کانال رسمی شهید روحالله قربانی
﴾﷽﴿
.
عطر خوشِ آشنا از #معراج تا #کهف_الشهدا :
.
اولین بار بود که معراج را میدید!
قبلا یکبار با روحالله از کنارش رد شده بود؛ همان شبی که برای مناجات حاج منصور رفته بودند.
.
با تعجب نگاهش را به سر درِ معراج دوخته و از روحالله پرسیده بود: اینجا دیگه کجاست؟!
.
روحالله سرسری جوابش را داده و گفته بود: بعدا میفهمی!
.
حالا فهمیده بود!
حالا که باید میرفت و پیکر بیجان روحالله را تحویل میگرفت.
.
حالا دانسته بود معراج، نقطه پایانی دو عزیز است. یکی رهسپار تا بهشت خدا و دیگری فعلا در دنیا. .
در معراج وقتی بالا سر روحالله رفت عطرِ خوشی را حس کرد که تا آن روز چنین بویی را استشمام نکرده بود!
میان اشکها و خداحافظیهایش گاهی عمیقا نفس میکشید تا این عطر خوش را در خاطرش ثبت کند.
.
همان هم شد. آن عطر خوش در ذهنش ماند. دیگر هیچ وقت چنین بویی را حس نکرد به جز در «کهف الشهدا».
.
چند ماه بعد از شهادت روحالله برای مراسمی در کهف الشهدا دعوت شد. هنوز پیچ جاده کهف را کاملا بالا نرفته بود که همان عطر خوش را حس کرد.
ایستاده بود و نفس عمیق میکشید...
در دلش گفت:
روحالله تو اینجایی؟!
عجب بوی خوشِ آشنایی...
.
چند روز بعد از این اتفاق سر مزار روحالله ایستاده بود که خانمی جلو آمد.
_شما همسر شهید قربانی هستید؟
+ بله
چشمان دختر به اشک نشست.
_ من چند شب پیش خواب شهید رو دیدم. خواب دیدم تو کهف الشهدا مراسمی گرفتن و کلی جمعیت اومده. شهید روحالله رو دیدم که پایین کهف ایستاده و به مهمونها خوشآمد میگه و به تبرک بین مهمونها نون پخش میکنه... .
نگاهش به روی عکس روحالله ثابت ماند.
+پس درست حدس زدم تو هم اومده بودی روحالله...
.
پ ن: عکسها ارسالی دو نفر از بزرگواران دوستدار شهید میباشد.