📚 رمان
#پارت_جدید
-شما بهش چی گفتی؟😕
-با بابا صحبت میکنم اجازه بده تو یه جای عمومی سهیل حرفهاشو بهت بگهـ
منکه از تعجب شاخ درآورده بودم پرسیدم:
_واقعا محمدی؟😳
خنده ای کرد و گفت:
_#نگاهش آزاردهنده ست😁یه کم هم پرروئه😁یه کم که نهـ خیلی پرروئه ولی آدم صادقیه میشه کمکش کرد... 😊
-اگه بهم علاقه مند شد چی؟😒😕
-خبه،خبه..حالا فکر کردی تا دو کلمه با هر پسری حرف بزنی عاشقت میشن.😌😁
خجالت کشیدم گفتم:
_ولی داداش تجربه چیز دیگه ای میگهـ...😅
-من و مریم هم باهاتون میایم که حواسمون بهتون باشه...😊✌️
بالبخند گفتم:
_شما هوس گردش کردین چرا ما رو بهونه میکنین؟😃حالا برای کی قرار گذاشتین؟
-خجالت بکش،قبلنا یه حیایی،یه شرمی...😁با بابا صحبت میکنم اگه اجازه داد فردا بعد ازظهر خوبه؟
ادامه دارد... 🚶♀
تــو هم مثل من دوست داری ادامـشو بخونـے پس سریع عضـو شـو..⭛
https://eitaa.com/joinchat/819265659Ca0c1f06d11