eitaa logo
شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
640 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
❁﷽❁ ✳️ما در کانال «شهید عبدالرحیم فیروزآبادی» گامی هرچند کوچک در زمینه اجرایی شدن انتظارات مقام معظم رهبری در زمینه زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا برداشته ایم و از شهدای عزیز مطالبی هرچند کوتاه منتشر میکنیم.🌹 ارتباط باما: @khademe_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️| |🎈 ما اصلاً مراسم نداشتیم. من بودم و و خانواده هامان. یک حلقه💍 خریدیم، کوچک ترینش را، به هزار تومان. حلقه نخواست. از طلا و پلاتین و این چیزها خوشش نمی آمد. نه که خوشش نیاید. به شرع احترام می گذاشت.☝️ گفت «اگر مصلحت بدانید من فقط یک انگشتر عقیق برمی دارم.»☺️ به صدو پنجاه تومان. پدرم گفت «تو آبروی ما را بردی.» گفتم «چرا؟ چی شده مگر؟» گفت «کی شنیده تا حالا برای داماد فقط یک انگشتر عقیق بخرند؟»😐 گفت «می خندند به آدم.» زنگ زد خانه. مادرم عذر خواست، گوشی را داد به پدرم. پدرم گفت «شما بروید یک حلقه آبرودار بخرید بیاورید بعد بیایید با هم صحبت می کنیم.»😒 گفت «این از سر من هم زیادست، آقای بدیهیان. شما فقط دعا کنید من بتوانم توی زندگی مشترکم حق همین انگشتر را هم درست ادا کنم. بقیه اش دیگر کرم شماست و مصلحت خدا.خودش کریم ست.»☺️☝️ به همین انگشتر هم خیلی مقید بود که حتماً باید دستش باشد. طوری که وقتی شکست. فکر کنم توی عملیات خرمشهر، رفت با همان عقیق و با همان مدل یکی دیگر خرید، دستش کرد آورد نشانم داد.🙂 خندیدم گفتم «حالا چه اصراریست که این همه قید و بند داشته باشی؟» گفت «این حلقه سایه ی یک مرد یا یک زن ست توی زندگی مشترک هردوشان.👌 من دوست دارم سایه ی تو همیشه دنبال من باشد. این حلقه همیشه در اوج تنهایی ها همین را یاد من می آورد. و من گاهی محتاج می شوم که یادم بیاورد.😌 می فهمی محتاج شدن یعنی چه؟» راوی: همسر‌ ╭─✿═🍃🌹🍃═✿─╮ @shahid_rahimfiruzabadi ╰─✿═🍃🌹🍃═✿─╯
🐚| 🦋| توی جبهه اين قدر به خدا می رسی، ميای خونه يه خورده ما رو ببين. شوخی می كردم☺️ آخر هر وقت می آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها می ايستاد به نماز.😇 ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بوديم؟ نصفه شب🌙 می رسيد. صبح هم نان و پنير🌯 به دست، بندهای پوتينش را نبسته، سوار ماشين🚕 می شد كه برود. نگاهم كرد و گفت «...وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»😌 همسر‌ . . . •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
|•🍯♥️ . . . 👨‍⚕دکتر گفت: به هرحآل برای جنگیدن هم آدم نیاز به استراحت داره وهم نیاز به خواب. اگر بخوای اینجوری پیش بری حتما از پا مےافتی! ابراهیم گفت: من هم دلم میخواد چند دقیقه چشم روی هم بگذارم اما دشمن امان نمیده.😅 وقتش که برسه من هم فرصتِ خواب پیدا میکنم! یه خواب عمیق و طولانی..😴 «قرن ها خواهیم خفت زیر این ابر سـفید☁️ روی این موج کبود ته این دره ژرف » 👨‍⚕دکتر گفت: ان شاءالله صد سآل زنده باشی . و ابراهیم تبسم کرد :) •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🐚| 🦋| توی جبهه اين قدر به خدا می رسی، ميای خونه يه خورده ما رو ببين. شوخی می كردم☺️ آخر هر وقت می آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها می ايستاد به نماز.😇 ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بوديم؟ نصفه شب🌙 می رسيد. صبح هم نان و پنير🌯 به دست، بندهای پوتينش را نبسته، سوار ماشين🚕 می شد كه برود. نگاهم كرد و گفت «...وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»😌 همسر‌ . . . •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•