت که بعد از شهادتم بگو که چی شده بود واسه بعدیا...
🔹گفت به ما یه سری نیرو دادن گفتن برید به یه جایی حمله کنید، یه سری نیرو هم قرار بود از یه جای دیگه بیان ، که دو طرف بیان قیچی کنن دشمن رو ....
گفت ما رفتیم ، ولی اونا نیومدن.
و بعد از اون کلی حرف بهم زدن،
اینو بگو که بدونید...
من توی اون عملیات نهایت تلاش خودم رو کردم، ولی نشد.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
#قسمت_بیست_ویک
(به نقل از جانباز مدافع حرم برادر امیرحسین حاجی نصیری)
✅ روزهای اول آشنایی من و مصطفی از جایی شروع شد که مصطفی و خانوادش تازه اومده بودن کهنز و توی زمین خاکی، با هم مسابقه ی فوتبال میدادیم.
بعد از اون کم کم مصطفی اومد و عضو پایگاه بسیج شد و بیشتر با هم آشنا شدیم.
🔶یادمه اولین بار که رفتیم میدان تیر، سهمیه پایگاه ما دو تا نارنجک بیشتر نبود.
🔸 همه فکر میکردن حاج آقا،چون من پسرش هستم میگه امیرحسین بیاد بندازه، ولی حاجی گفت مصطفی بلند شو....
مصطفی جثه ی کوچیکی داشت، گفت حاج آقا من بندازم؟
گفت آره.....
بلند شد و اولین نارنجک رو مصطفی انداخت....
🔹بعدها خود مصطفی میگفت اون حرکت حاجی باعث شد که من بیشتر به بسیج و پایگاه علاقه مند بشم.
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
#قسمت_بیست_ودوم
(به نقل از جانباز مدافع حرم برادر امیرحسین حاجی نصیری)
.
✅کم کم مصطفی اومد و کار نوجوان ها را گرفت دستش و بحث آموزش نظامی و هیئت و زیارت عاشورا رو براشون گذاشت.
🔹من هم در بحث مداحی و آموزش نظامی کمکش می کردم.
🔹یک کاری که مصطفی کرد بحث انتقال پایگاه بسیج به سمت ملت یک و دینارآباد بود. مصطفی جوری تبلیغ کرد که نوجوان های اونجاهم جذب شدند.
🔹هیئت ها را در ملت یک ، توی سرما و برف، توی خونه های کاهگلی برگزار می کرد. من و خانومم هم در شرایط سخت و سرما می رفتیم.
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
~🕊
#طنز_جبهه😁
رزمندھ ها برگشتھ بودن عقب؛ بیشترشون هم رانندھ ڪامیون بودن ڪھ چند روزۍ نخوابیدھ بودن..
.
ظھر بود و همھ گفتند نماز رو بخونیم
و بعد بریم براۍاستراحت..
امام جماعت اونجا یڪ حاج آقاۍ پیࢪۍ بود ڪھ
خیلے نماز رو ڪند مےخوند..
رزمندھ هاۍ خیلےزیادۍ پشتش وایستادن و نماز رو شروع ڪردند..
آنقدر ڪند نماز خواند ڪہ رڪعت اول فقط ۱۰ دقیقھ اۍطول ڪشید!
وسطاۍ رڪعت دوم بود ڪہ یڪے از رانندھ ها از وسط جمعیت بلند داد زد:
حاجججججییییے جون مادرت بزن دنده دووووو😂😭😂
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
#قسمت_بیست_وسوم
(به نقل از جانباز مدافع حرم برادر امیرحسین حاجی نصیری)
✳️ یک کانتینری بود که مصطفی توش کار فرهنگی انجام می داد.
اون موقع کار فرهنگی فروختن نوار و پلاک و چفیه و سربند و... بود. توی کانتینر غرفه بندی کرده بود و این وسایل رو می فروخت.
🔹یه شب با بچه ها تصمیم گرفتیم به کانتینر مصطفی دستبرد بزنیم.
قفل در رو شکستیم و رفتیم داخل و دخل رو باز کردیم همه ی پول هاش رو برداشتیم و رفتیم.
بعد هم رفتیم در خونه شون و بهش خبر دادیم که کانتینر رو دزد زده.
ساعت 3 نصفه شب بود.
مصطفی اومد پایین و ناراحت شد.
بهش گفتیم اشکال نداره بیا بریم بستنی بخوریم. و رفتیم و با پول خودش بستنی خریدیم و خوردیم.☺️
چند مدتی با هم از اون پول استفاده می کردیم.
