eitaa logo
کانال شهید سید حسن روح الامینی
97 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
6هزار ویدیو
8 فایل
شهدا⚘️ خاطرات شهدا🌹 عکس نوشته🌱 مطالب مذهبی🇮🇷 استوری مذهبی📿
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆وعده بدون ان شاءالله 🌱آورده اند كه : مردى زن صالحى داشت . آن زن ، پيوسته به شوهرش مى گفت : كه در كارهايت ، ان شاءالله بگو. اما آن مرد به سخن همسرش چندان اعتنايى نمى كرد، بلكه او را مسخره مى نمود. 🌱روزى هنگام غذا خوردن به چيزى احتياج پيدا كردند. آن مرد براى تهيه آن از خانه بيرون رفت و به همسرش گفت : تو به غذا خوردن مشغول باش ، من به زودى باز مى گردم . زن گفت : بگو ان شاءالله ! 🌱مرد گفت : مطلب ، خيلى كوچك و ساده است و نيازى به گفتن ان شاءالله ندارد و از خانه بيرون رفت . جالب آن كه به محض خروج از منزل ، ماءموران به اتهام دزدى او را گرفته و به زندان بردند. بعد از يك مدت طولانى به خاطر رفع تهمت و كشف مجرم اصلى ، آزاد شد و روانه منزل گرديد. 🌱وقتى درب خانه را كوبيد، همسرش گفت : كيستى ؟ مرد گفت : من هستم ، ان شاءالله ! زن گفت : تو كى هستى ؟ 🌱مرد گفت : من شوهر تو هستم ، ان شاءالله ! زن ، درب منزل را گشود و پرسيد در اين مدت كجا بودى ؟ مرد گفت : در زندان به سر مى بردم ، ان شاءالله ! 🌱زن گفت : مگر چه گناهى مرتكب شده بودى ؟ مرد گفت : گناهى نداشتم ، فقط گناهم نگفتن ان شاءالله بود، ان شاءالله ! 🌱آرى ، گاهى بى اعتنايى به يك حقيقت غيرقابل انكار و كوچك انگاشتن آن ، انسان را دچار زحمت و گرفتارى مى كند، و سزاوار است كه در همه حال خدا را از ياد نبريم و در انجام كارها بر او توكل و به او اميد داشته باشيم . ✾📚
🔆نتيجه سخن چينى 🍂آورده اند كه مردى طالب غلامى شد و خواست كه او را از صاحبش ‍ خريدارى كند. فروشنده گفت : اين غلام هيچ عيبى ندارد، جز آنكه سخن چينى و نمام است . 🍂خريدار گفت : اگر چنين است ، من بدان راضى هستم و سرانجام او را خريد. اما چند روزى نگذشت كه غلام ، بر سر عادت معهود رفت و شروع به نمامى و فتنه انگيزى نمود. در آغاز، به سراغ زن ارباب رفت و به او گفت : شوهرت به تو علاقه ندارد و در صورت است همسر ديگرى اختيار كند اما من مى توانم با موى سرش او را سحر كنم تا از اين تصميم منصرف شود و علاقه اش به تو پايدار بماند. زن ساده لوح گفت : من چگونه مى توانم وسيله اين كار را فراهم كنم ؟ غلام گفت : موقعى كه به خواب مى رود، تيغى بردار و مقدارى از موهاى پشت سرش را ببر و به من بده . 🍂آنگاه نزد ارباب رفت و گفت : آيا مى دانى كه زن با مردى دلباخته و رفيق شده و در صدد است كه به هنگام خواب ، سر تو را ببرد؟ چنانچه باور نمى كنى ، امشب مراقب باش و خود را به حالت خواب وانمود كن ، تا راستى گفتارم بر تو ظاهر گردد. 🍂زن ارباب هم تصميم گرفت به دستور غلام عمل كند و آنگاه كه با تيغى به بالين اين شوهر رفت ، تا مقدارى از موهاى سرش را قطع كند و به غلام دهد؟ ناگهان شوهرش از جاى جست و با همان تيغ ، زن را به قتل رسانيد. 🍂وقتى سر و صداى كشتن آن زن به خويشان و بستگان او رسيد، به خونخواهى آن زن ، شوهرش را كشتند و به دنبال آن ، زد و خورد خونينى بين دو طايفه درگرفت و عده اى در آن ميان كشته شدند. اينها همه نتيجه فتنه انگيزى و سخن چينى اين غلام بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خستم از این قلب آلوده💔 ✍گویند :صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید.... پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوى او بود مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت : ✍مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد! کسى برنخاست گفت :حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد ! باز کسى برنخاست.گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ و براى رفتن نیز آماده نیستید ‼️ 🌹🌹🌹 کانال استاد دانشمند✅️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌼منتظران ظهور 🌴 📝 💠 رضایت موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد 💎 جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند. شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ... ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟ 💎 شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب میباشد. روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ... 🍃با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ... از شیخ محمد علی پرسیدند: 💎 چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟ شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود. 📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ✍یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی: 🍃 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم وفرجنابه
📘داستان📔چهار فرمان شگفت انگیز امام رضا علیه السلام فرمودند: خداوند تعالی به پیامبری از انبیای خود وحی نمود: فردا صبح نخستین چیزی را که دیدی بخور و دومی را مخفی کن و سومی را بپذیر و چهارمی را ناامید نکن و از پنجمی فرار کن. وقتی صبح شد، آن پیامبر به راه افتاد. نخستین چیزی که با آن مواجه شد، کوهی بزرگ و سیاه رنگ بود. ایستاد و با خود گفت: پروردگارم به من فرمان داده که این کوه را بخورم! با حالت تعجب و تحیر ایستاده بود و فکر می‌کرد. سرانجام با خود گفت: پروردگارم منزه است از این که مرا تکلیف به امری غیر ممکن بنماید. از این رو به سوی کوه رفت تا آن را بخورد. هرچه به آن کوه نزدیک می‌شد، آن کوه کوچک و کوچک تر می‌شد تا به صورت لقمه ای در آمد و آن را بلعید و مشاهده کرد خوشمزه ترین چیزی است که تا آن روز آن را خورده بود. دوباره به راه افتاد و طشتی از طلا دید. به امر الهی گودالی حفر کرد و آن طشت طلا را در آن مخفی نمود و بر روی آن خاک ریخت. باز به راه افتاد و این بار دید دوباره آن طشت نمایان شده است. به فرموده پروردگار آن طشت را مجددا دفن کرد. دوباره حرکت کرد و این بار پرنده ای را دید که بازی شکاری در تعقیب آن بود. به امر پروردگار آن پرنده را در دست خود گرفت و او را در آستین خود پناه داد. باز گفت: من روزهاست که در طلب این شکار هستم و اکنون تو شکار مرا گرفته ای. آن پیامبر گفت: پروردگارم مرا امر کرده که این موجود را ناامید نکنم. پس قطعه ای از ران آن پرنده را کند و آن را به سوی باز انداخت و باز آن را خورد. دوباره به راه افتاد و این بار به گوشت مرداری رسید که کرم افتاده و بدبو شده بود. به امر پروردگار از آن مکان گریخت و به منزل خود بازگشت. هنگام شب در خواب دید منادی به او گفت: تو هرچه پروردگارت فرمان داده بود به انجام رساندی. آیا می‌خواهی تعبیر و تأویل آن را بدانی؟ اما آن کوه بزرگ و سیاه غضب و خشم بود. وقتی بنده ای غضب می‌کند، خود را در برابر خشم، کوچک و ناچیز می‌بیند. اما اگر ارزش و قدرت خود را بشناسد و غضبش فرو نشاند، عاقبت آن کوه مانند لقمه نیکویی است که آن را تناول کردی. اما آن طشت عمل صالح بود که اگر بنده آن را مخفی و مکتوم کند، خداوند آن را آشکار خواهد کرد تا آن بنده را به واسطه عمل صالح در دنیا زینت کرده و برای او ثواب آخرت را ذخیره نماید. اما آن پرنده مردی است که با نصیحتی به نزد تو می‌آید، پس او را بپذیر و نصیحت و خیر خواهی اش را به کار ببند. و اما آن باز شکاری مردی است که با حاجت و درخواستی به نزد تو می‌آید، پس او را ناامید مگردان. و اما آن گوشت گندیده غیبت است که باید از آن فرار کنی. ✔️الخصال، ج ۱، ص ۲۶۷؛ بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۴۴۴
