eitaa logo
کانال شهیدمدافع حرم پویا ایزدی
578 دنبال‌کننده
8هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
هرکس می خواهد مارا بشناسد داستان کربلا را بخواند کانال رسمی فدایی حضرت زینب(س)بسیجی پاسدارشهید پویا ایزدی ولادت:1362/06/01 شهادت:1394/08/01مصادف با تاسوعای حسینی لینک کانال: @shahid_pouyaizadi خادم کانال: @bale_sorhk خادم کانال، تبادل @Sayed_Abbas
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از @bale_sorhk
🔻 یادداشتی از که توسط همسر شهید به رهبر انقلاب تقدیم شد: ✍ برای فرهنگ... جنگ، جنگ است؛ چه سخت باشد و چه نرم... ☝️ عده‌ای را با جسمشان می‌کُشند و عده‌ای را با فرهنگشان... 🔥 هشت سال، زدند و زدند و زدند... خواستند ریشه اسلام را بزنند، بیشتر رشد کرد... چندین سال است از شاخ و برگ‌ها شروع کرده‌اند؛ کمر بسته‌اند کل درخت را بسوزانند... از غافل نشوید... ☝️ 📚جنگ نرم، می‌خواهد... محکم و استوار... شاید گلوله و ترکشی نباشد، اما... طوری را هدف گرفته‌اند که حواست نباشد خوردی اگر فشنگت بزنند می‌شوی الگو، مایه افتخار اما ... اگرنیرنگت بزنند چه...؟ ☝خواهرم، برادرم... خیلی حواست به سنگرت باشد ، ، ، درست همه و همه را هدف گرفته‌اند... همه را... دشمن جنگ نرم را از جنگ سخت جدی‌تر گرفته است... مبادا تو به بازی بگیری که باخته‌ای... 👈فرهنگ تو، ایمان تو، عقیده تو، همه و همه برای توست و دشمن فقط به فکر گرفتن آن از توست... ✊ را ازت بگیرند چه چیزی دیگر داری؟ ... خیلی حواست باشد دشمن تو جلوی خدای خودش ایستاد چه برسد به تو... جنگ نرم، جنگ نرم، جنگ نرم... را جدی بگیرید... 🌷🌷 🌷🌷 @shahid_pouyaizadi 🌷کانال شهید پویا ایزدی🌷
▪️به نظرتون جانم فدای ایران رو کدوم بهتر معنی کرده؟ تصویر باز شود | @Shahid_Pouyaizadi | 🌷کانال شهید پویا ایزدی🌷
💠برشی از کتاب سربلند وسط بارفیکس به محسن میگفتم(تو مثل پر ڪاه می مونی که راحت بالا و پایین میری !) گردنش را سیخ میکرد و میگفت :خدا به اندازه هر جسمی قوتش هم داده برج هفت سال ۹۴اعزام شدیم سوریه، از دمشق با یک هواپیمای باری رفتیم حلب... یک راست بردنمان روستای (بحوث) باید حدود چهل دستگاه تانک را می بردیم جلو نزدیک خط، شش هفت نفری از اذان مغرب تا اذان صبح کارمان طول کشید . صبح که به مقر برگشتیم گفتم ( نامردا یکی نیومد به ما بگه دستت درد نکنه !) محسن گفت :این قدر غر نزن ما اومدیم برای خدا کار کنیم! در بحوث امکانات حداقلی هم نداشتیم.پویا ایزدی دور افتاد سر بچه ها را کچل کند محسن زیر بار نرفت. پویا گیر داده بود به ریش هایش که حداقل بگذار این ها را بریزم پایین، چند روز بعد پویا ایزدی شهید شد.هنوز اشک های محسن جلوی چشمم است .توی حیاط مدرسه یک گوشه زانوی هم بغل گرفته بود. از شدت فشار کار حتی وقت نداشتیم عزاداری کنیم . به محسن ماموریتی محول کردند که خودش را برساند به لاذقیه،دیگر محسن را ندیدیم تا برگشتیم ایران. یک سال بعد در مسیری دیگر هم سفر شدیم، پیاده روی اربعین ... گروهی رفتیم خانه پسر خاله ام در شهر ایذه .