خاطرات مادر😔
سال گذشته روز #تولدممصطفی ایران بود.❣ اون روز حالم خیلی بد بود، مریض شده بودم، تب شدید داشتم .🌹 آن قدر که توان بلند شدن نداشتم ، بچه ها یکی یکی اومدن به جز مصطفی.😔 وقتی بچه ها دیدن حالم بده اصرار کردن که بریم دکتر 🙏❣ و من چون یه روز تعطیل بود و
نمی خواستم دورهمیشون رو بهم بریزم ،
قبول نمی کردم ،ولی آن قدر حالم بد شد
که نتونستم زیاد مقاومت کنم ،
با بچه ها و باباشون رفتیم درمانگاه
در حالی که خوابیده بودم و سِرُم بهم وصل بود ،
دیدم مصطفی #سراسیمه داخل شد😭
و با ناراحتی می گفت : چرا به من خاک برسر نگفتید؟🙏😔 آن قدر ناراحتی کرد،
#پرستاری که اونجا بود بهم گفت: خوش بحالت👏 چه بچه هایی داری به شما غبطه
می خورم. "ولی ای کاش خاک برسر من می شد و این
#روزهای_بدون_مصطفی را
نمی دیدم."😔
✨🍃🌹🍃✨🍃🌹🍃✨
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh