eitaa logo
آقــاسَـجّــادٌ
543 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
981 ویدیو
15 فایل
بسم رب المهدی(عج) ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷ محل شهادت:جنوب حلب مزار #شهید_سجاد_زبرجدے💛: گلزار شهدای تهران، قطعه۵۰ ردیف۱۱۷ شماره۱۴ "تنها کانال رسـمی شهید سجاد زبرجدی در پیام رسان ایتا"
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهاب مهدوی🌷: 🌷 💠 شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا شهید از شهدای رشد یافته با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد. سرانجام توسط منافقین اسیر شد، برگه و کد های عملیات رو قبل از اسارت خورده بود و منافقین پس از شهادتش برای بدست اوردن رمز، سینه و شکمش رو شکافتند شادی روحش صلوات 🌹 🌸👇 @shahid_sajad_zebarjady
#خاطرات_شهدا📚🔎 اشاره به قبــرخالی كنار مزار شهید مصطفی صــدرزاده كرد و گفت: اين قبر آنقــدر خالی می‌ماند تا من برگردم، بنرهای #مصطفی پايين نمی‌آيد تا #بنرهای من بالا برود... #شهید_سجاد_عفتی💟 🌷شادی روح شهدا صلوات🌷 @shahid_sajad_zebarjady
#خاطرات_شهدا 🕊 عاشق گمنامی بود... روزهای قبل شهادت شعری را زمزمه می‌کرد : خواهم که در غمکده آرام بگیـرم... گمنـام سفر کرده و گمنـام بمیرم... و آخر به آرزویش رسید... #شهید_جاویدالاثر_علی_بیات🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌|آقاسجــاد| ❤️| @shahid_sajad_zebarjady
💐 خاطره ای از شهید عباس بابایی 💐 🌺 خدايا دستت را روي سرم بگذار  🌺 🍀 عباس نمازش را بسيار با آرامش و خشوع مي خواند . در بعضي وقتها که فراقت بيشتري داشت آيه ( اياک نعبد و اياک نستعين ) را هفت بار با چشماني اشکبار تکرار مي کرد .  به ياد دارم از سن هشت سالگي روزه اش را به طور کامل مي گرفت . او به قدري نسبت به ماه رمضان مقيد و حساس بود که مسافرتها و مأموريتهايش را به گونه اي تنظيم مي کرد تا کوچکترين لطمه اي به روزه اش وارد نشود . او هميشه نمازش را در اول وقت مي خواند و ما را نيز به نماز اول وقت تشويق مي کرد .  🍀 فراموش نمي کنم ، آخرين بار که به خانه ما آمد ، سخنانش دلنشين تر از روزهاي قبل بود . از گفته هاي او در آن روز اين بود که :  وقتي اذان صبح ميشود،پس از اين که وضو گرفتي،به طرف قبله بايست و بگو اي خدا✋ ! اين دستت را روي سر من بگذار و تا فردا برندار .  به شوخي دليل اين کار را از او پرسيدم . او در پاسخ چنين گفت :  اگر دست خدا روي سرمان باشد ، شيطان هرگز نمي تواند ما را فريب دهد .  از آن روز تا به حال اين گفته عباس بي اختيار در گوش من تکرار مي شود .  #خاطرات_شهدا #عباس_بابایی #دست_خدا |آقاسجــاد| ❤️| @shahid_sajad_zebarjady
🕊🍂 ✨ #خاطرات_شهــــدا 🍃راوی: برادرشهید محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت بود....‌ میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت، مجموعه #کتاب‌هایش را خوانده بود.... #همپای_صاعقه را واو به واو خوانده بود. تقریبا همه‌ کتابخانه‌اش به جز چند کتاب، کتاب‌های دفاع مقدسی بود #خاک‌های_نرم_کوشک را با علاقه بسیاری خواند ، سری #به_مجنون_گفتم_زنده_بمان، #ویرانی_دروازه_شرقی، #ضربت_متقابل، #سلام_بر_ابراهیم و این کتاب‌هایی که در دسترس همه است..... تقریبا تا آخرین کتاب‌هایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود. #کوچه_نقاش‌ها را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخوانده‌ام. خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود. به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت. علاقه ی خاصی به بهشت زهرا و مزار شهدا داشت. #شهید_محمودرضا_بیضایی🌹🍃 #یــادشهـــداباذڪـرصلــــوات 🚩| @shahid_sajad_zebarjady
📖 (نماز شب) اومد بهم گفت : " میشہ ساعت 4 صبح بیدارم ڪنی تا داروهام رو بخورم ؟ " ساعت 4 صبح بیدارش ڪردم ، تشڪر ڪرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ... بیست الی بیست و پنج دقیقہ گذشت ، اما نیومد ... نگرانش شدم ؛ رفتم دنبالش و دیدم یہ قبر ڪنده و توش نماز شب می خونہ و زار زار گریہ می ڪنہ ! بهش گفتم : " مرد حسابی تو ڪه منو نصف جون ڪردی ! می خواستی نماز شب بخونی چرا بہ دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم ؟! " برگشت و گفت : " خدا شاهده من مریضم ، چشمای من مریضہ ، دلم مریضہ ، من 16 سالمہ ! چشام مریضہ ! چون توی این 16 سال امام زمان عج رو ندیده ... دلم مریضہ ! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار ڪنم ... گوشام مریضہ ! هنوز نتونستم یہ صدای الهی بشنوم ... " ✍ « ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ » 🌹| @shahid_sajad_zebarjady
🌹 _اینکه نمی شود بـــرادر من😠! هروقت دوست داشتـے، می آیی و هر وقت هم دلـت نخواست ،نمی آیی؛ رفت و آمد روی نظم و انضـباط است ،دل بخواهی نیست😤❗️ یا میدهی که هر سه شنبه در مســـجد حاضر باشی یا اینکه دور خــادم بودن را خط بکش و وقت ما را هم نگیر😒. وقتی حـرف حاج آقا تمام شد. مهدی لبخـندی زد و گفت☺️: چشــم. تعهد می دهم هر سه شنبه سر وقت در حاضر باشم. پای را امضـا کرد📝 و از اتاق بیرون آمدیم. گفتـم: مهدی لااقل دلیل غیبت این چند هفتــه را به حاج آقا میگفتی که به سوریـــــه رفته بودی😔... سه شنبه شد و حاج آقا زیر تابوتی که پیکر سوخـــته مهدی در آن بود؛ بلند (س) می گفت.😭💚 🌸 @shahid_sajad_zebarjady
‌ ‌ فہیمہ بر سر پیڪر پاره پاره همسرش حاضر شد،😞 در حالے ڪہ پیراهن سفید پوشیده بود و فریاد مےزد: اے همسر شہیدم!😌 شہادتت مبارڪ!❤️ و در مراسم خٺم نیز گفٺ: این ختم نیسٺ، ڪہ آغاز اسٺ ، آغاز راهے ڪہ همسرم آن را پیمود ...😭 فہیمہ تا یڪ سال سفید پوشید و تاڪید داشٺ ڪہ اگر غلامرضا بہ مرگ طبیعے رفتہ بود باید عزادارے مےڪرد.👌🏻 او حتی با غلامرضا خداحافظے هم نڪرد.✋😔💚 @shahid_sajad_zebarjady
دفترچه‌ای داشت که برنامه‌ها و کارهایش را داخل آن می‌نوشت روزی ڪه خیلی ڪار برایِ خدا انجام می‌ داد بیشتر از روزهـایِ قبل خوشحال بود ... یادم هست یڪ بار گفت : « امروز بهتـرین روز من است چون خدا توفیق داد توانستم گره از کار چندین بنده‌‌خدا باز کنم» 📚 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲ 🌹| @shahid_sajad_zebarjady
💌 سجاد خیلی انسان خوش رو و با ادبی بود.. خلاصه از اونجایی که من باسجاد رفیق بودم نمی دونم چی شد یه دفعه گفت ما خیلی آدم های بی چاره ایی هستیم!😔 با تعجب گفتم چرا؟!😳 با یه نگاهی گفت: آخه ما پدر نداریم..😭 گفتم یعنی چی!😳🤔 گفت پدرمون نیست دیگه، مگه تو امام زمان (عج) رو نمیشناسی؟! تازه فهمیدم چی میگه دوزاریم افتاد..🌿 🌷 ≡°•@shahid_sajad_zebarjady•°≡