همه ردیف نشستیم سر سفره ،محسن تکیه داده بود به دیوار پسر خاله ام میگفت: ( پس چرا این شیخ نمیاد جلو ؟) تعارف میکرد که شاید درست نباشد این همه آدم خراب شده ایم بر سر یک نفر .از مرز چزابه تا نجف با تریلی رفتیم ،میگغت : ان شا الله سال بعد پول میدیم و مثل آدم با اتوبوس میریم ! در مسیر نجف تا کربلا یک روز صبح گفت : بچه ها بیائید دعای عهد بخونیم، سرش غر زدم بابا ول کن از بس دعا و نماز خوندیم دیسک کمر گرفتیم ، بذار یه لقمه غذا بخوریم .گفت : نمیری! خوب برو بخور و بیا دعا بخون! قرارمان عمود ۷۳۵ بود همدیگر را گم کردیم نزدیک پنجاه دقیقه علاف شدم،انتن درست و حسابی نداشتیم، به زور پیامک همدیگر را پیدا کردیم،تا رسید گفتم : دوباره کجا خودت رو به این علم ها بسته بودی ؟ فکر کردی به همین سادگی درست میشی؟ از بس عشق روضه و سینه زنی بود، فکر کردم مجلسی پیدا کرده و رفته پی حال و صفا.معذرت خواهی کرد که نه من هم شما را گم کرده بودم. بعدش نشستیم به انار خوردن تا گلویی تر کنیم . رنگ دانه هایش مثل خون کبوتر بود.چفیه اش را باز کرد :توی هر انار یه دونه بهشتیه حواستون باشه از دستش ندید ! در کربلا شب ها توی موکب به ردیف، پهلو به پهلوی هم میخوابیدیم.جا نبود محسن را تکی انداختیم بالای سرمان.هر ساعتی که وعده میکردیم برویم حرم، وقتی بیدار میشدیم می دیدیم او زودتر رفته ... دفعه دوم قسمت نبود با هم برویم سوریه ... چند دفعه اعزامش جلو عقب شد . روزی به شوخی گفتم :تو مثل چک برگشتی هستی ،میری و بر میگردی . لااقل برو شهید شو یه چلو کباب بخوریم . خندید و گفت :دعا کن شهید بشم تا زودتر به آرزوت برسی! 💠از نگاه دوست شهید ..... @shahid_pouyaizadi 🌷کانال شهید پویا ایزدی🌷
🍃روز به روز غرق می شویم در و تعلقاتش ، آنقدر سرگرم که فراموش می کنیم در دنیا مسافریم و آخرِ هر دل بستن، دل کندن است... . 🍂پویا ایزدی ، مسافر دنیا بودن را خوب فهمید و رفت... برید از دل بستگی هایی که به دنیا وابسته اش کرده بودند.شهدا را واسطه قرار داد تا بتواند بگذرد حتی از و دخترش.... . 🍃داستانِ بابایی بودن دختر ها را همه بلدند. بگذریم از وداع ریحانه با پدرش .از دل برای بی تابی فرزندش .اما خداراشکر اگر بابا شد ، مادری هست که او را در آغوش بگیرد. نه هست که پاهایش را زخم کند و نه که در آن بخورد.اما امان از که لالاییِ هرشب دختران شهداست و ، تنها قصه ای است که هیچ وقت تکراری نمی شود. . 🍂به قول : « عصر بود، موشک که خورد، از روی تانک پرت شد پایین. درست مثل (ع)، از روی مرکب.....» . 🍃عشاق دارند یکی یکی به ملحق می شوند. ، سردار دل ها ... ایم در دنیا. زمین گیر شده، کم آورده ایم از این همه . کاش را یاد بگیریم.... . ✍نویسنده: . 🕊به مناسبت شهادت . 📅تاریخ تولد  : ۱ شهریور ۱۳۶۲ . 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه . 📆تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۹ . 🥀مزار :  اصفهان_باغ بهادران .