eitaa logo
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
1.2هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
526 ویدیو
18 فایل
کانال 🌷مدافع حرم شهید روح الله قربانی🌷 متولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸ شهادت: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت: حلب سوریه بهشت زهرا (س) ، قطعه ۵۳ (کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات) @Montazer313_40 تبادلات: @nooraa_315
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃 ۱۸ آبان سالروز شهادت شهید نوید صفری گرامی باد. #فاتحه #صلوات @shahid_roohollah_ghorbani
🌷🍃 به یاد مادر شهید روح‌الله قربانی @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . بخشی از کتاب : . روح‌الله بغض کرده بود، اما خودش را نگه داشت تا گریه نکند. یاد روزهایی افتاده بود که وقتی به خانه می‌آمد مادرش را در بستر بیماری می‌دید. آن‌قدر دیدن این صحنه برایش سخت بود که ترجیح می‌داد به خانه نرود. بعد از مدرسه می‌رفت کلاس بسکتبال و از آنجا هم می‌رفت بسیج مسجد تا کمتر خانه باشد. می‌دید که پدرش بعد از هر باری که مادرش را از شیمی‌درمانی بر‌می‌گرداند، چقدر ناراحت است. آرزو بر دلش ماند یک بار به خانه برگردد و مادرش را سرحال و سالم داخل آشپزخانه ببیند. دلش تنگ شده بود برای خورشت بادمجان مادرش که در کل فامیل معروف بود، اما فقط به نگاه بی‌رمق مادرش نگاه می‌کرد و غصه می‌خورد. روح‌الله سکوت کرده بود و چیزی نمی‌گفت. انگار برگشته بود به همان روزها. همۀ اتفاقات از جلوی چشمانش رد می‌شد. انگار همین دیروز بود که وقتی از کلاس بسکتبال برمی‌گشت، دید مادربزرگش بدون توجه به او می‌رود سمت خانه‌شان. هنوز پیچ کوچه را نپیچیده بود که با خودش گفت: چرا مادربزرگ این‌جوری کرد؟ چقدر عجله داشت! یعنی من رو ندید؟ با این عجله کجا داشت می‌‌رفت؟ علامت سؤال‌های ذهنش وقتی جواب داده شدند که پیچ کوچه را پیچید. با دیدن آمبولانس و جمعیتی که جلوی خانه‌شان ایستاده بود، همه‌چیز را فهمید. چقدر سخت بود برایش باور اینکه دیگر مادرش همان نگاه بی‌رمق را هم ندارد، اما این تازه شروع سختی‌هایش بود. بعد از مادرش دیگر زندگی مثل قبل نشد. درسش خیلی افت کرد. تا اخراج از مدرسه پیش رفت. انگارنه‌انگار که این همان روح‌اللهی بود که مدام در ورزش و خط و دیگر درس‌ها مقام می‌آورد. دیپلم ریاضی‌اش را که گرفت، رفت کلاس آیت‌الله مجتهدی تهرانی. این حرف مادرش همیشه در ذهنش بود که به او می‌گفت: «دوست دارم یا طلبه بشی یا شهید.» گاهی هم او را «شهید روح‌الله» صدا می‌زد. دوست داشت مادرش را به آرزویش برساند. دو سال طلبگی خواند، اما چون به هنر هم علاقه داشت، کنکور هنر داده بود. زینب به شانه‌‌اش زد و گفت: «کجایی؟ به چی داری فکر می‌کنی؟» روح‌‌الله که تازه به خود آمده بود، لبخندی زد و گفت: «یه لحظه همۀ اون روزا اومد جلوی چشمم.» نفس عمیقی کشید و گفت: «اما میون این‌همه اتفاقای بد، یه چیزی برام خیلی جالب بود. هنوزم از یادآوری‌ش حس غرور دارم.» ـ چی؟ ـ اون روزا که مامانم مریض بود، خیلی از لحاظ جسمی ضعیف شده بود. بنده‌خدا بابام با ویلچر می‌بردش دکتر، اما تو نمی‌دونی با اون قوت کمی که تو دستاش بود، چه‌جوری با چادر رو می‌گرفت. آدم حظ می‌کرد. زینب به چشمان روح‌الله نگاه کرد. غرور در چشمانش موج می‌زد. . پ ن: ۱۹ آبان سالروز وفات مادرِ شهید روح‌الله گرامی باد. . @shahid_roohollah_ghorbani
