حرم مطهر امام رضا علیه السلام. بیاد شهید بزرگوار مصطفی صدرزاده . ۹۹/۰۶/۲۷
#ارسالی_اعضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلندشو علمدار، علم رو بلند کن 🖤
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت دوم تسنیم: انتظارات شما را شنیدیم. چیزهایی که مصطفی از شما میخو
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده
🔴قسمت سوم
راه اندازی دفتر پاسخگویی به سوالات شرعی در استخر!
تسنیم: گفتید که مصطفی سختیهای زیادی را تحمل میکرد. منظورتان تحمل سختی در انجام فعالیتهای زندگی و کسب و کار است؟
نه. در کارهای فرهنگی خیلی سختی تحمل میکرد. وقت خواب و استراحتش خیلی کم بود. مصطفی در ماه رمضان سال 90 یا 91 از یک روحانی به اسم محمدرضا بطحایی دعوت کرده بود تا برای کار فرهنگی به پایگاه بسیج بیاید. بطحایی با خانوادهاش آمده بود و هرشب در مسجد برنامه داشت؛ بعدا این روحانی هم در سامرای عراق شهید شد.
تا حدود ساعت 12 شب در مسجد میماندند و کار فرهنگی میکردند. کلاس قرآن داشتند، سفره افطار داشتند، بعد از افطار هم کلاس صالحین و برنامههای مختلف داشتند. مصطفی آن موقع با مسئولان یک استخر صحبت کرده بود و بعد از تمام شدن کلاسهای مسجد، حاج آقا بطحایی را تا نماز صبح به آن استخر میبرد که پاسخگوی سوالات شرعی مردم باشد.
بنابر این وقت چندانی برای استراحت نداشت. مصطفی جثه کوچکی داشت و به همین خاطر خیلی اذیت میشد. ماه رمضان در تابستان بود و واقعا شرایط سختی بود. یک بار به خانه آمدم و دیدم که حالش خیلی بد است و تهوع دارد؛ اما از فردای آن روز باز هم کارش را ادامه داد.
خیلی به مصطفی وابسته بودم، وقتی به گشت محلی میرفت با اصرار همراهش میرفتم
تسنیم: مصطفی به شما گفته بود که همسنگر میخواهد و بعد از ازدواج هم کار فرهنگیش را ادامه داد؛ اما بالاخره زندگی شخصی او و شما هم مهم بود. ناراحت نمیشدید که مصطفی بخاطر کارهای فرهنگی، وقت کمتری در خانه است؟ نسبت انجام کارهای فرهنگی و حضور در خانه را چطور رعایت میکرد؟
به مصطفی میگفتم که زمان بیشتری را در خانه باشد چون من خیلی به او وابسته بودم اما اگر او نمیتوانست کارش را طوری تنظیم کند که کنارم باشد، من همراهش میشدم. چند بار پیش آمد که مصطفی قرار بود به گشت شبانه محلی برود و من با اصرار تمام همراهش شدم. اعتراض میکرد و میگفت که نمیتواند من را با بچه کوچک در ماشین تنها بگذارد و برود اما من به او میگفتم که درِ ماشین را قفل میکنم و منتظرش میمانم تا کارهایش تمام شود. برایم مهم نبود که مثلا ساعت 12 شب هست و در ماشین منتظر او هستم، همین که کنار مصطفی بودم خوب بود. اگر او نمیتوانست وقتش را طوری تنظیم کند که در خانه باشد، من وقتم را تنظیم میکردم که کنارش باشم.
تسنیم: ظاهرا با زندگیای که مصطفی برای خودش و انجام کارهای فرهنگیاش تعریف کرده بود، شما مجبور به برنامهریزی بودید تا بیشتر کنارش باشید.
از اول هم قرارمان این بود که همسنگرش باشم.
تسنیم: مصطفی نمیگفت که چرا دنبالش راه میافتید و میروید؟
چرا، اتفاقا ناراحت میشد. من به او میگفتم: «وقتی کنارت هستم، خیالم راحت است و آرامش دارم و وقتی بیرون میروی، فکرم مشغول میشود. اینکه در ماشین همراهت باشم راحتتر است تا اینکه در خانه باشم و فکرم درگیرت باشد».
