آقــاسَـجّــادٌ
📚
#غربزدگی
#قسمت_هفتادم
#صفحه_۱۴۸
سپردن اوراق غیربهادار، تعیین ارزش استخدامی تحصیلات به دست مردمی که فقط میتوانند خوراک آیندهی تشکیلات اداری باشند و برای ارتقا به هر مقامی، محتاج یک دیپلم اند؛ هماهنگی در کار مدارس نیست. مدارسی که از همه نوعش را داریم: مذهبیاش را و اسلامیاش را و ایتالیاییاش را و آلمانیاش را. مدارسی که نیمچه روحانی میپرورد و طلّاب علوم دینی. مدارس فنّی داریم، و حرفهای داریم و خیلی انواع دیگر؛ امّا هیچ جا ثبت و ضبط نیست که حاصل این همه تنوّع چیست؟ و این همه مدارس چرا هست؟ و چه میپرورد؟ و پروردههای هر کدام، پس از ده سال چه کارهاند؟ نفس تنوّع – اگر به معنی تقسیم کار و جواب دهنده به تنوّع و ذوق و سلیقه و توانایی و درک مردم باشد – بسیار مفید است و خود، آخرین علامت آزادی است؛ امّا تنوّع کار مدارس ما نوعی خودرویی است. همان یک دانه است که در هر زمینی جوری سبز میشود. دولتیها با ملّیها یک دنیا فرق دارند. ولایتیها با تهرانیها، همان برنامه است و مثلاً همان معلّم؛ امّا در این یکی، کلاسها هشتاد نفره است، در آن دیگری بیست و پنج نفره و همین جور و تازه در برنامهی مدارس، هیچ اثری از تکیه به سنّت، هیچ جاپایی از فرهنگ گذشته هیچ مادّهای از موادّ اخلاق یا فلسفه و هیچ خبری در آنها از ادبیّات، هیچ رابطهای میان دیروز و فردا، میان خانه و مدرسه، میان شرق و غرب، میان جمع و فرد! سنّتی که دیدیم چهطور بیجان افتاده، چگونه میتواند در برنامهی مدارس اثر کند؟ و خانهای که اساسش در حال فرو ریختن است چگونه میتواند شالودهای برای مدارس باشد؟ امّا به هر صورت، سالی در...
#صفحه_۱۴۹
حدود بیست هزار دیپلمه داریم و بگرد تا بگردیم... خورک آیندهی همهی ناراحتیها و عقدهها و بحرانها و احتمالاً قیامها، آدمهای بیایمان، خالی از شور و شوق، آلت بیارادهی حکومتها، همه سازش کار و ترسو و بی کاره! شاید به همین دلایل است که مدارس دینی و اسلامی در این ده سالهی اخیر یک مرتبه چنین رونقی گرفته است. چون در این نوع مدرسهها دست کم خطری برای دین و ایمان بچّهها احساس نمیشود که از خانوادههای سخت مذهبی میآیند و هنوز به نفس مسموم غرب زدگی سنگ نشدهاند؛ امّا چه سود که تحجّر محیطهای مذهبی، ایشان را به صورت دیگری سنگواره خواهد کرد؛ و نیز چه فایده که این مشکل مذهب و لامذهبی و فرهنگ و بیفرهنگی، فقط مشکل شهرها است. یا از تفنّنها شهر نشینی و از پنجاه هزار آبادی مملکت، دست کم چهل هزار تایشان هنوز هیچ نوع مدرسهای ندارند و کاش آن ها هم که دارند، نمیداشتند. چون در این صورت، دست کم بلا یکی بود و همه جا هم یکسان بود؛ امّا اکنون بلا هزارتا است و هر جایی به نوعی. مشکلهای کتاب درسی، کمبود معلّم، ازدحام کلاسها، اختلاف سن و هوش و زبان و مذهب شاگردان، آموخته بودن نبودن معلّمها به اصول آموزش و پرورش، دخمه بودن مدارس، بی تکلیفی ورزش و موسیقی در آنها و هزارن مشکل دیگر و مهمتر از همهی اینها، بیهدف بودن فرهنگ و بلبشوی برنامهها هنوز معلوم نیست که دبستان را برای چه باید گذراند و به چه هدف و برای رسیدن به کدام کار آمدیها؟ و دبیرستان را؟ و دانشگاه را؟ و امان از این دانشگاه! که باید مرکز زندهترین و برجستهترین تحقیقات علمی و فنّی و ادبی باشد. اجازه بدهید کمی به کار این دانشگاه برسیم.
📗 #غربزدگی
🖊 #نویسنده_جلال_آل_احمد
📄 #قسمت_هفتادم
@shahid_sajad_zebarjady