آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_هشتاد_ششم
#صفحه_۱۸۰
رهبری میسازد. در چنین وضعی، تعلیم و تربیت ما هر مشخّصهی احتمالی دیگری که داشته باشد و هر حسن و عیب دیگری، این یک مشخّصه را حتماً دارد که روزبهروز، بر خیل ناراضیها خواهد افزود که به قصد کارمندی و رهبری اداری، درس خواندهاند و خواندهاند تا پشت دیوار رهبری رسیدهاند امّا راهی به رهبری مملکت ندارند. چون نه به قدرتهای مالی و سیاسی وابستهاند و نه از آن دویست خانوارند، نه مالک عمدهی اموال منقول.
در وضع فعلی که ما در فرهنگ داریم، از طرفی صف تربیتشدگان در مدارس و دانشگاه و فرنگ با همهی عیوبی که ممکن است داشته باشند روزبهروز درازتر میشود؛ یعنی امکان ایجاد محیط گستردهی روشنفکری بیشتر میشود و از طرف دیگر، دستگاه رهبری مملکت، روزبهروز محدودتر و بستهتر و منحصرتر میشود و غربال سازمان امنیّت، سختگیرتر. با این تضاد چه میکنیم؟ میبینید که زمانهی ما، زمانهی تشدید اختلافات اجتماعی است و دی چنین شرایطی، آدم متعادل و سر به زیر پروردن و ترمز کردن قدرتهای تند و سرکش انسانی، خطرناکترین و خفهکنندهترین قدمی است که میتوان برداشت و این قدم را فرهنگ، به کمک سازمان امنیّت و ارتش دارد بر میدارد. با این سپاه دانش فعلی و سپاه بهداشت آتی!
وظیفهی فرهنگ و سیاست مملکت در این روزگار، کمک دادن است به مشخّص شدن اختلافها و تضادها. به اختلاف میان نسلها، میان طبقات میان طرز تفکّرها. تا بتوان دست کم دانست که چه مشکلاتی در راه است و مشکلات که روشن شد، البتّه که راه حلها نیز یافته خواهد شد. وظیفهی...
#صفحه_۱۸۱
فرهنگ، به خصوص مدد دادن است به شکستن دیوار هر مانعی که مرکز فرماندهی و رهبری مملکت را در حصار گرفته است و آن را انحصاری کرده است. غرضم «دموکراتیزه» کردن رهبری مملکت است؛ یعنی آن را از انحصار این و آن کس یا خانواده درآوردن. بیش از این نمیتوان صراحت داشت. وظیفهی فرهنگ، ریختن و شکستن هر دیواری است که پیش پای ترقّی و تکامل افراشته و مدد دادن است به آن طرف معادلههای ذهنی و واقعی و انسانی که از آینده است؛ نه به آن طرفی که در حال زوال است و درخور روزگار ما نیست. فرهنگ و سیاست ما باید از قدرتهای جوان و تند و محرّک، به عنوان اهرمی استفاده کنند که تأسیسات کهن را به همهی سنگین باریشان به طُرْفَةالعینی از جا برکند و از آنها همچون مصالحی برای ساختن دنیایی دیگر استفاده کند.
در این دوران تحوّل، ما محتاج به آدمهایی هستیم با شخصیّت و متخصّص و تندرو و اصولی. نه به آدمهایی غربزده، از آن نوع که برشمردم. نه به آدمهایی که انبان معلومات بشریاند، یا همه کارهاند و هیچکاره، یا تنها مرد نیکند و آدم خوب، یا سر به زیر و پا به راه، یا آدمهای سازشکار و آرام، یا جنّت مکان و حرف شنو! این آدمها بودهاند که تاریخ ما را تاکنون چنین نوشتهاند دیگر بسمان است.
خوشبختی غرب در این است که از وقتی دایرةالمعارفنویسانش کار خود را تمام کردند، دیگر احتیاجی به وجود این نوع حشرات که برشمردم ندارد یعنی دیگر نیازی ندارد به وجود عقلکلها و معلّم اوّلها و انبانهای متحرّک...
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_هشتاد_ششم
@shahid_sajad_zebarjady