مهارت بالای مصطفی در فهمیدنِ بچهها و نوجوانها
تسنیم: در بسیج برای مقاطع مختلف سنی کارهای زیادی میتوان انجام داد؛ مثلا حتی برای کسبه محل هم میشود کار فرهنگی کرد. چرا مصطفی نوجوانها را انتخاب کرده بود؟
مصطفی مهارت خاصی در بازی با بچهها و جذب آنها داشت. یکی از بستگان ما بچهای دارد که یک مقدار بیش فعال است؛ وقتی که مصطفی را میدیدند ذوق میکردند که الان بچهشان ساکت یک جا مینشیند چون مصطفی خیلی این بچه را سرگرم و با او بازی میکرد. به قول خودشان انرژی این بچه را تخلیه میکرد.
وقتی بچهها در یک مجلس مهمانی شلوغ میکردند و پدر و مادرها را خسته میکردند، مصطفی از جمع جدا میشد و همه بچهها را گوشهای جمع و با آنها بازی میکرد. خودش میگفت وقتی بچهها وارد جمع بزرگترها میشوند، ممکن است بچه ها حوصله بزرگترها را نداشته باشند و بزرگترها هم حوصله سرگرم کردن بچهها را نداشته باشند.
بچه ها اگر در محیط مسجد و پایگاه بسیج شلوغ کنند، ممکن است بزرگترها دعوایشان کنند. با اولین دعوایی که بچه میشنود و برخورد بدی که میبیند، ممکن است برود و دیگر برنگردد. این خیلی برای مصطفی مهم بود که کاری کند تا نوجوانها در پایگاه بمانند. بالاخره برخورد بزرگترها با بچهها خیلی متفاوت است. آنها نیاز دارند که در حد سنشان برخورد کنیم.
مصطفی وقتی این برخوردها را دید و متوجه شد برخورد بزرگترها ممکن است بچهها را زده کند، این جمع نوجوانان را تشکیل داد. او در این کار خیلی مهارت داشت.
«رفتن به پارک با فاطمه ...
#ادامه_دارد
➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖
@shahid_mostafasadrzadeh
🔸 دو سال پیش رفتم مشهد برا رفتن فاطمیون ( اون موقع انقدر تو زبونا نبود) ، رفتیم یه جایی گیر بیاریم که چند شبی اونجا باشیم واسه درست شدن کارامون (بماند چون ایرانی بودیم نزاشتن و ....) ، یکی از بچه ها افغانی که توی اینکارا بود ،گفت؛ می خوای مث سیدابراهیم بیای ؟ گفتم سید کیه ؟ زندس ؟ گفت نه چند روز پیش شهید شده ، برگشتم اصفهان به یکی از طلبه های افغانی که اصفهان درس می خوند گفتم می تونی شناسه افغانی برام درست کنی و افغانی یادم بدی ؟ گفت شناسه رو اره ولی زبون نه می خوام برم سوریه نیستم . گذشت و اخرای سال ۹۴ بود که با ابوعلی آشنا شدم ،گفت : از طریق بسیج پیگیر بشو نشد راهایی دیگه ... رو امتحان کن ، ما تو این چند وقت کلی با شهید سیدابراهیم اشنا شده بودیم ،فهمیدم ابوعلی رفیقْ شفیق سیدابراهیم بوده ، منم تا توانستم اذیت می کردم ابوعلی رو تا مثلا به خیال خودم ببینم شبیه سید هست یا نه ؟ توی مدت کمی که ارتباط داشتم با این شهید ،هر روز که پیش می ره شباهتهاش به شهید سیدابراهیم هی برام اشکارتر میشه ،ابوعلی واقعا استاد عملی اخلاق بود ، تنها فرق شهید ابوعلی و سیدابراهیم برای من قیافشون هست .