بعد از یکی دو هفته خودمون برای حلالیت گرفتن بهش گفتیم.
ولی اصلا ناراحت نشد و انگار نه انگار.
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_دوستان_شهید
#قسمت_بیست_وچهارم
(به نقل از جانباز مدافع حرم برادر امیرحسین حاجی نصیری)
✅ یک شب یک موردی پیش اومد که یه ماشینی میخواست به زور دوتا دختر را سوار کنه.
ما این ها رو گرفتیم و بردیم پاسگاه تحویل بدهیم.
🔷مصطفی توی راه به دخترها گفت شما برای چی این وقت شب بیرون هستید؟
دخترا میگفتند ماجایی نداریم که برویم.
🔹مصطفی بهشون گفت من شماره خانومم را میدم، باهاش صحبت کنید.
دخترها خیاط بودند.
مصطفی گفت من براتون مغازه می گیرم، چرخ خیاطی هم می گیرم که کار کنید، شب ها هم توی مغازه بخوابید.
دخترها خنده شون گرفته بود، فکر نمی کردند یک نفر انقدر دلسوز باشه.
#قسمت_پایانی
🌹🌹🌹🍃🍃🍃🌹🌹🌹
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#توشه_اخرت 📿📖 سلام ! میخواییم ان شاءالله با عنایت حضرت زهرا(س) ولطف اقا سید ابراهیم یه ختم قرآن د
ان شاءالله که همه خوندن جزء هاشونو...
قبول باشه از همتون اجرتون با خود شهید صدرزاده
#توشه_اخرت 📿📖
سلام !
میخواییم ان شاءالله با عنایت حضرت زهرا(س) ولطف اقا سید ابراهیم یه ختم قرآن داشته باشیم...
به نیت ظهور وسلامتی امام زمان (عج) و هدیه به شهید مصطفی صدرزاده
هرکی دلش ثواب میخواد بسم الله...
جزء 1:
جزء 2:
جزء 3:
جزء 4:✅
جزء 5:
جزء 6:
جزء 7:
جزء 8:✅
جزء 9:✅
جزء 10:
جزء 11:✅
جزء 12:✅
جزء 13:✅
جزء 14:✅
جزء 15:✅
جزء 16:
جزء 17:
جزء 18:
جزء 19:
جزء 20:
جزء 21:
جزء 22:
جزء 23:
جزء 24:
جزء 25:
جزء 26:
جزء 27:
جزء 28:✅
جزء 29:✅
جزء 30:
هرکس مایله جزء انتخابی رو به ایدی خادم کانال اطلاع بده☺️
👇👇👇
@Shahid_seyedebrahim
التماس دعا
یاعلی
پس از پایـان #جنگ_۳۳_روزه ...
مادر حاج #عماد_مغنیه
از او پرسیده بود که آیا این همه
ویرانی را می توان درست ڪرد؟
#حاج_عماد در جواب گفته بود
یک نفر قرار است بیاید
که کار خودش را خوب بلد است.
و آن #حسـن_شــاطری
که در لبنان به نام #حسام_خوشنویس
معروف شد و سالها بدون هیچ مرزی
در میان #اهل_تسنن و #تشیع #آذربایجان ، #کردستان و #کشورهـای_افغانستان و
#عـراق ، در زیـر #باران_خطرهـا ...
جاده کشیده بود و مدرسه ساخته بود ،
برای این کار انتخاب شده🌸
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#بسم_رب_الشهداء_والصدیقین
✅ چند ویژگی اخلاقی و رفتاری #شهید_مصطفی_صدرزاده به نقل از آشنایان شهید:
🔹اخلاص کامل در همه مراحل زندگی حتی از نوجوانی
🔸توکل واقعی به خداوند
🔹تواضع و فروتنی مثال زدنی نسبت به همه بالاخص مادر و پدر و خواهر
🔸به دلیل اینکه بسیار خونگرم بود با همه ی دوستان و فامیل رابطه ی خوب و عالی داشت ، كاری به نسبت نزديك يا دور نداشت و يا حتی رفيق و دوست و... برای مثال اگر شما رو سالهاست نديدن همون مهربانی و دلسوزی رو داشتن...
🔹به احترام به بزرگتر خیلی اهمیت میداد
🔸خوش خلقی
🔹از خود گذشتگی
🔸سعی داشت دل همه رو بدست بیاره و تقریبا هیچ کس ازش دلخوری نداشت
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh