#کلام_یار 🎤❤️
سال 89 مصطفی صاحب #گاو _داری بود.
گوساله هایی که چندماه روز و شب براشون زحمت کشیده بود
و بسیار #هزینه کرده بود تا به فروش برسن .
در یک شب تمام گاوهایی که امانت بودن دزدیده شدن 😔
بعد از پیگری بسیار که نتیجه ای هم نداشت ،
وقتی وارد خونه شد خیلی #ناراحت بود گفتم :چی شد؟ نتیجه ی داشت؟
گفت : نه .....😔
هیچوقت #مصطفی رو اینجوری ندیده بودم
گفتم : فدات بشم برای مال دنیا این طوری ناراحتی ؟
فدای سرت ان شاالله جبران میکنی .
گفت : مامان اینا امانت مردم بود، اگر مال خودم بود که غمی نبود ،
من #شرمنده شدم ..😭
مصطفی از لحاظ مالی خیلی
امتحان های سختی میداد،
ولی هیچوقت اینجوری ظاهر نمی کرد، که برای گوساله هاش چون امانت بودن وبه قول خودش میگفت شرمنده مردم شدم....😔🌹😔
دایی های بابای مصطفی شریک بودن گفتن ما هم توی سود شریکیم هم توی ضرر... بخاطر همین چیزی از مصطفی نگرفتن ولی چند نفر دیگه که باهاش شریک بودن تا ریال آخر گرفتن از مصطفی باباش کمکش کرد تا مدیون کسی نباشه خدا را شکر😊
✍ مادر بزرگوار شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
#کلام_یار 🎧♥️
مصطفی دوران بچگیش 👶 خیلی شیطونی می کرد و سر نترسی داشت.
بخاطرهمین همیشه یه بلایی سرش میومد و همیشه در استرس بودم.
این قدر پرجنب و جوش بود و آروم و قرار نداشت که تو سن چهارسال و نیم بردمش پیش دکتر مغز و اعصاب!😔
بعد از نوار مغز و عکس و یکسری آزمایشات دیگه، دکتر گفت: «خانم دیگه این بچه رو این جا نیار! این از من و شما سالم تره!!!🤭
تنها مشکل اینه که روحش برای این بدن بزرگه ...! 😯
این حرفی بودکه دکترش به من گفت...
✍ مادر بزرگوار شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
#کلام_یار |🎧🎤|
#دلتنگی_شهدایی ❤️
یک شب دیر آمد خانه به شدت از دستش عصبانی بودم، پشت در قدم میزدم تا بیاید، تا در را باز کرد سرش فریاد زدم کجا بودی تا این موقع شب؟! در اوج غرور جوانی خیلی آرام آمد جلو و دست من را بوسید و گفت بابا جان چرا عصبانی هستی من دو کلام با شما حرف دارم اگر حرف هایم شما را قانع کرد که هیچ اگر نه حق با شماست، هر تنبیهی در نظر داشتید من در خدمتم. پدر جان من جوانم و پر انرژی و باید آن را تخلیه کنم و حالا هم در مسجد محل برنامه های فرهنگی و گاهی ایست بازرسیهایی که میگذاریم سرم گرم است و به لطف خدا این نیروی جوانی را در این مسیر خرج میکنم. حالا اگر اشتباه میکنم شما بگویید چه کنم؟!
..پدرش گفت آنقدر مردانه حرف زد و محکم صحبت کرد که حرفی برای گفتن نداشتم گفتم هیچی حق با توست برو بخواب..😊✋
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
✍ راوی
پدر بزرگوار شهید
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️شهید صدرزاده:
توی محیطی که پر از نامحرمه اخم خیلی هم خوبه...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#کلام_یار
#خادم_مجازی
#تولید_محتوا
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh
#کلام_یار📱🎤
#دلتنگی_شهدایی
ارتباط با شهدا
پارسال تو عملیات تل قرین که حدود 20کیلومتری مرز اسراییل انجام شد فرمانده و جانشین فاطمیون (سردارشهید ابوحامد فرمانده ی تیپ و سردار شهید فاتح جانشین تیپ) و شهید مهدی صابری فرمانده گروهان و شهید نجفی و...شهید شدند...
سید (مصطفی صدرزاده) چون علاقه ی خاصی به شهید صابری داشت مرخصی گرفت و رفت تهران... از تهران که به سمت قم حرکت میکنن تا در مراسم شهید مهدی صابری شرکت کنن،تو راه بنزین ماشین تموم میشه و سید خیلی جوش میزنه که به مراسم نمیرسن و خیلی دیر شده و قرار بوده تو اون مجلس سخرانی کنه...لذا فورا به شهید صابری متوسل میشه و استارت میزنه و ماشین روشن میشه و به مراسم میرسن...
✍️راوی : دوست و همرزم شهید صدرزاده :
ابوعلی ( #شهید_مرتضی_عطایی )
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
#شهید_مهدی_صابری 💔
https://eitaa.com/shahid_mostafasadrzadeh