#سیدمنتظر
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#مرتضی_عطایی
راوی:دوست شهید
@shahid_mostafasadrzadeh
✨🍃✨🌹✨🌹✨🍃✨
🍃
🌹
#خاطره_مادر_شهید_صدرزاده
یکی از #دعاهای همیشگی مصطفی شهادت بود
و همیشه دعای #قنوتش بود
ولی اواخر دیگه نمی گفت مامان دعا کن #شهید بشم،
یه روز زنگ زد گفت: مامان دعا کن اون چه که موثر تر اتفاق بیفته اگر شهادت مؤثر تر اتفاق بیفته 😔
گفتم: #عزیزم معلوم اگر بمونی بیشتر میتونی خدمت کنی ولی اگر،شهید بشی.😔🌹
گفت: کسی که شهید میشه دستش بازهست
و بیشترمیتونه دستگیری کنه .
#مصطفی حتی شهادت برای خودش نخواست، بخاطر اینکه بتونه دستگیری کنه.👏😔
و تازه متوجه شدم منظورش از مؤثرتر بودن یعنی چی.
وقتی پیام میدن که ماهواره رو جمع کردن از خونه ویا #حجابشون کاملتر شده
ویااینکه فعالیت فرهنگی درجهت ارزشهای اسلامی میشه،
یقین پیدا کردم به آروزی مصطفی که دوست داشت اون چه که #موثرتر بود براش رقم خوره🌹😔🌹
🌹🌹🌹🍃🍃🕊🍃🍃🌹🌹🌹
@shahid_mostafasadrzadeh
سلام بزرگوارا...
هر کس اینستاگرام داشت اگر مایل بود فالو کنه پیج منو
@hanan_text
#پویش_مهدوی❣
همه باهم دعای فرج به نیت فرج مولامون 🤲
#نشر_واجب
هرکس هر کانالی هر گروهی داره اصن هر رفیقی که دوسش داره اینو براش بفرسته...
@shahid_mostafasadrzadeh
#توشه_اخرت📿
صلوات به نیت :
#شهید_مصطفیصدرزاده
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهید_رسول_خلیلی
سلامتی وتعجیل در فرج اقا امام زمان (س)
تعداد ختم هاتونو به ایدی زیر پیام بدید👇👇👇
@shahid_sadrzadeh
@shahid_sadrzadeh
@shahid_sadrzadeh
📌ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است
🔸امام صادق(ع):
ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است.
🔻اَلصَّدَقَةُ لَيْلَةَ اَلْجُمُعَةِ بِأَلْفٍ وَ اَلصَّدَقَةُ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ بِأَلْفٍ.(مستدرک الوسائل، ج۶، ص۱۰۶)
🔸آیتالله بهجت:
📝 بلا، با صدقه رفع میشود؛ اگرچه محکمِ محکم شده باشد. نه اینکه فقط روایت است که صدقه، دافع بلیات است؛ نخیر، درایت هم هست. میدانیم که از لطف و احسان است که شارع فرموده: «إِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة»(یعنی روزی را با صدقه نازل کنید). (گوهرهای حکیمانه، ص١٣٧)
🔻 شما مخاطبان گرامی میتوانید صدقات و کمک های خود را از طریق لینک زیر هدیه دهید و از ثواب و برکات آن بهرهمند شوید.
با صدقات جمع آوری شده، به نیت سلامتی امام زمان(ع) و شفای همه بیماران، گوسفند قربانی میشود و گوشت آن بین نیازمندانی که توسط شبکۀ معتمدین محلی ما شناسایی شدهاند، توزیع خواهد شد.
📌 وار
#کلام_آسمانی ❣🌸
💠دل ها همانند ظرف هاست پس بهترين آنها ظرفى است كه مقدار بيشترى را بتواند نگهدارى كند بنابراين آنچه را به تو مى گويم حفظ كن و در خاطر خود بسپار
📚#حکمت ۱۴۷
@shahid_mostafasadrzadeh
#مهربانمن🌱
مَن دائماً برای تـو
اسبـابِ زحمتم
پایِ گنــاهـِ من
تو فقط ایسـتاده ایی !
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#هذا_یوم_الجمعه
#حدیث_عاشقی 🦋
@shahid_mostafasadrzadeh
✍ خاطره همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا
قدم به قدم که میرفت جلو،
دلتنگ تر از قبل میشد،
دلتنگ شهادت،
دلتنگ رفقای شهیدش....💔
🔹کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی، جاماندگی و دلواپسی. حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت: قرآن همراهتون هست؟
🔹اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند..✨
@shahid_mostafasadrzadeh
#رهبر_انقلاب:
🔹در اسلام، در مورد مسائل اجتماعی، هیچ چیز به قدر عدالت مورد توجه قرار نگرفته است. در مورد ظهور حضرت بقیهالله، در بیشتر روایات و ادعیهای که دربارهی آن بزرگوار است، به دنبال مسالهی ظهور و قیام، به این مساله اشاره شده که خدا به وسیلهی او زمین را پُر از قسط و عدل میکند. چرا؟ چون بشر بیش از همه چیز، از ظلم و بیدادگری رنج میبرد.
#مهدویت
#عدالت
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواندن دعای سلامتی امام زمان(ع)توسط شهید صدرزاده در بین نیروهایش...
🤲🤲
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج💙
@shahid_mostafasadrzadeh
#هل_من_ناصر؟❣🌴
📝 مرحوم شیخ رجبعلی خیاط:
امام زمان علیه السلام دنبال رفیق میگرده، خوب شو؛ خودش میاد و پیدات میکنه.
@shahid_mostafasadrzadeh
♦️حرف زدن با امام زمان (ع)
✍️مرحوم آیت الله میلانی میفرمودند:
هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید. خوب نیست شیعه روزش شب شود و شباش روز شود و اصلاً به یاد او نباشد. بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند. با حضرت درد و دلی کند.
♦️آیت الله بهجت می فرمود:
بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است.
قبل از اینکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسیده است. او نزدیک است، درد و دلها را میشنود. با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. در زمان حضرت امام هادی علیه السلام شخصی نامهای نوشت از یکی از شهرهای دور نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،
به هر حال چه کنم؟
💥حضرت در جواب ایشان نوشتند:
«إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک»
لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو. ما از شما دور نیستیم.
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت سوم راه اندازی دفتر پاسخگویی به سوالات شرعی در استخر! تسنیم: گف
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده
🔴قسمت چهارم
تسنیم: این مهارت، چیزی است که در جنس مرد کمتر پیدا می شود و زن بخاطر روحیه مادریاش بهتر میتواند با رفتارهای بچه کنار بیاید. حتما شما هم خوشحال میشدید و میگفتید که مثلا بچه خودمان را هم همینطور نگه میدارد. رفتار مصطفی با دخترتان فاطمه چطور بود؟
بگذارید کمی فکر کنم تا کلمه و لفظی برای این رابطه پیدا کنم. رفتارش با فاطمه هزار برابر بهتر از «خوب» بود. فاطمه 25 شهریور1388 به دنیا آمد و امسال به کلاس اول رفت. هرچه سنش بیشتر میشد، اسباب بازیهایی که دیگر برای گروه سنی او نبود را جمع میکردم. وقتی فاطمه را پیش مصطفی میگذاشتم، به مدرسه میرفتم و برمیگشتم میدیدم که تمام آن اسباب بازیها بیرون آمده و در کل خانه پخش است. در آن 5 یا 6 ساعتی که خانه نبودم آنقدر با هم بازی کرده بودند که دیگر اسباب بازیهای گروه سنی 5 و 6 سال کم آمده بود! خیلی رابطه خوبی با هم داشتند.
تسنیم: وقتی از مدرسه بر میگشتید، مصطفی از اینکه بچه را نگهداری کرده ناراحت نبود؟ بداخلاقی نمیکرد؟
اصلا. اتفاقا وقتی که بر میگشتم و میگفتم که میخواهم خانه را مرتب کنم، مصطفی با فاطمه به پارک میرفت و بازی را بیرون از خانه ادامه می داد تا اینکه من خانه را مرتب کنم و دوباره آنها برگردند.
