#حکیمانه❣📝
▫️در طول تاریخ کشور ما و امت اسلام، بعد از حکومت امام حسن(علیهالسلام) هرگز شاهد استقرار حکومتی نبودهایم که زمینه را برای به ثمر نشستن زحمات و همتهای والای مردم فراهم نماید. عموماً حکومتها در صدد استثمار مردم و مصادره زحمات آنها به نفع منافع خود و گروه وابسته به خود بودند، نه سعادت و صلاح جامعه. با پیروزی انقلاب اسلامی این نسیم بر پهنه جامعه اسلامی وزید که مسیر تکامل، پیشرفت، تعالی و چیدن ثمره زحمات و مجاهدتها باز است و از این به بعد باید نخبگان و دولت و ملت کار کنند تا در هر زمینهای از پیشرفت، از این دستآورد استفاده نمایند.
#انقلاب_چیست_انقلابی_کیست
#جهاد_تبیین
@shahid_mostafasadrzadeh
🔰آرمان راهپیمایی ۲۲ بهمن رو خیلی دوست داشت
از شب قبل به همه زنگ میزد که فردا قرار ساعت چند؟ و کجا؟
صبح زود حرکت میکردیم تا برای دیدن غرفه ها وقت داشته باشیم
تو مسیر انقدر شوخی میکرد که گذر زمان رو حس نمیکردیم
یه بار جلوی یکی از غرفه ها ایستاد، روی مقوا تصویر ایستاده شهدا رو درست کرده بودند، آرمان با تک تک اونها عکس گرفت، به سبک معروف شهدایی، دست به سینه مثل شهید همت و شهید صدرزاده
بعدشم با لحن خاصی که معلوم نبود شوخیه یا جدی، آرزوی شهادت کرد
کی میدونست آرمان انقدر زود به آرزوش میرسه...
همیشه اصرار داشت تا زیر برج آزادی بریم و عکس بندازیم
تا اذان ظهر اونجا مینشستیم
اما اذان خط قرمز بود
باید سریع میرفتیم نماز اول وقت، اونم جماعت
بعدشم یه جایی پیدا میکردیم که باهم ناهار بخوریم
دیگه به این برنامه عادت کرده بودیم
تا دوران کرونا اومد و راهپیمایی های ماشینی
خیلی منتظر ۲۲ بهمن امسال بودم تا یه بار دیگه باهم زیر برج آزادی عکس بگیریم اما...
مطمئنم آرمان فردا هم میاد
مثل همیشه
همون جای همیشگی
با همه دوست هاش عکس میگیره
با این تفاوت که این بار دوستان جدید زیادی پیدا کرده...
✍علیرضا خلفی
-----------
📬 تنها کانال رسمی استاد میرهاشم حسینی
https://eitaa.com/Mirhashem_ir
#کلام_آسمانی❣🌸
🔸وَأَشْرَفُ الْغِنَى تَرْکُ الْمُنَى
💠برترین بى نیازى ترک آرزوهاست
📘#حکمت_211
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روایت حاج قاسم سلیمانی از نحوه حضور شهید صدرزاده در سوریه
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده 🔴قسمت دوم تسنیم: انتظارات شما را شنیدیم. چیزهایی که مصطفی از شما میخو
#مصاحبه_با_همسر_شهید_صدرزاده
🔴قسمت سوم
راه اندازی دفتر پاسخگویی به سوالات شرعی در استخر!
تسنیم: گفتید که مصطفی سختیهای زیادی را تحمل میکرد. منظورتان تحمل سختی در انجام فعالیتهای زندگی و کسب و کار است؟
نه. در کارهای فرهنگی خیلی سختی تحمل میکرد. وقت خواب و استراحتش خیلی کم بود. مصطفی در ماه رمضان سال 90 یا 91 از یک روحانی به اسم محمدرضا بطحایی دعوت کرده بود تا برای کار فرهنگی به پایگاه بسیج بیاید. بطحایی با خانوادهاش آمده بود و هرشب در مسجد برنامه داشت؛ بعدا این روحانی هم در سامرای عراق شهید شد.
تا حدود ساعت 12 شب در مسجد میماندند و کار فرهنگی میکردند. کلاس قرآن داشتند، سفره افطار داشتند، بعد از افطار هم کلاس صالحین و برنامههای مختلف داشتند. مصطفی آن موقع با مسئولان یک استخر صحبت کرده بود و بعد از تمام شدن کلاسهای مسجد، حاج آقا بطحایی را تا نماز صبح به آن استخر میبرد که پاسخگوی سوالات شرعی مردم باشد.
بنابر این وقت چندانی برای استراحت نداشت. مصطفی جثه کوچکی داشت و به همین خاطر خیلی اذیت میشد. ماه رمضان در تابستان بود و واقعا شرایط سختی بود. یک بار به خانه آمدم و دیدم که حالش خیلی بد است و تهوع دارد؛ اما از فردای آن روز باز هم کارش را ادامه داد.
خیلی به مصطفی وابسته بودم، وقتی به گشت محلی میرفت با اصرار همراهش میرفتم
تسنیم: مصطفی به شما گفته بود که همسنگر میخواهد و بعد از ازدواج هم کار فرهنگیش را ادامه داد؛ اما بالاخره زندگی شخصی او و شما هم مهم بود. ناراحت نمیشدید که مصطفی بخاطر کارهای فرهنگی، وقت کمتری در خانه است؟ نسبت انجام کارهای فرهنگی و حضور در خانه را چطور رعایت میکرد؟
به مصطفی میگفتم که زمان بیشتری را در خانه باشد چون من خیلی به او وابسته بودم اما اگر او نمیتوانست کارش را طوری تنظیم کند که کنارم باشد، من همراهش میشدم. چند بار پیش آمد که مصطفی قرار بود به گشت شبانه محلی برود و من با اصرار تمام همراهش شدم. اعتراض میکرد و میگفت که نمیتواند من را با بچه کوچک در ماشین تنها بگذارد و برود اما من به او میگفتم که درِ ماشین را قفل میکنم و منتظرش میمانم تا کارهایش تمام شود. برایم مهم نبود که مثلا ساعت 12 شب هست و در ماشین منتظر او هستم، همین که کنار مصطفی بودم خوب بود. اگر او نمیتوانست وقتش را طوری تنظیم کند که در خانه باشد، من وقتم را تنظیم میکردم که کنارش باشم.
تسنیم: ظاهرا با زندگیای که مصطفی برای خودش و انجام کارهای فرهنگیاش تعریف کرده بود، شما مجبور به برنامهریزی بودید تا بیشتر کنارش باشید.
از اول هم قرارمان این بود که همسنگرش باشم.
تسنیم: مصطفی نمیگفت که چرا دنبالش راه میافتید و میروید؟
چرا، اتفاقا ناراحت میشد. من به او میگفتم: «وقتی کنارت هستم، خیالم راحت است و آرامش دارم و وقتی بیرون میروی، فکرم مشغول میشود. اینکه در ماشین همراهت باشم راحتتر است تا اینکه در خانه باشم و فکرم درگیرت باشد».
مهارت بالای مصطفی در فهمیدنِ بچهها و نوجوانها
تسنیم: در بسیج برای مقاطع مختلف سنی کارهای زیادی میتوان انجام داد؛ مثلا حتی برای کسبه محل هم میشود کار فرهنگی کرد. چرا مصطفی نوجوانها را انتخاب کرده بود؟
مصطفی مهارت خاصی در بازی با بچهها و جذب آنها داشت. یکی از بستگان ما بچهای دارد که یک مقدار بیش فعال است؛ وقتی که مصطفی را میدیدند ذوق میکردند که الان بچهشان ساکت یک جا مینشیند چون مصطفی خیلی این بچه را سرگرم و با او بازی میکرد. به قول خودشان انرژی این بچه را تخلیه میکرد.
وقتی بچهها در یک مجلس مهمانی شلوغ میکردند و پدر و مادرها را خسته میکردند، مصطفی از جمع جدا میشد و همه بچهها را گوشهای جمع و با آنها بازی میکرد. خودش میگفت وقتی بچهها وارد جمع بزرگترها میشوند، ممکن است بچه ها حوصله بزرگترها را نداشته باشند و بزرگترها هم حوصله سرگرم کردن بچهها را نداشته باشند.
بچه ها اگر در محیط مسجد و پایگاه بسیج شلوغ کنند، ممکن است بزرگترها دعوایشان کنند. با اولین دعوایی که بچه میشنود و برخورد بدی که میبیند، ممکن است برود و دیگر برنگردد. این خیلی برای مصطفی مهم بود که کاری کند تا نوجوانها در پایگاه بمانند. بالاخره برخورد بزرگترها با بچهها خیلی متفاوت است. آنها نیاز دارند که در حد سنشان برخورد کنیم.
مصطفی وقتی این برخوردها را دید و متوجه شد برخورد بزرگترها ممکن است بچهها را زده کند، این جمع نوجوانان را تشکیل داد. او در این کار خیلی مهارت داشت.
«رفتن به پارک با فاطمه ...
#ادامه_دارد
➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖
@shahid_mostafasadrzadeh
#حکیمانه❣📝
🔹شاید بشود گفت که بزرگترین مانع و بدترین درد و بیماری در راه تکامل بشری، عبارت است از خود را بزرگ دیدن، خود را پاک و بیغش دیدن، خود را قدرتمند و توانا دیدن و خود را برتر از دیگران مشاهده کردن است.
#اخلاق_و_تربیت
@shahid_mostafasadrzadeh
#زیارت_عشق | مقام سلم و دوستی
در زیارت عاشورا مقام سِلم و دوستی وجود دارد، هم با اهلبیت علیهم السلام و هم با کسانی که با اهلبیت دوستند. میگوییم: «وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاَكُمْ» اینکه شما دوستداران اهلبیت را دوست داشته باشید، یک مقام است، و این را به هرکسی هم نمیدهند.
🔸 من خیلیها را دیدم که اهلبیت را دوست دارند اما دوستداران اهلبیت را دوست ندارند. از این جهت اوضاعمان خراب است، اصلاً متوجه نیستیم کسی که در هیئت کنارمان نشسته، محب اهلبیت است. یعنی امکان اینکه در هیئتهای ما دعوا بشود باید صفر باشد. اینجا شیعهخانۀ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و عموم مردم ما محب اهلبیتند.
🔺مقامات زیارت عاشورا - جلسه اول
@shahid_mostafasadrzadeh
من جوان گناهکاری بودم
و خیلی هم به نماز توجه ای نمی کردم!
مادرم از نوجوانی مرا به این امر دعوت می کرد اما اعتنایی نمی کردم. البته گاهی می خواندم، بعد از ازدواج، شغل رانندگی را انتخاب کردم. در یکی از سفرهایم موقعی که من بار زده و از مشهد به قصد یکی از شهرها خارج شدم.
در بین راه هوا طوفانی شد و برف زیادی آمد که راه بسته شد و من در برف ماندم. موتور ماشین هم خاموش شد و از کار افتاد. هر چه کوشش کردم نتوانستم ماشین را روشن کنم. در اثر شدت سرما، مرگ خود را مجسم دیدم! سرم را روی فرمان ماشین گذاشتم و به فکر فرو رفتم که خدایا راه چاره چیست؟
یادم آمدسال های قبل، واعظی که درمنزل ما منبر می رفت، بالای منبر گفت: «مردم هر وقت در تنگنا قرار گرفتید واز همه جا مأیوس شدید متوسل به آقا امام زمان (عج)شوید که ان شاء الله حضرت کمک می کند»
بی اختیار متوسل به آقا امام زمان شدم و از ماشین پایین آمدم و باز هم موتور را بررسی کردمT شاید روشن شود ولی موفق نشدم و دو مرتبه به ماشین برگشته و پشت فرمان نشستم و با خداوند تعهد کردم که «اگر من از این مهلکه نجات پیدا کنم و دوباره زن و فرزندم را ببینم، از گناهانی که تا آن روز آلوده به آن بوده، فاصله بگیرم و نمازهایم را هم اول وقت بخوانم»
این دو عهد رابا خدا بستم که در صورت نجات از این مهلکه، این دو برنامه را انجام دهم. یک وقت متوجه شدم یک نفر داخل برف ها به سمت من در حرکت است. احساس کردم او هم راننده ای است که ماشینش در این نزدیکی ها در برف ها گیر کرده است و حالا به دنبال کمک آمده است.
به من سلام کرد و فرمود: «چرا سرگردانی؟» من هم از خاموشی ماشین و طوفان برایش گفتم.
آن شخص فرمود: من ماشین را راه می اندازم.
من ندیدم دست ایشان به موتور ماشین بخورد ولی فرمود:
«استارت بزن »
سوئیچ ماشین را زدم، ماشین روشن شد و فرمود: «حرکت کن و برو»
گفتم: «الان میروم جلوتر میمانم، راه بسته است»
فرمود: «ماشين شما در راه نمی ماند، حرکت کن.»
گفتم: «ماشين شما کجاست، می خواهید به شما کمکی بدهم؟»
فرمود: «من به کمک شما احتیاج ندارم.»
و تصمیم گرفتم مقدار پولی که داشتم به ایشان بدهم. شیشه پایین بود و من هم پشت فرمان گفتم: «اجازه بدهید مقداری پول به شما بدهم.» فرمود: «من به پول شما احتیاج ندارم.»
پرسیدم:
«عیب ماشین من چه بود؟» فرمود:«هرچه بود رفع شد» گفتم: «آخر این که نشد، شما به پول و کمک من احتیاج ندارید و از نظر استادی هم مهارت فوق العاده ای نشان دادید، من از اینجا حرکت نمی کنم تا خدمتی به شما بنمایم، چون من راننده جوانمردی هستم» باچهره ای متبسم فرمود:«تفاوت راننده جوانمرد با ناجوانمرد چیست؟
گفتم:«شما خودت راننده ای میدانی، شوفر ناجوانمرد اگر از کسی خدمت و نیکی ببیند نادیده می گیرد و می گوید وظیفه اش را انجام داده! ولی شوفر جوانمرد تا آن نیکی و خدمت را جبران نکند، وجدانش راحت نمیشود»
ایشان فرمود:«خیلی خوب! حالا اگر می خواهی به ما خدمت کنی تعهدی را که با خدا بستی، عمل کن که این خدمت به ماست»
گفتم: «من چه تعهدی بستم؟»
فرمود: «یکی اینکه از گناه فاصله بگیری و دوم اینکه نمازهایت را در اول وقت بخوانی»
وقتی این مطلب را شنیدم تعجب کردم که این آقا از کجا فهمیده و به ضمیر من آگاه شده؟!
در ماشین را باز کردم و آمدم پایین که این شخص را از نزدیک ببینم، دیدم کسی نیست! فهمیدم همان توسلی که به آقا و مولایم صاحب الزمان (عج) کردم اثر گذاشت و این وجود مبارک آقا بود که نجاتم داد.
جای پای آقا را هم درجاده ندیدم، کامیون بدون هیچ توقفی روی برف حرکت کرد، به سلامت به خانه رسیدم، زن و بچه ام را دور خود جمع نموده موضوع مسافرت را با آنها در میان گذاشتم و از آنها نیز خواستم که این بی بند و باری را کنار بگذارند و نمازشان را اول وقت بخوانند. آن ها هم قبول کردند یک آقای روحانی را به منزل دعوت کردم که مرتب بیاید و احکام دین را بگوید تا به وظایف دینی مان آشنا شویم در مسافرت ها هم اول وقت، نماز را می خواندم.
روزی در یکی از گاراژ ها، منتظر خالی کردن بار بودم که ظهر شد.
راننده های دیگر گفتند:«برویم برای غذا و با هم باشیم» گفتم:«من نمازم را می خوانم بعد می آیم» همه به هم نگاه کردند و گفتند: این دیوانه شده، میخواهد نماز بخواند» و مرا شدیدا مسخره کردند.
من تا آن زمان مایل نبودم خاطره سفر مشهد را برای کسی بگویم، اما چون این ها اینگونه به نماز توهین کرده و مسخره نمودند، مجبور شدم سرگذشتم را برایشان بگویم.
چنان برآنها اثر گذاشت که همه از من عذرخواهی کردند و با تمام کسانی که در گاراژ بودند به نماز ایستادیم. از تمام کسانی که از مالشان قبلا حیف و میل کرده بودم به گفته آقای روحانی حلالیت طلب کردم و همیشه هنگام اذان به یاد قولم می افتادم و با یاد امام زمان(عج) و آن خاطره شیرین، نمازم را می خواندم.
منبع: کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ، ج ۲، ص۳۵۱
.
💥هفت چیزی که مسخره می باشدچیست؟💥
🌹 امام رضا علیه السّلام فرمود:
☄1- کسی که با زبانش استغفرالله بگوید ولی در دل از گناهی که کرده پشیمان نباشد خودش را مسخره کرده
☄2- کسی که از خدا توفیق کار خیر طلب کند ولی تلاش و کوششی نداشته باشد خود را مسخره کرده
☄3- کسی که از خدا بهشت بخواهد و در انجام عبادات صبر نکند و در ترک معاصی صبر نداشته باشد خود را مسخره کرده
☄4- کسی که از آتش جهنم به خدا پناه برد ولی از لذت گناه دست بر ندارد خودش را مسخره کرده
☄ 5- آنکس که یاد مرگ کند و از آن ترس داشته باشد ولی خود را برای مرگ آماده نکند ( یعنی اعمال خیر انجام ندهد و از گناهانش استغفار نکند) خودش را مسخره کرده
☄6- کسی که خدا را یاد کند و مشتاق دیدار او باشد ولی در گناهان اصرار ورزد خود را مسخره کرده
☄7- کسی که بدون توبه از خدا طلب عفو و بخشش کند، خودش را مسخره کرده است.
📚 نصایح مشکینی صفحه 274
بحارالانوار مجلسی جلد 78 ص 356
@shahid_mostafasadrzadeh
#کلام_آسمانی❣🌸
💎فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْء، إِلاَّ فِي مَعْصِيَةِ اللّهِ سُبْحَانَهُ
🌓حق پدر بر فرزندان اين است كه در همه چيز جز در معصيت خداوند سبحان از وى اطاعت كنند
📘#حکمت_399
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه گناهانی ظهور امام زمان عجلالله را به تاخیر می اندازد؟❗️
❄️ أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ❄️
#امام_زمان_عجل_الله_فرجه_الشریف
🌻أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🌻
@shahid_mostafasadrzadeh
#حکیمانه❣📝
🔹زن بودن، برای زن یک ارزش والا و یک اصل است. بههیچوجه تشبه به مردان برای زن ارزش به حساب نمیآید؛ همچنانکه تشبه به زنان برای مردها ارزش به حساب نمیآید. هر یک از زن و مرد نقش، جایگاه و طبیعتی دارند و مقصودی از وضعیت خاص آنها در آفرینش حکیمانهی الهی مورد نظر بوده است که این مقصود باید برآورده شود.
#زن_و_خانواده
#جهاد_تبیین
@shahid_mostafasadrzadeh
#کلام_شهید
شهید صدرزاده میگفت:
از در انداختنت بیرون از پنجره بیا تو..
بجنگ واسه خواسته هات و ناامید نشو!
خداببینه سفتوسختچسبیدیبهخواستهت،
بهت میده خواستت رو ...)))
@shahid_mostafasadrzadeh
﷽
✅#خواستگاری
🔹آقا مصطفی فرمانده پایگاه نوجوانان بسیج مسجدمون بود ، هرکجا که میرفت ما رو هم با خودش میبرد ، راهیان نور ، مشهد ، شمال و....
🔹ما رو دیگه به اسم نوجون های آقا مصطفی میشناختن، از بس که همیشه دورش می چرخیدیم
🔹آقا مصطفی ۲۰ سالش شده بود
یک شب با بچه ها توی مسجد بودیم که یکی از بچه ها، بدو اومد و گفت:
اقا مصطفی رفته خواستگاری خونه فلانی
🔹ما پاشودیم و رفتیم درب خونه همسر ایشون ، گویا مراسم خواستگاری تموم شده و آقا مصطفی اینا رفتن خونه خودشون و ما دیر رسیدیم
بعدا، متوجه شدیم که این جلسه فقط یه جلسه اشنایی بوده و هنوز جوابی بین طرفین رد و بدل نشده بود
🔹ما توی کوچه نیم ساعتی منتظر بودیم تا جلسه خواستگاری تموم بشه و آقا مصطفی رو ببینیم
و....
🔹هرچه منتظر شدیم نیومدن!
یکی از بچه ها زنگ خونه پدر زن آقا مصطفی رو زد گفت ؛ سلام اقا مصطفی این جاست!
اون بنده خدا شوکه شد و گفت یه لحظه صبر کنید ، اومد دم در خونه ولی همین که پدرخانوم آقا مصطفی رو دیدیم شروع کردیم به فرار کردن
خخخخ
🔹فرداش دیدیم آقامصطفی داره با خنده میاد
بعد بهمون گفت؛
آبرومو بردید ، بزارید حداقل من جواب بله رو بگیرم بعد برید درب خونشون سراغ منو بگیرید .
🔹این خاطره رو همیشه خودش با خنده برای دیگران تعریف می کرد.
شادی روحش صلوت
@shahid_mostafasadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
ـ کاش خدا منو جای فلانی آفریده بود!
✘ میلیاردها انسان در همین لحظه حسرت میخورن جای تو باشند!
ـ اصلاً اینطور نیست، هیچ کس آرزو نداره جای من باشه!
✘ من برات ثابت میکنم.
@shahid_mostafasadrzadeh
بسم رب الشهدا و والصدیقین
.
.
یک نفر روبه عنوان نیروی انسانی گردان منصوب کرده بود
.
.
چند روز بعد دید رو در اطاقش نوشته
.
.
«نیروی انسانی لطفا بدون هماهنگی وارد نشوید»
.
.
خیلی ناراحت شدم و به سید گفتم:
برم کاغذ رو، از رو در اتاقش بکنم؟؟
.
.
رفت تو فکر
.
.
گفت بیا تا بهت بگم!!!
.
.
رفت تو اتاق خودش سریع یه ماژیک و خودکار برداشت و نوشت:
.
.
«اتاق فرماندهی، نیازی به هماهنگی نیست، وارد شوید»
.
.
چند روز بعد دیدیم اون بنده خدا، خودش کاغذی رو که رو در اتاق زده بود، برداشت.
.
.
.
[بیش تر با خودمون فکر کنیم]
.
.
اگر سید ابراهیم ها در عرصه نبرد چنین اسم و رسم پیدا میکنند حتما قبلا بارها و بارها این کارها رو تمرین کردند
.
.
.
ما هم باید شروع کنیم
نه؟؟؟؟
.
.
بسم الله
.
.
از خانواده
از دوستان
از مردم
و.....
.
.
.
مهم این هست که٬ بخوایم
.
.
.
➖➖➖➖➖➖
@shahid_mostafasadrzadeh