آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_هشتاد_دوم
#صفحه_۱۷۲
...است که دارد زیر آسمان نیویورک نعره میکشد. همان سیاهی که روزگاری از افریقا به غلامی رفت، تا برای اشرافیّت تازه به دوران رسیدهی امریکا و برای کمپانیهای غربیتر در «نیوجرزی» و «میسیسیپی» پنبه بکارد و اکنون طاق «کارنگی هال» را از شیپور و طبل خود به لرزه در آورده است و چیزی نمانده که به زیر سقف کلیساهای گوتیک نیز راه بیابد که تا پیش از جنگ دوم بین الملل، جز به «باخ» و «مندلسون» جواز ورود نمیدادند.
میخواهم بگویم، درست است که غرب در آغاز امر استعمار، فقط به صورت زالویی، خون شرق را میمکید که عاج بود و نفت و ابریشم و ادویه و دیگر کالاهای مادّی؛ امّا بعد کمکم دریافت که شرق، سوای کالاهای مادّی و آنچه موزه ها و کارخانهها را راه میبرد، از معنویات هم کالای فراوان دارد. آنچه دانشگاهها و آزمایشگاهها را به کار میاندازد؛ و اینچنین بود که دیدیم اساس مردمشناسی و اساطیرشناسی و لهجهشناسی و هزار فلانشناسی دیگر، براساس گردآوردههای همین سوی عالم، در آن سو نهاده شده و اکنون علاوه بر این همه، کالای معنوی شرق و آسیا و افریقا و امریکای جنوبی، دارد مشغلهی ذهنی مرد غربی فهمیده و درس خوانده میشود، که در مجسّمهسازی به بدویّت (پری میتیف) افریقا پناه میبرد و در موسیقی، به جازش، و در ادب، به «اوپانیشاد» و «تاگور» و «تائوئیسم» و «ذن Zen» بودا؛ و مگر یک «توماس مان» کیست؟ با یک «هرمان هسه»؟ یا مگر اگزیستانسیالیسم چه میگوید؟ باغ ژاپنی ساختن و غذای هندی بر سر سفره داشتن و چای به سبک چینی خوردن که دیگر تفنّن هر جوان سر از تخم درآوردهی غربی است.
#صفحه_۱۷۳
این پناه بردن مرد غربی به ملاکهای شرقی و افریقایی، در هنر و ادب و در زندگی و اخلاق (که از طرفی نمودار بیزاری و دستکم خستگی مرد غربی است از محیط خود و آداب خود و هنر خود؛ و از طرف دیگر، نمودار دنیاگیر شدن هنر و ادب فرهنگ است، از هر جا که میخواهد باشد و البتّه که نمودار بسیار زیبایی نیز هست) دارد کمکم به قلمرو سیاست نیز میکشد و آیا به این طریق، فکر نمیکنید که پس از توجّه غرب به هنر شرقی، اکنون مرحلهی توجّه غرب به سیاست شرق رسیده باشد؟ بله. فرار از ماشینزدگی چنین میطلبد. ترس از جنگ اتمی چنین حکم میکند؛ و آن وقت ما غربزدگان درست در همین روزگار است که موسیقی خودمان را نشناخته رها میکنیم و آن را «زرزر» بیهوده میدانیم و دم از «سمفونی» و «راپسودی» میزنیم و نقّاشی ایرانی را در شمایلسازی و مینیاتور اصلاً نمیشناسیم و به تقلید از «بیانال» و نیز حتّی «فوویسم» و «کوبیسم» را هم کهنه شده میپنداریم و معماری ایرانی را کنار گذاشتهایم، با قرینهسازیهایش، و حوض و فوّارهاش؛ و... درِ زورخانه را بستهایم و چوگان را فراموش کردهایم و با چهار تا کشتیگیر، به المپیاد میرویم که اساسش بر دوش دوی «ماراتون»[۶] است که خود، کنایهای است به...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_هشتاد_دوم
@shahid_sajad_zebarjady