💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃
💛🍃
🍃
📚| #رمانکوتاهمحرابحلب|
3⃣| #قسمتسوم|
یادم هست ڪه رفته بود سوریه، یڪ هفته از او خبر نداشتم و هیچ تماسے با من در آن مدت نداشت. منزل پدرم بودم ڪه تماس گرفت. از شدت دلتنگے نتوانستنم خودم را ڪنترل کنم و گریه ام گرفت.
آن لحظه دلم میخواست عبدالرحیم ڪنارم میبود تا یک دل سیر چهره به چهره با او حرف بزنم...
فاطمه دختر سه سالهام وقتی دلتنگ بابایش می شد، میبردمش زیر نور ماه و به او می گفتم به آسمان نگاه ڪن و از خدا بخواه ڪه پدرت را سالم برگرداند. سالم برگشت اما جانی در بدن نداشت...
نوع خبر شهادتشان اینگونه بود ڪه مستقیم خبر شهادت را سپاه به من نداد و پدر شوهرم را واسطه قرار داد و به او انتقال دادند. #ادامهدارد
✍🏻| #بهقلمهمسرشهیدفیروزآبادی|
@shahid_rahimfiruzabadi
🍃
💛🍃
💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃
💛🍃
🍃
📚| #رمانکوتاهمحرابحلب|
3⃣| #قسمتسوم|
یادم هست ڪه رفته بود سوریه، یڪ هفته از او خبر نداشتم و هیچ تماسے با من در آن مدت نداشت. منزل پدرم بودم ڪه تماس گرفت. از شدت دلتنگے نتوانستنم خودم را ڪنترل کنم و گریه ام گرفت.
آن لحظه دلم میخواست عبدالرحیم ڪنارم میبود تا یک دل سیر چهره به چهره با او حرف بزنم...
فاطمه دختر سه سالهام وقتی دلتنگ بابایش می شد، میبردمش زیر نور ماه و به او می گفتم به آسمان نگاه ڪن و از خدا بخواه ڪه پدرت را سالم برگرداند. سالم برگشت اما جانی در بدن نداشت...
نوع خبر شهادتشان اینگونه بود ڪه مستقیم خبر شهادت را سپاه به من نداد و پدر شوهرم را واسطه قرار داد و به او انتقال دادند. #ادامهدارد
✍🏻| #بهقلمهمسرشهیدفیروزآبادی|
🍃
💛🍃
💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃
💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃💛🍃
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•