|🌱☁️|
.
.
تولد حنانه جون وپسرم دو روز با هم فاصله داره چون محࢪم هم بود جشنے نگرفتیم ولی برای شام به خونه خودم دعوتشون ڪردم.💌🥘
یڪ ڪیڪ گرفتم و یڪ جشن تولد کوچولو بࢪای بچهها.🍰👦🏻
دخترم ڪه تازه ازدواج کرده بود با دایے ࢪحیم خیلی جور بود وقت خداحافظے که رسید، دخترم گفت:
_مامان با دایے جون محڪم ترخداحافظے ڪن قصد داره بره ماموࢪیت.😶👋🏻
خیلے ناراحت شدم حالم گرفته شد با حالت ناراحتی گفتم:
_ چرا اینقدر زن و بچهها ࢪو تنها میزارے؟😢
باخنده گفت:
_این آخرین ماموریت من هست.
بغلم ڪرد وپیشانی من ࢪا بوسید هنوز بعد این چند سال جلوی آینه می ایستم و به جاے بوسه برادر نگاه حسࢪت میکنم.😭🍃
.
.
🌿| #خاطرات_شهیدفیروزآبادی
🌻| #خواهرشهیدفیروزابادی
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
.
.
🌾⃟ #خاطراٺ
نمیدونم دقیقا چندم اردیبهشتـ🌸 ماه بود. وقتی وارد اتاق شدم با چهره پࢪیشان همسر برادࢪ شهیدم حاج معصومه گلدوست مواجه شدم پرسیدم:" چے شده؟"😰
گفت:" چیزے نیست."
دخترم شروع به گریه ڪرد ومنو بغل کرد و گفت:" مامان حسین مشتاقی شهید شد."🥺
شل شدم ڪناࢪ در اتاق نشستم زن داداش معصومه گفت:"هنوز چیزے معلوم نیست."
پدرم به اتفاق برادرم حاج عبدالرحمان چشم از تلویزیــ🖥ـون بر نمیداشتن بࢪای خودشان داشتن تجزیه و تحلیل میڪردن.
خدا کنه بچههاے ما ڪسی تو این عملیات نبوده باشه.🙄
فࢪدا بعد از اینکه پدرو مادࢪ حسین مشتاقے از شهمیرزاد برگشتن رفتیم خونشونـ🏡ـ خیلی شلوغ بود مادر حسین آقا تو شهادت حاج عبدالرحیم خیلی به مادرم دلداࢪے میداد.
ناراحتی مادر حسین وهمسر شهید، عاࢪفه خانم قلبم رابه درد آورد هنوز خبرے از بچهها ڪه شهید شده بودن نبود.😢☹️
دو ࢪوز گذشته بود ولی هیچ ڪس نمیدونست چے شده.⏰
فقط تلویزیون عڪس شهدا رو نشون میداد ولے خبرے از برگشت پیڪرهاشون نبود.😕😭
🗣] #راوے: #خواهرشهیدفیروزابادی
🍃] #ادامهدارد
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
. . 🌾⃟ #خاطراٺ نمیدونم دقیقا چندم اردیبهشتـ🌸 ماه بود. وقتی وارد اتاق شدم با چهره پࢪیشان همسر برا
.
.
🍃⃟ #خاطراٺ
°•ماه ࢪمضانـ🌙 شروع شده بود سالگࢪد ازدواج ما نیمه رمضان بود ڪه از اول ماه هر شب با برادࢪم حاج عبدالࢪحیم درد دل مےڪردم که ࢪحیم ڪمڪ ڪن حسین برگرده فقط بخاطر دختࢪش و بخاطر مادرش.👧🏻
°•آخه شهیدم خیلی مادࢪم رو دوست داشت وبرای همه مادرا احترام خاصے قائل بودن.
قسمش مےدادم به قلبـ💚 سوخته حضرت زهࢪا (سلام الله علیه) ڪه یڪ خبرے از حسین مشتاقے بشه.
چند شب مانده بود به نیمه رمضانـ🌚 حاجی اولین ڪسے بود ڪه همیشه سالگࢪد ازدواج ما رو تبریڪ میگفتن بهش گفتم امسال ڪه نیستے ڪادو سالگرد ازدواج ما فقط برگشتن حسین باشه من هیچ چیز دیگه نمیخوام.
°•شب چهاࢪدهم بود که حاج معصومه برام زنگ زد. گفت:" که آبجی یڪ خبࢪ خوش."😌
گفتم حسین برگشته گفت:" منتظر بودے شاید بیشتر از هࢪ ڪسی دیگه."🙄
🗣] #راوے: #خواهرشهیدفیروزابادی
🍃] #ادامهدارد
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
. . 🍃⃟ #خاطراٺ °•ماه ࢪمضانـ🌙 شروع شده بود سالگࢪد ازدواج ما نیمه رمضان بود ڪه از اول ماه هر شب با
.
.
🌾⃟ #خاطراٺ
واقعا هم همین طوࢪ بود چون حسین خواهࢪ نداشٺ بجای خواهرش از ࢪحیمم خواستم به ما رحم ڪنه ودر بازگشت حسین لطفش ࢪو در حق من ٺمام کنه.🙃💗
حال با گذشت چهار سال از شهادٺـ🌹 حسین مشتاقے هنوز بجاے خواهرش براش دلتنگم مثل رحیمم برام فࢪقے نداره .↓😞🌿
من براے محمد تقے سالخوࢪده وحاج عبدالرحیم فیࢪوزآبادے وحسین مشتاقے...
بمیرم ڪه دختࢪان دلبندشان هنوز چشمـ👁 به ࢪاه آمدن پدر هستن...😭💔
🗣] #راوے: #خواهرشهیدفیروزابادی
🦋] #پایان
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•