🌷🍃 سالروز وفات مادر شهید روح‌الله قربانی گرامی باد. از جانب شهید به یاد مادرش بخوانیم: #سوره_یس و #زیارت_عاشورا @shahid_roohollah_ghorbani
هدایت شده از حاج عمار
سومین سالگرد شهادت #شهید_محمدحسین_محمدخانی و همرزمانش سخنران :حجت الاسلام سید حسین مومنی مداح: حاج میثم مطیعی میهمان برنامه : سردار علی فضلی زمان: پنج شنبه 24 آبان از ساعت 14 مکان: بهشت زهرا (س)، پارکینگ قطعه 53 @shahidmohammadkhani
﴾﷽﴿ . گزارش تصویری از سومین سالگرد شهادت . و رونمایی از کتاب توسط پدر شهید روح‌الله و سردار کوثری و آقای دریالعل مدیر انتشارات روایت فتح @shahid_roohollah_ghorbani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴾﷽﴿ سیدمحسن مرتضویان دوست و همرزم شهید روح‌الله قربانی در خرداد ۹۵ در سوریه دچار ضایع نخاعی شد و از مدافع حرم است. @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ قسمتی از وصیتنامه‌ی شهید : مادر ازت متشکرم وقتی تحملم کردی، وقتی با اسم ارباب شیرم دادی،وقتی دعا کردی شهید شوم. وقتی بابا تو ماموریت های متعدد بود تو ما رو به تنهایی و سختی بزرگ کردی. ان شاالله همیشه مهمون بی بی باشی، ان شاالله با شهادتم شفاعتت کنم. اگر رضاالله رضا الوالدین است پس چرا راه سخت را انتخاب می کنید. از پدر و مادر حرف شنوی داشته باشید. @shahid_roohollah_ghorbani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴾﷽﴿ شهدایی که در هیئت ریحانه النبی حضور داشتند و برای اهل بیت(ع) به سر و سینه زدند... @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . خرید آسان کتاب #دلتنگ_نباش با ۱۰ درصد تخفیف از سایت زیر👇 https://bookroom.ir/book/71125/مدافعان-حرم-14-دلتنگ-نباش-شهید-روح-الله-قربانی
﴾﷽﴿ . ما یک مغازه‌ی تجهیزات نظامی و کوهنوردی داشتیم. زیاد میومد اونجا. آخرین بار فکر می‌کنم یکی دو روز قبل از اعزامش اومد. دنبال یه دست لباس نظامی خوب می‌گشت. با حقوق پاسداری به سختی تونست لباس رو بخره. . از اونجایی که خبر داشتم روح‌الله تو کارِ «تخریب» هست، از پشت ویترین یک انبردست آوردم و گفتم: - روح‌الله این انبردست تخریب رو تازه آوردیم. راست کارِ خودته... خیلی به درد می‌خوره... روح‌الله با اشتیاق آن را گرفت و گفت: آره از اینا دیدم. خیلی خوبه. قیمتش چنده؟ قیمتش رو که گفتم، کمی نگاهش کرد و گفت: _ نه باشه سری بعد الان شرایطش رو ندارم بخرم. فهمیدم به خاطر قیمتش این رو گفت. بهش گفتم: _ مگه چند روز دیگه اعزام نداری؟ اینو با خودت ببر. حالا بعدا باهم حساب می‌کنیم. مکث کوتاهی کرد، انبردست رو به سمت من هل داد و گفت: _نه بدهکارت نمونم بهتره... . فکرشو خوندم. گفتم: تو اینو با خودت ببر. اگر برگشتی که با هم بعدا حساب می‌کنیم. اگرم شهید شدی نوش جونت. مبارکت باشه هم شهادت هم انبردست. این رو که گفتم، گل از گلش شکفت و زیر لب گفت: ایشالا... اما هرچی اصرارش کردم راضی نشد انبردست رو با خودش ببره... می‌خواست با حساب صاف بره... رفت و در همون اعزام شهید شد... . به نقل از: یکی از دوستان . @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ روح‌الله هنرمند بود. هم خطاطی می‌کرد هم طراحی و نقاشی. بهش پیشنهاد داده بودند برای طراحی حرم کاظمین و سامرا برود. اما روح‌الله قبول نکرد. می‌گفت: من تو سپاه و کارِ نظامی مفیدتر هستم تا جای دیگه... اعتقاد داشت راهِ سپاه، راهِ امام حسین(ع) است. @shahid_roohollah_ghorbani