#کلام_یار 🎤❤️
سال 89 مصطفی صاحب #گاو _داری بود.
گوساله هایی که چندماه روز و شب براشون زحمت کشیده بود
و بسیار #هزینه کرده بود تا به فروش برسن .
در یک شب تمام گاوهایی که امانت بودن دزدیده شدن 😔
بعد از پیگری بسیار که نتیجه ای هم نداشت ،
وقتی وارد خونه شد خیلی #ناراحت بود گفتم :چی شد؟ نتیجه ی داشت؟
گفت : نه .....😔
هیچوقت #مصطفی رو اینجوری ندیده بودم
گفتم : فدات بشم برای مال دنیا این طوری ناراحتی ؟
فدای سرت ان شاالله جبران میکنی .
گفت : مامان اینا امانت مردم بود، اگر مال خودم بود که غمی نبود ،
من #شرمنده شدم ..😭
مصطفی از لحاظ مالی خیلی
امتحان های سختی میداد،
ولی هیچوقت اینجوری ظاهر نمی کرد، که برای گوساله هاش چون امانت بودن وبه قول خودش میگفت شرمنده مردم شدم....😔🌹😔
دایی های بابای مصطفی شریک بودن گفتن ما هم توی سود شریکیم هم توی ضرر... بخاطر همین چیزی از مصطفی نگرفتن ولی چند نفر دیگه که باهاش شریک بودن تا ریال آخر گرفتن از مصطفی باباش کمکش کرد تا مدیون کسی نباشه خدا را شکر😊
✍ مادر بزرگوار شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
5.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لبخند حضرت آقا..؛
از کار عجیب شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
17.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دائمالرفیـقفقط خودت ...
بقیههمهیهروزیمیشنسابقالرفیـق..♥️!
#رفیقآسمونـےمن
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#دلتنگے_شهدایے 🕊🌿
در ره منزل لیلے که خطر هاست در آن ؛
شرط اول قدم آن است که مجنون باشے:)♥️✨
#شهید_مصطفے_صدرزاده
روز تاسوعا سال ۱۳۹۴
سر سجاده نشسته بودم. آن روز با تمام روزها فرق میکرد. نماز صبحم که تمام شد، بغض و نگرانی امانم را برید. پدر مصطفی وارد اتاق شد، با دلشوره گفتم: «میترسم! امروز تاسوعا است! روز نذر ما!» آقا محمد گفت، «بی بی! خودت را اذیت نکن. توکلت به خدا باشد!» مدام به تلفن همراه خود نگاه میکردم. همانند هر روز، منتظر پیام صبح بخیر مصطفی بودم. اما پیامی نمیآمد. گونه خود را بر روی شیشه بخار گرفته ماشین چسباندم و در دل، مصطفی را صدا کردم. چشمانم را بستم. آقا محمد دستان یخ کردهام را گرفت و گفت، «برایش آیتالکرسی بخوان!» مدام آیت الکرسی میخواندم، اما مگر دلم آرام میگرفت؟! پشت چشمان بستهام تصورش کردم و آرام در آغوش کشیدمش. چقدر دلم برای بوییدن و بوسیدنش تنگ شده بود. حتی در خیال خود تصور کردم لاغرتر از همیشه شده بود. این بار چقدر رفتن مصطفی طول کشید. نمیدانم چرا حواس وی به دلتنگی ما نبود.
صفحه گوشی خود را روشن کردم و میان عکسهای مصطفی چشمم به عکسی افتاد که چند روز پیش برای من فرستاده بود. سوار هلیکوپتر و آماده پرواز شده بود. برای وی پیام فرستادم، «عزیزم، آموزش خلبانی میبینی؟» جواب آمد، «اگه عمری باشد، بله!» پاسخ دادم، «آفرین، من یک سرباز ماهر میخواهم، دلم نمیخواهد لاف زده باشم.» شکلک خنده فرستاد و نوشت، «خلبانی که سهل است؛ من برای حضرت زینب (س) اگر لازم باشد، به فضا هم میروم!» پدر مصطفی صدایم میکند که خانم حواس شما کجاست؟! سرم را میچرخانم و بی رمق میگویم، «پیش مصطفی!»
مداح روضه حضرت عباس (ع) میخواند. دلم میلرزید. از صبح بیقرار مصطفی بودم. اشکهایم تمام صورتم را پر کرده بود. به ساعت نگاه کردم. ۱۱ و ربع بود. انگار یکی دست کرده میان قفسه سینه من و داشت قلبم را از جا میکند. از حضرت عباس (ع) میخواستم خودش آرامم کند. روضه تمام نشده بود، که به خانه برگشتم. نمیدانم چقدر گذشت که آقا محمد تماس گرفت و گفت، «پسر مصطفی بیحال است، برای کمک به همسر وی، به خانه آنها بیا» فهمیدم مصطفی... صدایم لرزید... پرسیدم، «از مصطفی خبری شده؟!» پاسخ داد، «مجروح شده.» یقین پیدا کردم که مصطفی شهید شده است. تا نیمههای شب همسر مصطفی کنار تلفن بود تا خبری از اوضاع وی بگیرد. متوجه تماسهای بین برادر و پسرم شدم. دلم طاقت نیاورد. خودم به برادرم زنگ زدم و جویای خبر شدم. نفس عمیقی کشید و سکوت کرد. سپس به سختی گفت، «خبر خوبی به من ندادهاند، ان شاءالله که دروغ است!» تلفن را قطع کردم. ساعت ۱۱ و نیم شب بود که در صفحه یادواره شهدا خبر شهادت یکی از فرماندهان فاطمیون را اعلام کردند. با گریه از خانهشان بیرون آمدم و گفتم، «مصطفی خیلی بیمعرفت هستی! هیچوقت با گریه از منزلتان خارج نشده بودم!»
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطرات_مادر_مطصفی
#خاطره_شهید 📖🍃
یه شب می خواستم وارد اتاق فرماندهی بشم که آقا سید داشت ميومد بیرون...
موقع خوردن شام بود.🍽
گفت: ابوزینب به شما همراه شام نوشابه دادن؟!🥤
خندیدم و گفتم: نه بابا! نوشابه کجا بود ، نوشابه فقط مال فرماندهیه.😏
به بقیه نوشابه نمیدن که...
گفت: شوخی نکن جدی باش!
گفتم: جدی جدی، باور کن نوشابه ندادن به بقیه😕
نوشابه ها رو برداشت رفت دم در لجستیک...!
گفت: آقا سید به بقیه نوشابه دادی⁉️
مسئول لجستیک گفت: نه!
سید گفت: چرا؟!
گفت: چون نوشابه کم بود، به همه نرسید، یه چند تایی فقط به فرماندهی دادم.
سید ابراهیم همه نوشابه ها رو پس داد و گفت:
اگه به بقیه نوشابه دادی سهم ما رو هم میدی ،اول هم بچه ها!🖐🏻
اگه به اونها چیزی نرسید به ما هم نمیدی‼️
#شهید_مصطفے_صدرزاده 🤍
#توصیه_شهید 🎙
برادران و خواهران من!
ماهواره و فرهنگ کثیف غرب مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد!🔥
از ما گفتن بود ما که رفتیم...🖐🏻
#شهید_مصطفے_صدرزاده 🤍
#دلتنگی_شهدایی 🌼🌿
اِی در دلم نشستہ
از تو ڪجا گریزم ؟ (: ❤️🌱
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌿کانال رسمی شهیدمصطفی صدرزاده🌿
@shahid_sadrzade
#خاطره_شهید 🎤🩵
مصطفی میگفت: " این زندگی یه زندگیه و اون چیزی که ما بهش فکر میکنیم و عشقش رو داریم یه چیز دیگه است.
ما زن و بچه رو دوست داریم ، رفقا رو دوست داریم ، ولی عشق به خدا وا امام زمان عج ♥️ یه چیز فراتر از زندگی مادیه!✨"
واقعا هم همینطور بود...
از وقتی که یادم هست دغدغه شهادت داشت و فکرش همیشه شهدا بود.🕊
من شهدا را خیلی نمیشناختم، اما مصطفی تا جایی که میتوانست به دیگران معرفیشان میکرد. چون دغدغه شهدا را داشت و زندگینامه ی شان را میخواند و دنبال آنها میرفت.
برای همین چیز ها بود که میگفت: "اگه کسی یه روز به فکر شهادت نبود باید خودش رو تنبیه کنه!"
راوی دوست شهید
#شهید_مصطفے_صدرزاده 🤍
#شهید_سجاد_عفتی
🌿کانال رسمی شهیدمصطفی صدرزاده🌿
@shahid_sadrzade
#خاطره_شهید 🎤♥️
سخنان حاج قاسم در وصف شهیدمصطفےصدرزاده :
"من آن زمان در دیرالعدس دیدم یک صدای خیلے برجسته ای می آید...
سیدابراهیم صدرزاده خیلے صدای مردانه ای داشت! مثل داش مشتی های تهرانی🖐🏻
من او را نمی شناختم. وقتی از پشت بی سیم حرف میزد، گفتم: «او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است؟!»
حسین (بادپا) گفت: «سیدابراهیم🍃»
وقتے از دیرالعدس برمی گشتیم، از حسین (بادپا) سؤال کردم: «این سیدابراهیم کیه که با این صدای بلند و مردونه صحبت می کرد؟»
سید را نشان داد (و) گفت: «این!»
یک جوان تو دل برویی بود! آدم لذت می برد نگاهش کنه...♥️
من واقعا عاشقش بودم..✨
پرسیدم: «چطور به اینجا آمده اس؟.»
(گفتند:) این جوان چون ما راه نمی دادیم بیاید، رفت مشهد و در قالب فاطمیون و به اسم افغانی ثبت نام کرده و به اینجا آمده بود.
زرنگ به این می گویند! زرنگ به من و امثال من نمی گویند..!
زرنگ فردی نیست که به دنبال مال جمع کردن و گول زدن مردم است!
زرنگ و با ذکاوت شخصے است که فرصت ها را به این شکل به دست می آورد🖐🏻
زرنگ یعنی کسے که فرصت ها را به نحو احسنت استفاده می کند.
چرا او این کار را کرد؟ این خیلی قیمت دارد!
خدا کسے را که در راهش جهاد می کند، دوست دارد♥️
"فَضَّلَ اللّهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ أَجرًا عظیمًا"
اگر کسے را خدا دوست داشته باشد، محبت، عشق و عاطفه اش را در دل ها آکنده می کند.
امثال سیدابراهیم در خیابانهای تهران بسیارند، اما آن چیزی که سیدابراهیم را بسیار عزیز کرد، این مسأله بود.🕊"
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی ♡
#شهید_حاج_حسین_بادپا
#شهید_علیرضا_توسلی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌿کانال رسمی شهیدمصطفی صدرزاده🌿
@shahid_sadrzade
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سيدابراهيم ❤️
🌹همین بریدنِ از دنیا به صورت کّرار اين باعث می شود به خدا نزدیکتر بشوی ...🌹
🌿کانال رسمی شهیدمصطفی صدرزاده🌿
@shahid_sadrzade
15.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت آیت الله خامنه(حفظه الله)
از یک روستای اطراف شهریار یک جوان ....
#رهبری
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#سید_ابراهیم
🌿کانال رسمی شهیدمصطفی صدرزاده🌿
@shahid_sadrzade