بعد از انصرافم از حوزه، اصرار میکرد که به دانشگاه بروم
تسنیم: گفتید دغدغهای در همان اول زندگی و خواستگاری داشتید که آن نوعِ برخورد و نگاه مصطفی به خانمها بوده است. چقدر از زندگیتان گذشت که دیگر خیالتان از بابت مصطفی راحت شد و فهمیدید که خودِ خودش است؟
هنوز وارد زندگی نشده بودیم. در همان دوران عقد خیالم کاملا راحت شد.
بعد از اینکه فاطمه به دنیا آمد، من تحصیلات حوزوی را کنار گذاشتم و دیگر ادامه ندادم. مصطفی از همان زمان تاکید میکرد که باید در دانشگاه یا حوزه ادامه تحصیل دهم. یک بار مصطفی گفت که دانشگاه آزاد بدون کنکور دانشجو میگیرد، از من خواست که بروم و ادامه تحصیل دهم. به او گفتم: «تو دیگر آخرشی! بعضی از آقایان اجازه نمیدهند که خانمهایشان به دانشگاه بروند ولی تو به اصرار میخواهی من را به دانشگاه بفرستی. اصلا از محیط دانشگاه آزاد خبر داری؟»، مصطفی هم جواب داد: «از محیط دانشگاه خبر دارم ولی از تو هم خبر دارم و میدانم که میتوانی و باید ادامه تحصیل دهی». میدانست که به رشته تجربی علاقه دارم. همیشه میگفت: «تو دکتر خودمی!».
همان اوائل که تصمیم گرفتم برای تدریس به مدرسه بروم و کار کنم، از مطرح کردن آن با مصطفی کمی استرس داشتم، هرچند که نوعِ نگاهش را میدانستم. به او گفتم ممکن است کلاسهایم از ساعت 8 تا 12 باشد یا مثلا فلان ساعتها در خانه نباشم، فاطمه را چه کار کنیم؟ او خیلی راحت به من گفت: «تو برو من هستم. کار من آزاد است. میتوانم هماهنگ کنم و از فاطمه نگهداری کنم و بعد به کارم برسم».
وقتی از اتفاقات داخل مدرسه برای مصطفی تعریف میکردم، میگفت: «من به تو غبطه میخورم. من این همه در بسیج کار کردم ولی نتوانستم اینقدر تاثیر گذار باشم». همیشه من را تشویق میکرد چون در واقع چنین چیزی نبود و تاثیرگذاری مصطفی روی بچههای مسجد خیلی بیشتر از کارهای من بود. شاید با این حرفها میخواست به من انرژی و نیرو بدهد که بتوانم ادامه بدهم.
آنقدر زندگیمان شیرین بود که تا بزرگسالی محمدعلی و فاطمه هم میتوانم این شیرینی را به آنها بچشانم
تسنیم: از نوع رفتار مصطفی با خودتان و احترام و تکریمی که نسبت به شما داشته بیشتر بگویید.
زندگی با مصطفی خیلی زندگی شیرینی بود. شیرینی این 8 سالی که با ایشان زندگی کردم یک شیرینی اشباع شدهای است که اگر فاطمه و محمدعلی هردوتا بزرگ شوند میتوانند از این شیرینی بچشند؛ میتوانم به آنها این شیرینی را بچشانم و یاد بدهم که در برخورد با همسرشان از پدرشان الگو بگیرند.
یک وقتهایی من در مدرسه به بچهها میگفتم، درست است که زندگی ما یک زندگی شاید از لحاظ مالی زندگی پر فراز و نشیبی باشد، ولی اینقدر طعم خوشبختیمان شیرین و دلچسب بود که برای همه دانش آموزانی که کنارم بودند آرزو میکردم تا به اندازه ذرهای از این شیرینی را بچشند.
#وقتی_مصطفی_وارد_خانه_میشد...
#ادامه_دارد
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شوخی شهید #مصطفی_صدرزاده با سردار شهید #رضا_خاوری
فیلم بردار🎥 :#شهید_مصطفی_صدرزاده
#فرمانده_گردان_عمار_لشگر_فاطمیون
@shahid_mostafasadrzadeh