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌹🌹 ✍سعدبن‌معاذ یکی از بهترین اصحاب و یاوران پیامبر (ص) بود. او بزرگ و آقای انصار و از نخستین کسانی از مردم مدینه بود که اسلام آورد و پیامبر را به مدینه دعوت کرد. او بازوی ولایت و رسالت بود. 🔹وقتی که خبر رحلت سعدبن‌معاذ را به پیامبر دادند، آن حضرت به سرعت با پای پیاده و برهنه به سوی جنازه سعد شتافتند در حالی که در بین راه عبا از دوش مبارکشان افتاد و حضرت اعتنایی نکردند. به هنگام تشییع جنازه سعد دیدند که رسول خدا (ص) در پشت تابوت، سمت راست تابوت، جلوی تابوت و سمت چپ تابوت حرکت می‌کنند. 🔸پرسیدند: "یا رسول الله، این چه حالی است که از شما می‌بینیم؟!" فرمودند: به خدا، دستم در دست برادرم جبرائیل است که مرا دور تابوت سعد طواف می‌دهد. اینک جبرائیل و میکائیل به همراه هفتاد هزار ملک در تشییع جنازه سعد شرکت کرده‌اند. 🔹پیامبر اکرم (ص) با دست مبارک خویش بدن مطهر سعد را درون قبر گذاشت و برای او از خداوند طلب مغفرت فرمود. مادر سعد وقتی این صحنه را دید، خطاب به فرزندش سعد گفت: "یا سعد، هنیئاً لَکَ الجنّةُ؛ فرزندم، بهشت گوارای وجودت باد." 🔸پیامبر با شنیدن این جمله چهره درهم کشید و با ناراحتی و عتاب فرمود: مادر سعد! درباره امر پروردگار این‌گونه با قاطعیت سخن مگو! همینک قبر، چنان فشاری بر فرزندت سعد وارد ساخت که شیری که در دوران کودکی از سینه تو نوشیده بود، از سر انگشتانش خارج شد. 🔹همه مات و مبهوت مانده بودند، آخر چرا؟ کسی که هفتاد هزار ملک به تشییع جنازه‌اش آمده‌اند و پیامبر با دست خویش او را دفن کرده و برایش طلب مغفرت فرموده‌اند، چرا باید چنین فشار قبری داشته باشد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: ⚠️آری، برای آن که اخلاقش با اهل و عیالش اندکی بد بوده است. 📚(بحار الانوار ج21ص257).
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔹 🔆بشر قوى تر است ✍هنگاميكه نمرود نتوانست با آتشيكه افروخت عليه السلام را بيازارد و خود را در مقابل او عاجز ديد خداوند ملكى را بصورت بشر بسوى او فرستاد كه او را نصيحت كند. ملك پيش نمرود آمد و گفت خوبست بعد از اين همه ستم كه بر ابراهيم روا داشتى و او را از وطن آواره كردى و در ميان آتش بدنش را افكندى 🔹اكنون ديگر رو بسوى خداى آسمان و زمين آورى و دست از ستم و فساد بردارى زيرا خداوند را لشگرى فراوان است و ميتواند با ضعفترين مخلوقات خود ترا با لشگرت در يك آن هلاك كند. نمرود گفت در روى زمين كسى را بقدر من لشگر نيست و قدرتش از من فزونتر نباشد. اگر خداى آسمان را لشگرى هست بگو فراهم نمايد تا با آنها جنگ كنيم. 🔸فرشته گفت تو لشگر خويش را آماده كن تا لشگر آسمان بيايد. نمرود سه روز مهلت خواست و در روز چهارم آنچه ميتوانست لشگر تهيه كند آماده نمود و در ميان بيابانى وسيع با آن لشگر انبوه جاى گرفت. آن جمعيت فراوان در مقابل حضرت ابراهيم عليه السلام صف كشيدند نمرود به ابراهيم از روى تمسخر گفت لشگر تو كجا است ؟ 🔹ابراهيم جواب داد در همين ساعت خداوند خواهد فرستاد. ناگاه فضاى بيابان را پشه هاى فراوانى فرا گرفتند و بر سر لشگريان نمرود حمله كردند. هجوم اين لشگر ضعيف قدرت سپاه قوى نمرود را در هم شكست و آنها را به فرار وادار نمود و مقدارى از آن پشه ها بسر و صورت نمرود حمله كردند. 🔸نمرود بسيار نگران شد و بخانه برگشت باز همان ملك آمد و گفت ديدى لشگر آسمان را كه بيك آن لشگر ترا درهم شكستند با اينكه از همه موجودات ضعيفترند اكنون ايمان بياور و از خداوند بترس والا ترا هلاك خواهد كرد. نمرود باين سخنان گوش نداد. خداوند امر كرد به پشه ايكه از همه كوچكتر بود. 🔹روز اول لب پائين او را گزيد و در اثر آن گزش لب او ورم كرد و بزرگ شد و درد بسيارى كشيد. بار ديگر آمد لب بالايش را گزيد بهمان طريق تورم حاصل شد و بسيار ناراحت گرديد. عاقبت همان پشه ماءمور شد كه از راه دماغ به مغز سرش وارد شود و او را آزار دهد بعد از ورود پشه نمرود بسر درد شديدى مبتلا شد. 🔸هرگاه با چيز سنگينى بر سر خود ميزد پشه از كار دست ميكشيد و نمرود مختصرى از سر درد راحت ميگرديد. از اينرو كسانيكه در موقع ورود به پيشگاه او برايش سجده ميكردند. بهترين عمل آنها بعد از اين پيش آمد آن بود كه با چكش مخصوصى در وقت ورود قبل از هر كار بر سر او بزنند تا پشه دست از آزار او بردارد. 🔹مقربترين اشخاص آنكس بود كه از محكم زدن كوبه و چكش هراس نكند بالاخره با همين عذاب رخت از جهان بربست و نتيجه كفر و عناد خويش را مقدار مختصرى دريافت . 📚داستانها و پندها (جلد اول)، مصطفی زمانی وجدانی
🔆خنده بيجا و گناه خيز صحرا نشينى سوار بر شتر بچه چموش خود شده بود و به حضور پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) آمد و سلام كرد، مى خواست نزديك بيايد و از آنحضرت سؤ ال كند، ولى شترش فرار مى كرد و به عقب برمى گشت و او را از حضرت دور مى كرد، و اين عمل سه بار تكرار شد. اين منظره باعث شد عدّه اى از اصحاب كه در آنجا حاضر بودند، خنديدند (با اينكه خنده آنها بيجا بود، آنها مى بايست آن عرب صحرا نشين را كمك كنند تا سؤ ال خود مطرح كند ولى مى خنديدند و همين باعث ناراحتى آن عرب مى شد) خنده آنها و چموشى شتر باعث گرديد كه آن عرب عصبانى شد و با ضربتى شديد آن شتر را كشت . اصحاب به رسول خدا (ص ) گفتند: آن عرب ، شتر خود را كشت پيامبر (ص ) فرمود: نعم وافواهكم ملا من دمه : آرى ، ولى دهانهاى شما پر از خون شتر است (يعنى شما با خنده بيجاى خود آن عرب نادان را عصبانى كرديد و او چنين جرمى مرتكب شد، شما در خون آن شتر بى نوا شريك هستيد، چرا چنين كرديد؟!) 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى . .
🔆محضر عالم مردى از انصار، نزد رسول اكرم آمد و سؤ ال كرد: يا رسول اللّه ! اگر جنازه شخصى در ميان است و بايد تشييع و سپس دفن شود و مجلسى علمى هم هست كه از شركت در آن بهره مند مى شويم ، وقت و فرصت هم نيست كه در هر دو جا شركت كنيم ، در هر كدام از اين دو كار شركت كنيم از ديگرى محروم مى مانيم ، تو كداميك از اين دو كار دوست مى دارى تا من در آن شركت كنم ؟ رسول اكرم فرمود:((اگر افراد ديگرى هستند كه همراه جنازه بروند و آن را دفن كنند، در مجلس علم شركت كن . همانا شركت در يك مجلس علم از حضور در هزار تشييع جنازه و از هزار عيادت بيمار و از هزار شب عبادت و هزار روز روزه و هزار درهم تصدق و هزار حج غير واجب و هزار جهاد غير واجب بهتر است . اينها كجا و حضور در محضر عالم كجا؟ مگر نمى دانى به وسيله علم است كه خدا اطاعت مى شود و به وسيله علم است كه عبادت خدا صورت مى گيرد. خير دنيا و آخرت با علم تواءم است ، همان طور كه شر دنيا و آخرت با جهل تواءم است 📚بحارالانوار (چاپ جديد) ج 1، ص 204. ✼═══┅7 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌
🔆امتحان هوش تا آخر هيچيك از شاگردان نتوانست به سؤ الى كه معلم عاليقدر طرح كرده بود جواب درستى بدهد. هركس جوابى داد و هيچكدام مورد پسند واقع نشد. سؤ الى كه رسول اكرم در ميان اصحاب خود طرح كرد اين بود: در ميان دستگيره هاى ايمان كداميك از همه محكمتر است ؟. يكى از اصحاب : نماز. رسول اكرم : نه . ديگرى : زكات . رسول اكرم : نه . سومى : روزه . رسول اكرم : نه . چهارمى : حج و عمره . رسول اكرم : نه . پنجمى : جهاد. رسول اكرم : نه . عاقبت جوابى كه مورد قبول واقع شود از ميان جمع حاضر داده نشد، خود حضرت فرمود: تمامى اينهايى كه نام برديد كارهاى بزرگ و با فضيلتى است ، ولى هيچكدام از اينها آنكه من پرسيدم نيست . محكمترين دستگيره هاى ايمان دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خداست . 📚كافى ، ج 2 (باب الحب فى اللّه والبغض فى اللّه ) ص 25. وسائل ، ج 2 (چاپ اميربهادر) ص 497.