﴾﷽﴿
.
قسمتی از کتاب #دلتنگ_نباش :
.
زینب عادت داشت، گلهایی را که روحالله برایش میخرید، پرپر میکرد و لای کتاب خشک میکرد. در یکی از نبودنهای روحالله، وقتی دل تنگش شده بود، روی یکی از گلبرگها نوشت: «آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمیدانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روحالله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود:« عشقِ من #دلتنگ_نباش »
.
قسمتی از کتاب #یادت_باشد :
گفت: هر کجا جور باشه حتما بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگر صدای منو بشنون از خجالت آب میشم.
گفتم: پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو #یادت_باشه من منظورت رو میفهمم.
از پیشنهادم خوشش آمد، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و بلند بلند میگفت: یادت باشه! یادت باشه...
لبخندی زدم و گفتم: یادم هست! یادم هست.
@shahid_roohollah_ghorbani