آقــاسَـجّــادٌ
🎈💛 باورتان نیست اگر ڪ مےشود بود، ولے نبود مرا ببینید و اگر نبود، ولے بود #شهدا را ... ❤️| #شهید_مد
♥️👇👆♥️
زندگینامه مختصری از #شهیدمدافع_حرم_مهدی_عزیزی:
💠بِسمِ رَبِّ الشُّهَداءِ وَالصِدیقین...💠
🔅| تاریخ تولد: ١٣۶١/٧/١
🔆| تاریخ شهادت: مرداد ماه سال١٣٩٢
💛| #شمسی_عزیزی، مادر شهید مدافع حرم #مهدی_عزیزی میگوید:
مهدی با تولدش برکت را به خانه ما آورد و تحول بزرگی در زندگی ما و دیگر اقوام ایجاد کرد.
از بچگی فردی خاص بود و هیچ وقت گریه نمیکرد، طوری بود که من گمان کردم مشکلی دارد که گریه نمیکند اما دیدم نه، او فقط لبخند میزند.
خیلی زود راه افتاد و اولین کلامی که به زبان آورد،
#شهیدم_من بود...
طوری که مادربزرگش تعجب میکرد که زبانش با این کلمه باز شده است.
🍃| میگفت میخواهم بزرگ شوم جبههکار شوم،
پدرش چند سالی برای ماموریت به جزیره خارک رفته بود و مهدی با زبان بچگانهاش میگفت میخواهم بزرگ شوم جبههکار شوم و خودم صدام را بکُشم!
مهدی هوای ما را خیلی داشت و در نبود پدرش از ما مراقبت میکرد.
از کودکی به کلاس قرآن میرفت و آموزش قرآن را فراگرفت.
مهدی بچه من بود ولی معلم من هم بود زمانی که قرآن میخواندم میآمد غلطهای من را میگرفت و با شیوه خیلی زیبا معنی آنها را میگفت و میگفت:
قرآن نامهای از طرف #خداست و باید معنی آن را بلد باشید...
من خیلی دوست داشتم قرآن و دعا میخواندم مهدی برایم آنها را بخواند.
بچه بسیار درسخوانی بود و در سال اول راهنمایی عضو بسیج شد و به خواست ما رشته تجربی را انتخاب کرد.
مهدی همیشه میگفت میخواهم بروم سپاه خدمت کنم و برایم دعا کن.
💚| زمانی که پیشدانشگاهیاش را گرفت به سربازی رفت و بعد از دو ماه در دانشگاه امام حسین(ع) قبول شد.
بعد مشوق برادرش شد و او نیز به ارتش رفت تا اینکه موقعیت بسیار خوب و از نظر امکاناتی کاملا بدون مشکل بود اما کارها و رفتارش طوری بود که هیچ چیزی را برای خودش نمیخواست به او میگفتم مادر عید شده برای خودت لباس نو بخر اما مهدی میگفت مادر عید روزی است که گناه نکنی نه آنکه لباس نو بپوشی....
🎈| با #شهیدهادی ارتباط عاطفی زیادی داشت...
هیچ وقت از خودش چیزی نمیگفت و ما نمیدانستیم او در کجا است.
بسیار ولایتی به تمام معنا بود در زمان فتنه ٨٨ بود که ١۰ روز بود او را ندیده بودیم و بعد از ١۰ روز که آمد دیدیم که ١۰ کیلو لاغر شده به منزل آمد و با عجله عکس حضرت آقا را برداشت و گفت:
این عکسها را به موتورم میچسبانم تا ببینم چه کسی جرات میکند به حضرت آقا حرف بزند.
یک عکس تمام قد از حضرت آقا را در خانه چسبانده بود هر صبح که بیدار میشد اول به امام زمان سلام میکرد و بعد به حضرت آقا سلام میداد.
عشق به ولایت او به گونهای بود که اگر از تلویزیون بیانات حضرت آقا پخش میشد همان موقع بلند میشد و میایستاد.
مهدی مال ما نبود، برای همه بود.
روزهایی که زود از سرکار تعطیل میشد از همان طرف به خیریهای میرفت و در آنجا به نیازمندان کمک میکرد این موضوع را بعد از شهادتش متوجه شدیم.
از پولش چیزی برای خود پسانداز نمیکرد و همیشه آن را به دیگران کمک میکرد و با شهید هادی ارتباط عاطفی زیادی داشت.
دو ماه مانده به شهادتش من و مادربزرگش را به حضرت عبدالعظیم برد سپس به حرم حضرت امام رفتیم و در نهایت ما را به #مزارشهدا برد و در آنجا به ما میگفت مادر هر چی از این شهدا بخواهید بهتان میدهند دعا کنید که عاقبت به خیر شوید.
وقتی که به سر مزار #شهدای_گمنام میرفتیم به من میگفت:
مادر این شهدا روزی مادر داشتند اما الان مادرانشان چشمانتظارشان هستند شما باید برای اینها مادری کنید.
✨| مهدی عادت نداشت منزل بماند ولی در بار آخری که میخواست به سوریه برود ٣ روز در منزل بود روزه گرفته بود و دائما با من صحبت میکرد و میگفت مادر خدا صبرت بدهد.
بعد بحث امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) را مطرح میکرد و میگفت الان هم مانند آن موقع است که میخواهند به #حرم_حضرت_زینب_س بیحرمتی کنند و ما باید برای دفاع از حرم حضرت زینب برویم.
میگفت #شهادت انتخابی است و اتفاقی نیست و آخر به آرزویش رسید.
بار آخری که تماس گرفت با من صحبت کرد و بعد از آن با برادرش صحبت کرد و به برادرش #وصیت کرد که دستمال اشکی که در کشویش است را به همراه تربت امام حسین(ع) کنار بگذارد و به برادرش گفت هر وقت دلتان گرفت به قطعه ٢۶ بهشت زهرا بیایید.
صبح روز بعد از تماس به شهادت رسید.
❣| خیلی #گمنام کار میکرد و دوست نداشت کارش را مطرح کنند و سرانجام به #آرزویش رسید و دستمزدش را گرفت.....
🌹| شادی روحشان صلوات...
♥️| کانال #شهیدسجادزبرجدی
👇👇👇
🆔 @Shahid_sajad_zebarjady
#عمار
#مخلص_الشهداء