#عجایتشہدا🌿
یڪشبنزدیکِاذانصبحخوابدیدمڪه
حمیدگفت:خانومخیلےدلمبراتتنگشده،
پاشوبیامزار . . !
معمولاعصرهابرسرمزارشمیرفتم؛
ولیآنروزصبح،نمازخواندهراهےگلزارشدم
همینکهنشستموگلهارو،رویسنگِمزارگذاشتم،
دختریآمدوباگریهمرابغلڪرد،
کمےآرامکهشدگفت:
عکسِشهیدتونروتویخیاباندیدم
بهشهیدگفتممنشنیدمشماهابرایپولرفتید،
حقنیستید!باشمایکقرارمیگذارم
اگرفرداصبحآمدمسرمزارتهمسرترادیدم، میفهممڪهمناشتباهکردهام!
واگربهحقباشیازخودتبهمنیکنشونهای
میدهی . . !
منهمخوابیراڪهدیدهبودمتعریفکردم
گفتم:منمعمولاغروبهااینجامیآیمولی
امروزخودحمیدخواستڪهاولصبحبیایم(:
|اززبانِهمسرشھید|
-شھیدحمیدسیاهکالےمرادۍ
🌱|@shahid_sajad_zebarjady